خصوصيسازي و امر سياسي
اميرحسين خالقي
براي بررسي ضرورت خصوصيسازي در ورزش به خصوص رشته پر طرفدار فوتبال، در ابتدا بايد جايگاه اين ورزش پر طرفدار را بررسي كنيم. ورزش آن هم براي رشته پر طرفداري مانند فوتبال گهگاه به مثابه يك ابزار ايدئولوژيك عمل ميكند. ايدئولوژيك به اين مفهوم كه اولا هيجانات اضافي را كنترل كرده و در ادامه جهت فعاليتهاي مردمي را كاناليزه ميكند. بنا به گزارههايي كه گفته شد، ورزش فارغ از نوع آن، جداي از جنبههاي سياسي نبوده است؛ البته آغشته شدن ورزش به سياست مختص ايران نيست و در ساير كشورها مانند امريكاي جنوبي نيز گاهي استفادههاي ابزاري از ورزش و فوتبال ميشود.
نمونه اين امر در كشورهاي آرژانتين و برزيل بود كه بسياري از سياستمدارانش از فوتبال به عنوان يك منبع براي كسب راي استفاده ميكردند. مقبوليت عمومي، ورزش و به خصوص فوتبال را به يك منبع قدرتمند براي اثرگذاري بر افكار عمومي تبديل كرده است. از اين جهت انگيزههاي سياسي براي خصوصيسازي يك چنين منبعي تقريبا كم است و به نظر ميآيد هر گونه صحبت از خصوصيسازي و لزوم انجام آن با اكراههايي همراه ميشود و اقبالها براي آزاد گذاشتن اين منبع كه ميتواند افكار عمومي را جهت دهي كند، تقريبا وجود ندارد. مورد ديگري كه خصوصيسازي را با موانعي همراه ميكند، جنبههاي فني آن است؛ به اين معني كه بسياري از باشگاهها داراييهاي فيزيكي و قابل ملموسي به آن معنا و مفهوم ندارند بلكه ارزش باشگاههاي ورزشي بر اساس برندي است كه در طي سالها براي خود ايجاد ميكنند.
در واقع مشكل اساسي براي خصوصيسازي، تبديل ارزش برند به عدد و رقم است. برخلاف واحدهاي توليدي كه با فرمولهايي ميتوان ارزشش را تعيين كرد، باشگاههاي ورزشي را نميتوان به راحتي ارزشگذاري كرد. به هر حال قيمتگذاري بر موارد غير ملموس مانند حق امتياز، حق اختراع و ... بسيار سخت است و كار را براي ارزشگذاري با مشكلاتي مواجه ميكند. در كشور براي ارزشگذاري نياز به ساز و كارهايي داريم كه با توجه به نوپا بودن طرح اين مباحث در فضاي كشور نياز به گذر زمان و تجربه است. با توجه به دو جنبه نبود انگيزههاي سياسي و سخت بودن ارزشگذاري باشگاههاي ورزشي، انتقال مالكيتها با مشكلاتي مواجه ميشود به همين دليل تا به امروز نتوانستهايم تدبيري براي باشگاههاي پرطرفدار ورزشي بينديشيم. اما سخت بودن ارزشگذاري باشگاههاي ورزشي نبايد ما را از فكر انتقال مالكيت خارج كند. به هر حال در كشورهاي ديگر تجربه برندسازي و برند فروشي وجود دارد كه برخي نيز تجربههاي موفقي هستند. در واقع با وجود سختيها اما راههاي زيادي براي ارزشگذاري يك برند وجود دارد. نكته آخري كه براي تاكيد مجدد عنوان ميكنم، توجه ويژه به جنبههاي سياسي اقدامات خصوصيسازي است. به هر حال هيچ سياستمداري از لقمه آمادهاي كه ممكن است ميليونها طرفدار داشته باشد، به راحتي نميگذرد. بنابراين بايد قبل از هر اقدامي تبعات سياسي آن را در نظر بگيريم.