ذكر خيري از هنرمند قديمي امينالله برومند
در سايهسار بزرگواري و فروتني
سيدعلي ميرفتاح
اصولا ما مردم قدرشناسي هستيم. اگر بدانيم كسي خدمت كرده و براي مملكت زحمت كشيده حتما بر صدرش مينشانيم و عزيزش ميداريم. اما مشكل اينجاست كه بسياري از خادمان به فرهنگ و هنر اين سرزمين را و خيل عظيمي از هنرمندان صاحب ذوق كه در گذشته منشا اثر خير بودهاند و آثار ارزشمند از خود به يادگار گذاشتهاند نميشناسيم و رسانهها در اين چند دهه اخير همتي به كار نبستهاند و تلاشي نكردهاند تا شأن و مرتبه هنرمندان و خادمان را به «ما» بشناسانند. عيب بزرگ رسانهها اين است كه جلوتر از ديگران خود اسير دست مشهورات زمانهاند. به جاي اينكه جريان بسازند و مردم را آگاه كنند خود با امواج راست و دروغي كه ديگران ميسازند بالا و پايين ميشوند. بعضي اسمها را آنقدر تكرار ميكنند و با ربط و بيربط عكس و رسمشان را منتشر ميكنند كه مخاطب را خستگي و ملال برسد، بعضي اسمها و رسمها را هم با بياعتنايي از كنارشان رد ميشوند. هيچ وقت، تاكيد ميكنم هيچ وقت اين حرف بد و زشت و خطرناك را باور نكنيد كه ايران قحطالرجال است. نه، ايران از ديرباز، چيزي كه همواره كم نداشته فاضل و هنرمند و عالم و مدير و هوشيار و اهل ذوق و متفكر بوده است.
در ايران قحطالرجال نيست اما جهلالرجال (اگر اين تعبير را مسامحتا بپذيريم) هست. ما هم نسبت به نسل قبل جاهليم هم نسبت به نسل فعلي. مقصر اصلي هم البته رسانهها هستند و در صدرشان صدا و سيما. صداوسيما كافي است به آرشيو خود سر بزند تا حجم انبوه هنرمندان گمنام را به مردم بشناساند و ذكر خيري از آنها به ميان آورد. هنرمندان امروز را نميخواهم منكوب كنم و فضيلتهايشان را ناديده بگيرم اما حقيقت اين است كه آفت پول و طمع شهرت و رفاه بيش از حد به جان اهل هنر افتاده است. با هركس درباره هر چيزي حرف ميزني، اولين سوالش اين است كه «چقدر ميدهند؟» و دوم اينكه «كي ميدهند؟» گفت كفاره شرابخوريهاي بيحساب هشيار در ميانه مستان نشستن است. اين بلاي پولپرستي كه امروز به جانمان افتاده از تفريط نسل پيشين هنرمندان نشات ميگيرد. روزگاري در اين مملكت هنرمندان، كارمندان رسمي و قراردادي تلويزيون و اداره نمايش ارشاد بودند و با حقوقهاي بخور و نمير كارمندي كارهاي درخشان ميكردند؛ گويي اصلا دغدغه ماديات نداشتند و براي آفرينش هنري ذوق و شوقي از خود نشان ميدادند كه در برابرش ماديات رنگ ميباخت. در همين صدا و سيما، فيلمبردارهاي ماهري كار ميكردند كه كارشان قابل رقابت با بهترين فيلمبردارهاي دنيا بود، اما بندگان خدا در گمنامي و فروتني كار ميكردند و آثار ارزشمند از خود به جا ميگذاشتند. همين چند روز پيش، دوستي خبر داد كه آقاي امينالله برومند ناخوش احوال است و به دليلي در بيمارستان بستري است. قديميهاي تلويزيون با اين نام آشنا هستند و كارهاي خوب او را به ياد دارند. آقاي برومند را امروزيها حتي تصويربرداران فعلي تلويزيون بعيد است بشناسند. ما مشكل انقطاع نسلي هم داريم. نسل امروز از اسلاف خود بيخبر است. اما كافي است تلويزيون همت كند يا در شبكه مستند اقدام به بازپخش بعضي از كارهاي مستند دكتر كاووسي و شاملو و خسرو سينايي كند تا امروزيها ملتفت قدرت دوربين و توانايي منحصربهفرد آقاي برومند بشوند. آقاي برومند را آقاي سميعي و خليليان و يدالله رويايي و دكتر بهزادي خوب ميشناسند و توانايي او را واقفند. او كه دانشآموخته آلمان است، بيش از پنجاه سال پيش به ايران بازگشت و مدير گروه فيلمبرداري تلويزيون شد. آنها كه همسن و سال من يا كمي بزرگتر از من باشند سريال «وقتي دژخيمها ميگريند» را احتمالا به خاطر دارند. تلويزيون قبل از انقلاب برنامه مذهبي كم نشان ميداد، اما گاهي از دستش در ميرفت و سريالهاي تاثيرگذاري ميساخت كه سالهاي سال در ياد ميماند. از جمله همين «وقتي دژخيمها ميگريند» كه سبكتكين سالور نوشته بود. فيلمبرداري هنرمندانه اين سريال را حتي از پشت تلويزيونهاي سياه و سفيد برفكدار هم ميشد تشخيص داد... خداوند به اين هنرمند متواضع گوشهنشين سلامتي و خير و خوشي عنايت كند... منظور اينكه رسانهها وظيفه دارند تا هنرمندان قديمي را به نسل جديد بازشناسند و مخاطبان خود را به تامل وادارند تا ضمن گراميداشت اسلاف خود، شكافها و فاصلههاي نسلي را به حداقل برسانند. يك چيز ديگر هم هست. با هر دست بدهيد با همان دست پس ميگيريد. هرچقدر به قديميها احترام بگذاريد، بعديها هم به شما احترام ميگذارند.