مرگ بر كنكور
كاوه فولادينسب
يك نفر 12 سال درس ميخواند، در گرما و سرما تلاش ميكند، صبحهاي زود از خواب شيرين دل ميكند، قيد خيلي از خوشگذرانيها و لذتها را ميزند، كلي قانون و آييننامه و امر و نهي مفيد و غيرمفيد را تحمل ميكند، بعد سر بزنگاه، درست وقتي قرار است دسترنج اين سلوك را برداشت و مساله تلاش را فهم كند، عدهاي كاسبمسلك ميآيند، مينشينند زير پايش كه: «مهم نيست؛ اينكه راهحل علمي اين مساله رو بدوني يا ندوني، مهم نيست. بعدشم اگه بخواي از راهش حلش كني، وقتت خيلي تلف ميشه. بيا من يه كليد بهت بدم، صاف برسوندت به جواب.» اسمش را هم ميگذارند «نكته تستي.» سالها و -واي بر ما- دهههاست كه شهروندان اينطوري تربيت شدهاند؛ نتيجهگرا و بيتوجه به مفهوم فهم. جز آنها گيس و ريشي سفيد كردهاند، بقيه ما محصول چنين نظام و ساختار آموزشي قناسي هستيم؛ ساختاري كه وقتي پاي محتوا ميآيد وسط، پر است از نصيحتها و پندهاي اخلاقي كه «رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود، رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود»، اما خودش عين نتيجهگرايي و تهي كردن تلاش مستمر و دامنهدار از معناست. وقتي نوجوانان جامعهاي را اينطوري تربيت كردي، وقتي آنها را مشتي آدم نتيجهگرا بار آوردي، وقتي عملا چشمت را روي مسيري كه طي شده تا فلان نتيجه به دست بيايد بستي، ديگر نبايد از اين همه فساد و بياخلاقي مادي و معنوي تعجب كني. صفهاي درازي كه تابستان امسال براي خريد و همين دو هفته پيش براي فروش ارزهاي خارجي و سكههاي طلا درست شده بود، نتيجه همين ديدگاه و روش تربيتي است؛ ديدگاهي كه البته خوب بلد است كارهايش را توجيه كند، اما در منتهااليه خودش، ديدگاهي عميقا ماكياوليستي است؛ فقط دنبال كليدي است براي رسيدن -صاف رسيدن- به جواب و تلاش عميق و عرق ريختن برايش چندان معنايي ندارد.
تناظر يكبهيكي در اين ميان برقرار است: همان چيزي را كه در 12 سال آموزش عمومي ابتدايي و متوسطه به خورد خلقالله ميدهي، بعدها در جامعه بايد تحويل بگيري. ساختار آموزشي كشور ما، ايرادهاي زيادي دارد؛ از ضعف زيرساختهاي اوليه بگير (اين را كه ميگويم، قلم در دستم مشتعل ميشود، دلم آتش ميگيرد و به ياد دانشآموزان معصومي ميافتم كه سوختند و مدرسههايشان گورشان شد) تا فشار مالياي كه شانه معلمها را خم كرده، از كتابهاي درسي ناكارآمد بگير تا سيستم ارزشيابي نادرست. اما بالاتر از همه اينها، كنكور قرار دارد؛ كنكوري كه ميگويد مهم نيست
12 سال از زندگيات را چطور گذراندهاي -خوب يا بد- تكليف سرنوشتت در همين سهچهار ساعت معلوم ميشود؛ چندتايي هم كليد هست كه اگر پولش را داري، بسلف تا تقديم كنم. از همين رهگذر است كه جامعهاي تستي و ملتي نتيجهگرا پديد ميآيد. من با هر شعاري كه با «مرگ بر» شروع شود، مشكل دارم و مخالفم؛ فرهنگ ملي و ديني ما ايرانيان هميشه براي ديگران زندگي خواسته بوده، نه مرگ. اما از آنجا كه هر قاعدهاي استثنايي دارد، اين مخالفت من هم يك استثنا دارد: با اين يك شعار موافقم كه «مرگ بر كنكور.»