• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4265 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۴ دي

تن زخم خورده عشق

جواد طوسي

پيمان معادي قبل از بازيگري و كارگرداني، با فيلمنامه‌‌نويسي كار خود را در سينماي ايران آغاز كرد. از فيلمنامه‌هاي شاخص او مي‌توان به «آواز قو» ساخته سعيد اسدي و «كافه ستاره» سامان مقدم اشاره كرد. «بمب يك عاشقانه» نيز به عنوان دومين فيلم بلند سينمايي او بيش از همه وامدار فيلمنامه خوب نوشته شده و پر از جزئياتش است. آيدين آغداشلو در مصاحبه‌اي راجع به سينماي علي حاتمي در مجله «دنياي تصوير»، به درستي گفت: «نوستالژي زماني ارزش پيدا مي‌كند كه به يك اثر هنرمندانه تبديل شود.» بدون شك، علي حاتمي يكي از شاخص‌ترين فيلمسازان ما در پوشش هنري دادن به ذات «نوستالژي» به شمار مي‌آيد. در حوزه نقد سينمايي و داستان‌نويسي نيز پرويز دوايي گرامي كه اخيرا سالگرد تولدش بود، اين ويژگي را داشته است. پيمان معادي از نسل هنرمندان اين زمانه، نوستالژي را با حال و هواي خاص و منحصر به فرد دهه شصت مي‌بيند و عاشقانه‌اي را در دل آن دوران ملتهب و پر اضطراب برگزار مي‌كند تا به جوهره اثرش رنگ و بوي هنري بدهد. او در خلق اين دنيا نسبت به فيلم اولش، چند گام به جلو برداشته است. اگر «نوستالژي» را حديث نفس شخصي و دروني يك انسان سرشار از احساس بدانيم، خود به خود مخاطب‌مان را انتخاب و وجوه كمي‌اش را محدود كرده‌ايم. اما پيمان معادي در «بمب يك عاشقانه» اين هوشمندي را داشته كه به نگاه و حس نوستالژيكش ابعاد اجتماعي بدهد و با اين تمهيد، مخاطب‌شناسي وسيع‌تري را تجربه كند. «پلان سكانس» خوب طراحي شده اول فيلم، نمايشي نوستالژيك در همان دهه شصت با يك موسيقي همخوان با اين لحن است. بلافاصله در سكانس بعدي در داخل حياط يك مدرسه پسرانه روي اشيايي همچون شير آب، ميكروفن عمودي سخنراني، پوستر فيلم «خانه دوست كجاست» عباس كيارستمي كه گوشه پاره شده‌اش در باد تكان مي‌خورد و... مكث مي‌شود تا از اين طريق به يك فضاسازي و نشانه‌شناسي در دل رئاليسم جاري آن دوران برسيم. معادي براي پرداختن به ابعاد همه جانبه رئاليسم آن مقطع تاريخي، به اين مكث‌ها و خيره‌شدن‌ها و حس شاعرانه بسنده نمي‌كند و پيامد هولناكش را با انفجار و تخريب و هراس آدم‌ها به نمايش مي‌گذارد.

مهم‌ترين ويژگي مضموني «بمب يك عاشقانه» كه ساختار بياني مناسبش را پيدا كرده اين است كه «عشق» را در دو نسل جست‌وجو مي‌كند و از نسلي به نسل ديگر پيشنهاد مي‌دهد. آن پسر نوجوان (سعيد) در زيرزمين ساختمان مسكوني‌‌شان در ميان جمعي نگران و پريشان، عشق را به غريزي‌ترين شكل تجربه و با آن حركت سايه‌وار دست‌هايش روي ديوار پناهگاه اجرا مي‌كند. او در اين حس پرشور وصف‌نشدني، تك‌گويي خودش را دارد: «من جنگ و موشك و صداي آژير و زيرزمين را دوست دارم...» متقابلا ميترا و ايرج (ليلا حاتمي و پيمان معادي) در اوج سردي حاكم بر كانون زندگي زناشويي‌شان، از اين شور و شيدايي و حس كودكانه تاثير مي‌گيرند و به هم‌كلامي مي‌رسند و دوباره به عشق خوشامد مي‌گويند.

اما پيمان معادي ترجيح مي‌دهد از يك «هپي‌اِند» باسمه‌اي فاصله بگيرد و پايان‌بندي فيلمش را در اجرايي خاكستري برگزار كند: فرياد ميترا كه در دل ويراني‌ها، تكيه‌گاهش ايرج را صدا مي‌زند، پرده‌برداري از شعارهاي ديواري مدرسه و... توپ پلاستيكي پاره و له‌شده‌اي كه زير ميله دروازه‌ كوچك مدرسه گير كرده...

زندگي همچنان اين لايه‌هاي چندوجهي را به نمايش مي‌گذارد و گويي جايي دلخواه و امن براي نمايش عاشقانه‌ها نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون