بررسي رونق فستفودها در مقايسه با ركود كتابفروشيها در گفتوگو با دكترمحمدعلي الستي
رستوران رفتن براي زنده ماندن نيست
محدثه نيكچه |اين پرسش كه آيا رابطهاي ميان در دسترس بودن كتاب و مطالعه وجود دارد و آيا ميتوان بين تعداد كتابفروشيهاي شهر و تعداد فستفودها و رستورانها و رفتار مردم در مورد هر يك مقايسهاي كرد، بهانهاي شد تا با «محمدعلي الستي» استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي صحبت كنيم. او ميگويد: فرض ما اين است كه كسي براي سير كردن شكمش به رستوران و فستفود نميرود، بلكه اين رستوران رفتن را تجملاتي به حساب ميآوريم و اين درست است كه شما تعداد مراكز غذافروشي را با مراكز فروش كتاب مقايسه كنيد.
اگر بخواهيم ميزان تمايل افراد به خريد كتاب و خريد يك پرس غذا از رستوران را بررسي كنيم، آيا اين مقايسه، مقايسه درستي به لحاظ علمي است؟
استدلال نهفته در پشت تحقيق را روششناسي توضيح ميدهد. منظور شما غذايي نيست كه آدمها در خانه ميخورند. در اينجا استدلال ما اين است كه افرادي كه به رستوران ميروند براي زنده ماندن به رستوران نميروند. در اينجا دو نياز را با هم مقايسه ميكنيم، اولي نياز فرهنگي كه نياز به خواندن كتاب است و ديگري نيازي كه نياز فيزيولوژيك نيست. فرض ما اين است كه كسي براي سير كردن شكمش به رستوران و فستفود نميرود، بلكه اين رستوران رفتن را تجملاتي به حساب ميآوريم و اين درست است كه شما تعداد مراكز غذافروشي را با مراكز فروش كتاب مقايسه كنيد.
از نظر شما كتاب خريدن، كتاب خواندن را در پي دارد؟ يا احتمال اين وجود دارد، كساني كه كتاب ميخرند آن را مطالعه نكنند؟
به نظر من هر كسي كه كتاب ميخرد، انگيزه فرهنگي در ذهنش دارد. اما ممكن است افرادي به دلايلي كتاب را بخرند اما آن را نيمهخوانده رها كنند. مثلا افرادي كتابخانهها را با كتابهايش خريداري ميكنند، سپس آن كتابها را به عنوان كتاب دسته دوم ميفروشند. در اين كتابها مشاهده ميكنيم كه حدود يكچهارم كتاب مطالعه نشده و اين از نو بودن كتاب مشخص است. در همين بررسيها متوجه ميشويم كه كساني كتاب ميخرند اما ممكن است آن را به اتمام نرسانند و افراد خيلي كمي وجود دارند كه كتاب ميخرند تا كلكسيوني را كامل كنند كه به نسبت تعداد كتابخوانها در اقليت هستند. به طور كلي كساني كه رغبت پيدا ميكنند كه كتابي را بخرند، در دسته انسانهاي فرهيخته و علاقهمند به كتاب قرار ميگيرند. اين بسيار تفاوت دارد كه شما رغبتي هم به خريد كتاب پيدا نكنيد.
آيا ميزان دسترسي افراد به كتابفروشيها تاثيري بر كتاب خواندن آنها دارد؟ اگر تعداد كتابفروشيها در تهران بيشتر بود، ميتوانستيم انتظار داشته باشيم افراد كتابخوانتر باشند؟
اين يك رابطه ديالكتيك يا دوطرفه است. چون مردم كم كتاب ميخوانند، كتابفروشي هم سودي نخواهد داشت و در نتيجه تعداد كتابفروشيها كم ميشود. يك اثر متقابل در اينجا داريم و از آن طرف هم اگر تعداد كتابفروشيها بيشتر بود و مردم دسترسي بيشتري داشتند، احتمال اينكه مردم كتاب بخوانند، بيشتر بود.
اگر فرض كنيم تعداد كتابخانهها ميتوانست به كتاب خواندن كمك كند، چطور؟
ما يك سري نمادهاي فرهنگي داريم كه ضعفهاي فرهنگي را ميپوشانند. هميشه ضعف نهادي باعث پيشرفت فرهنگ ميشود. فقدان نهاد باعث تقويت نهاد ميشود. به عنوان مثال ما در سطح شهر تعداد زيادي كيوسك روزنامهفروشي داريم. اما وجود اين كيوسكها به اين معنا نيست كه مردم روزنامه زياد ميخوانند. بلكه سود اصلي اين كيوسكها از فروش سيگار است. در كتابفروشيهايمان هم اين وضعيت برقرار است. ما بايد ببينيم در كتابفروشيها چه چيزي باعث سودآوري آنها ميشود. بايد بررسي كنيم كه خواندن چه كتابهايي نماد توسعه فرهنگ و ميزان كتابخواني است. وگرنه هميشه در كتابفروشيها كتابهاي روانشناسي و كتابهاي كمك درسي فروش بيشتري دارند و هيچگاه مخاطبان خود را از دست نميدهند.