قدم به قدم تا نوآوري روستايي
شوان صدرقاضي
روستاها اهميت شاياني در زيستبومهاي اقتصاد محلي دارند و پتانسيلهاي فراواني در مناطق روستايي براي خلق ارزش وجود دارند. تحقق اين پتانسيلها نياز به رويكردهاي نوآورانه و تفكر خلاقيت محور دارد، به همين دليل جا دارد كه به «نوآوري روستايي» به عنوان رويكردي جدي -و نه تركيبي شعاري از دو واژه روستا و نوآوري- بنگريم. گفته ميشود كه اگر تنها ابزاري كه در بساط داريم يك چكش باشد، تمايل خواهيم داشت كه از آن چكش براي انجام هر كاري كه به نظرمان ابزار ميخواهد استفاده كنيم. نسل اوليه توسعهگران روستايي، اغلب روستا را جايي ميدانستند كه نياز اصلياش زيرساختهايي چون جاده و برق و آب آشاميدني است. انصافا هم در سه دهه گذشته در اكثر مناطق روستايي ايران در اين زمينه خيلي خوب كار شده است و بحثي نيست كه وجود اين زيرساختها ميتواند بستري براي ارزشآفريني بيشتر در روستا باشد. مشكل وقتي است كه زيرساختسازي تبديل به تكابزار «چكش توسعه» در روستا ميشود و درنهايت تا جايي پيش ميرود كه بسياري از روستاها را تبديل به شبه- شهرهاي خُرد و بيقوارهاي ميكند كه نه تنها در آنها ارزشآفريني اقتصادي خاصي نميشود، بلكه هويت اصيل روستايي هم خدشهدار ميشود.
براي موفقيت و اثربخشي واقعي نوآوري روستايي، بايد به چگونگي و فرآيند زمينهسازي براي مشاركت محلي توجه شود. راهحلهاي به اصطلاح «هليكوپتري» كه سعي دارند با يك حركت ضربتي بالا به پايين، به زعم خود توسعه را به روستا بياورند، اغلب شكست ميخورند و چه بسا پس از مدتي اوضاع از قبل هم بدتر ميشود. يكي از خطرات برنامهريزي ِ كم -مطالعه- شده و بالا به پايين براي جامعه روستايي اين است كه با ناديده گرفتن نقشي موثر براي روستاييان، خودباوري آنها را كاهش ميدهد و اين خود يكي از آفتهاي بزرگ برنامههاي ملي توسعه روستايي است. اگر فضايي را به وجود آوريم كه در آن روستايي صرفا نقشي منفعل و پذيرنده داشته باشد، به مرور حس كرامت انساني و اعتماد به نفس از جامعه محلي گرفته ميشود. در فضاي «وابستهپروري»، نااميدي چنان رخنه ميكند كه ريشههاي خلاقيت و روحيه نوآوري خشك ميشود. نميتوان از فردي كه سالها فقط به عنوانگيرنده لطف سازمانهاي دولتي و حكومتي تلقي شده، انتظار داشت كه ناگهان روحيه تحول و نوآوري پيدا كند و مثلا به ايجاد كسب و كاري نوين برمبناي ايجاد ارزش افزودهاي خلاقانه فكر كند.
نگاهي به مثالهاي موفق جهاني در زمينه نوآوري روستايي نشان ميدهد كه نسل نويني از «نهادها»ي توسعهگر در پشت صحنه چنين موفقيتهايي نقش كليدي دارند. آنها با چابكي و اتكا به توسعه سرمايههاي انساني محلي، اقدام ميكنند به ايجاد همافزايي بين گروههاي مختلفي كه با روستا سر و كار دارند، از بدنه اداري و دولتي گرفته تا گروههاي ترويج، تعاونيهاي روستايي و سازمانهاي مردمنهاد. در نتيجه علاوه بر اعتمادسازي در سطح محلي، از «جزيرهاي» شدن فعاليتها و«هليكوپتري» شدن پروژهها جلوگيري ميكنند. همچنين، به دليل توجه ويژه به گذاشتن وقت و نيرو و سرمايه براي پژوهش محلي و وسواس خاص براي تطابق فعاليتها با آداب و رسوم بومي، احتمال پذيرفته شدن راهحلهاي نوآورانه توسط جامعه هدف بيشتر ميشود. به علاوه، چون اين رويكردها ديد پدرسالارانه نسبت به روستا ندارند و كرامت روستايي را ارج مينهند، آن حس خودباوري كه متاسفانه خيلي جاها كمرنگ شده است را به روستاييان برميگردانند. در اصل اين روستاييان هستند كه بايد ايدهپردازان اصلي نوآوري روستايي باشند چون كسي بهتر از آنان درد و درمان روستا را نميشناسد.