قصه آن شب خاطرهانگيز و گلبرگهاي گل كف زمين
موسيقي شب
مورين تراورس
ترجمه شادمان شكروي
تمام تابستان را با مادر ميزي گذرانديم. زني كه آميختهاي از بوي جين و اسطوخودوس بود. هر روز در ساحل قدم ميزديم. با لباسهاي مندرس، اداي خانمهاي متشخص را در ميآورديم تا زماني كه پيير برايمان گل آفتابگردان خريد و قول داد در صورتي كه توي يك عكس كنارش باشيم، يك وعده غذاي كامل سهگانه به ما بدهد. آن شب آب اقيانوس پايين آمد و مرغان دريايي روي تپهها ازدحام كردند. پيير پرسيد: «به نظر شما ماما تا حالا يه قفسه نوشيدني رو رديف كرده؟» ميزي خنديد ولي خندهاش مثل خنده آدمهاي زرقوبرقدار و طلاكاري شده بود. يك صفحه گذاشت و شروع كرد به ورجه وورجه كردن. آن قدر ادامه داد كه سرگيجه گرفتم و از هوش رفتم. بيدار كه شدم، اتاق خالي بود. در اتاق خواب، ميزي، شيرينتر از آنچه بتواني فكرش را بكني، مثل يك عروسك به جايي خيره شده بود. گلبرگهاي گل كف زمين پخش بودند و دامن و دستهايش از گردههاي تابناك گل تلألويي خاص داشتند.
روايت مترجم
به شخصه چندان هم با نويسندگان سترگ داستانهاي به اصطلاح زير صد كلمه همراه نبوده و نيستم. اما موسيقي شبانه، يكي از نمونههايي است كه ميتوان به عنوان نمونه بدان استناد كرد. كمي باريكبيني لازم است. اسطوخودوس را معمولا براي بيماران روحي كه از هيجان شديد و غيرقابل كنترل رنج ميبرند، تجويز ميكنند. نوعي درمان بيقراري مدام. تركيب آن با نوشيدني اسمش را نگو، تنها محصول تراوش يك ذهن به نهايت درهم شكسته و له شده است كه ميخواهد به هر ضرب و زوري شده آرامش بيابد. ظاهرا كه موفق نيست و روزبهروز بدتر هم ميشود. دخترش و دخترهايي كه دوست دختر او محسوب ميشود، به وضعيت فلاكتبار مادر آگاه هستند. پسري كه ظاهرا حكم برادر دختر (ميزي) را دارد نيز به اين وضعيت آگاه است. اما عنوان موسيقي شب هم هوشمندانه انتخاب شده است؛ ميتوان آن را نمودي از نواي تيرهبختي شبانه دانست. همان كه در مرغان شوم شبانگاهي ويرانهها نمادسازي شده است. اما سواي اين؛ موسيقيهاي شبانه يا نوكترنها ميتوانند در نوع خود مع جزهآفرين هم باشند. زياد گفته شده كه افسر نازي بعد از شنيدن قطعهاي از اين نوع، آن قدر مجذوب ميشود كه از يك نظامي خشن به يك انسان لطيف معنوي تبديل ميشود. نوكترني كه بتواند يك نظامي آدمكش نازي را از بيخ و بن دگرگون كند، البته ميتواند سبب بروز نوعي شهود و تجلي در يك كودك شود. شهود و تجلياي كه در انتها با يك توصيف زيبا، جنبه عيني به خود گرفته است. نوعي آسايش و آرامش آسماني، بعد از تحمل مدتهاي طولاني زجر و شكنجه. دختر جوان (ميزي) دچار چنين استحالهاي شده است.
ظرافتهاي ديگري را هم ميتوان به اين مجموعه اضافه كرد. از جمله اينكه موسيقي شبانه (موسيقي كوچك شبانه)، نام فيلمي تاثيرگذار در دهه هفتاد با بازي اليزابت تيلور است. در اين فيلم دختر، مرد متاهلي را اغوا ميكند و سبب از هم پاشيدن زندگي او ميشود. آيا در زندگي مادر ميزي نيز چنين اتفاقي روي داده است؟ آيا ورود زن يا دختري سبب از همپاشيدگي زندگي خانوادگي آنها شده؟ مادر به بيخبري پناه برده و دختر به اندوه مدام؟ تنها موسيقي شبانه است كه براي لحظاتي اين پرده اسرارآميز را پس ميزند و حقايق را به نمود ميگذارد. البته اگر حقيقتي وجود داشته باشد. خانواده دختر فقير هستند و با لباسهاي مندرس اداي خانمهاي متجدد را در ميآورند. نوعي رفتار دوگانه كه در ميان شخصيتهاي با اصالت رايج است. معمولا ضربات رواني براي اين گروه خردكنندهتر است. البته دريا هم در زماني خاص به همراه مرغان دريايي موسيقي خاصي را ميآفرينند كه تاثيري كوبنده ميگذارد و به مراتب عميقتر از صداي صفحه گرامافون و رقص، روح را در خود ميفشرد. تاثير اين فشردگي در انتها خود را نشان ميدهد. اندوه زيبايي كه تجسم بيروني يافته است. به طور طبيعي نويسنده در هيچ يك از حالات مذكور، دست خود را رو نكرده است. آن قدر باهوش بوده كه با ايجاد چند خط تعليقي، ذهن را درگير كند و به گمانهزني وادارد و از اين طريق به اثر خود وجاهت ببخشد.