• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4279 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۰ دي

رستم و سهرابِ دو

محسن علومی

بعدازظهر، آخرهای کلاس، پس از نوشتن جمع و منهای عدد دو، خانم معلم داستان «رستم و سهراب» را تعریف کرد. زمانی که به مرگ سهراب رسید، چشمان خانم پر از اشک شد. بچه‌ها همه بغض کرده بودند.

«آبگوشتو» با عصبانیت دستش را بلند کرد و گفت: «خانم، این رستم چطور پدری بود؟ چطور از دلش آمد پسر خودش را بکشد؟!»

- خب، نمی‌دانست. پادشاه ایران و توران نقشه کشیده بودند که همدیگر را نشناسند؛ چون از هردونفرشان می‌ترسیدند.

آبگوشتو باز پرسید: «رستم این‌همه‌سال وَرچی1 نرفت دنبال پسرش؟ او که می‌دونست بچه‌ای داره، ورچی نرفت دنبالش؟ نرفت ببینه بچه‌اش کجا هست، چی می‌خوره، چکار می‌کنه؟... چطور پدری بود که او...؟»

خانم گفت: «چرا این‌قدر جوشی شدی؟! تو مملکت ما از این اتفاق‌ها زیاد افتاده؛ خیلی از پادشاه‌ها، پسرهای خودشان را کشتند. شاه‌عباس، نادرشاه...».

زنگ که خورد، تو راه خانه باز داستان رستم و سهراب را برای هم تعریف کردیم. تو کوچه‌مان، با آبگوشتو لب جوی آب و زیر درخت خرمایی نشستیم.

آبگوشتو محکم دست‌هایش را به‌هم کوفت و بلند گفت: «از فکر این رستم درنمی‌شم2. دیدی چکار کرد؟... پسر خودش... این رستم، مردکه رشقال3 پچلی4 بود، مرتب می‌رفت شکار، گورخری رو کباب می‌کرد تنهایی و همه گوشت‌هاش رو می‌ریخت تو اون اشکم گنده‌ش! همه‌ش دنبال شکار و کیف خودش بود، ولی یک‌بار حاضر نشده بره ببینه پسرش کاه می‌خوره یا کباب!؟»

یک‌هو گربه سیاهی که بچه‌گربه‌ای به دهانش بود، از برابرمان رد شد.

آبگوشتو تند از جایش بلند شد و با سنگ دنبال گربه سیاه کرد و فحشش داد.

گفتم: «چکار گربه بدبخت داری؟!»

- بدبخت؟! مگه ندیدی؟ داشت بچه‌اش رو می‌برد که بخوره!

- بچه، بچه خودش رو می‌خوره؟!

- هاه، تا حالا چندبار دیدم، بچه‌هاش رو یکی‌یکی می‌خوره!

شل شدم. پنجه در خاک کشیدم و پشت دادم به درخت خرما، درخت خرما تندتند می‌لرزید.

دیگر شب شده بود. ماه تو آسمون از ترس دولا شده و ستاره‌ها هم ریقوتر از همیشه شده بودند.

با تکان دادن سر، از آبگوشتو خداحافظی کردم. دست به دیوار گرفتم و به خانه رفتم. ننه پای شیر آب زانو زده بود و لباس می‌شست. خواهرم دم در اتاق نشسته بود با عروسک‌هایش بازی می‌کرد. بابا از تو باغچه بیرون آمد، چپ‌چپ نگاهم کرد و گفت: «پَ5 کو نون؟ نونایی که قرار بود بخری؟»

تازه یادم آمد که ظهر بابا پولم داده بود تا از راه مدرسه نان بگیرم.

بابا داد کشید: «ما امشو6 چی بخوریم؟ تا الان پی ولگردی‌ت بودی؟!»

و کمربندش را باز کرد. دور باغچه شروع کردم به دویدن، جیغ کشیدن و التماس کردن. بابا هم دنبالم می‌دوید. ننه بلند شده بود و به بابا التماس می‌کرد.

آبگوشتو خودش را پرت کرد تو خانه‌مان و فریاد کشید: «می‌خوای بکُشی‌ش؟ می‌خواهی پسرت رو بکشی؟»

بابا ایستاد و نفس‌زنان گفت: «بکشم؟! ورچی، ورچی بکشمش؟!»

آبگوشتو همان‌طور که می‌لرزید داد کشید: «چه می‌دونم! می‌کشِن7 همه، همه‌تون بچه‌هاتون رو می‌کشِن! بُکش، بُکش!»

بابا لبخندی زد و گفت: «اگه از خونه‌تون نونی بیاری، دگه8 نمی‌کشمش!»

آبگوشتو تند راه افتاد. دم در خانه برگشت و گفت: «الان زودی میام، یک‌هو نکشی‌ش! باشه؟»

بابا سر تکان داد و با رفتن آبگوشتو، کمربندش را گوشه‌ای پرت کرد. راه افتاد و از پای دیوار یک گونی برداشت.

روی گونی یک تاج شاهی بزرگی نقاشی شده بود. بابا گونی را بغل شیر آب انداخت و روی آن نشست.

آبگوشتو برگشت. نان‌ها را دودستی به طرف بابا گرفت و نفس‌زنان گفت: «دوتا، وَر ناشتایی‌تونم نون آوردم.» و من را نگاه کرد و به بابا برگشت و گفت: «دگه نمی‌کشی‌ش؟ محسنو9 دهن‌بسته رو نمی‌کشی، ها؟»

- چون نون آوردی کاری به دوستت ندارم، خیالت تخت!

آبگوشتو خوشحال نان‌ها را جلوی بابا گذاشت و بر زمین نشست. بابا لیوان آب را از دست ننه گرفت و به من اشاره کرد کنارش بروم.

آهسته و با ترس راه افتادم. بابا لیوان را کنار نان‌ها گذاشت، دستم را گرفت و بغل خودش نشاندم و سرم را بر سینه‌اش فشرد. خواهرم که تا آن‌زمان گوشه اتاق کز کرده بود، لبخندزنان و عروسک در بغل، از اتاق بیرون آمد و نزدیک‌مان نشست. ننه دست از شستن کشید و نگاه‌مان کرد. سر بر سینه بابا خودم را لوس کردم و برای خواهرم و آبگوشتو قیافه گرفتم.

نرمه بادی راه افتاد. پیش‌های درخت خرما شروع کردند به دست زدن.

ماه پرنورتر از همیشه شده بود و با ستاره‌ها آسمان را نورپاشان می‌کرد.

پی‌نوشت (چند واژه با گویش کرمانی):

1. وَرچی: برای چی

2. درنمی‌شم: بیرون نمی‌آم

3. رشقال: عوضی

4. پچل: کثیف

5. پَ: پس

6. امشو: امشب

7. می‌کشِن: می‌کشین

8. دگه: دیگه

9. محسنو: محسن

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون