كتابخانه
سردي اضطراب
بهادر اميرحسيني| كامچاتكا رمان ديگري است از ادبيات آرژانتين. در امتداد آثار سزار آيرا و اضطرابي كه در آثار خوليو كورتاثار نمود دارد. راوي بچهاي 10 ساله است كه با والدين خود در دهه 70 ميلادي با آن شرايط بغرنج و امنيتي آرژانتين به زندگي ادامه ميدهد. مادرش استاد دانشگاه فيزيك بوده و پدرش وكيل دادگستري كه تمركز خود را روي پروندههاي سياسي - امنيتي گذاشته و از چنين متهماني دفاع ميكند. راوي با خلق فضايي گنگ و سردرگم در متن بر ذهن خواننده حاكم ميشود و فوبياي گم شدن پدر، سايهاي سنگين بر ذهن پسر افكنده است و در نهايت پدر هم مثل ساير نويسندهها و روشنفكران ناپديد ميشود. كامچاتكا وصف درد از نگاه يك پسربچه است. دردي گنگ در مكاني لامكان به نام كامچاتكا و فقدان پدر وكيل و اميد به بازگشت او تا شايد استعارهاي از تجربه را برايش نشان دهد.
برزخ
هدي حقشناس|همان صفحه اول كتاب، مرتضي برزگر يقهتان را ميگيرد و بدون مقدمه چيني، شما را وسط بلبشوي قصهاش پرت ميكند. برزگر كار را ميسپارد به «ضيا» كه زنش «كاني»، در وضعيت اورژانسي در بيمارستان و رو به مرگ است. مرگي كه خيلي زودتر از انتظار اتفاق ميافتد. در روزهاي بعد از مرگ كاني، انگار كه ضيا همراه او وارد برزخ ميشود. درحالي كه كاني بايد براي مشخص شدن علت دقيق مرگش كالبد شكافي جسمي شود، ضيا هم وارد مسيري ميشود كه منجر به كالبدشكافي ذهني او و كشمكشش با خاطرهها ميشود. كشمكشي كه گاهي مرز خيال و واقعيت در آن گم ميشود. ضيا عذاب وجدان دارد و آبستن اعترافاتي است كه در دل پنهان كرده است. تب و تاب او بعد از مرگ كاني تا پايان قصه، خواننده را دنبال خود ميكشد تا شايد راهي بيابد كه اين بار را زمين بگذارد. به اميد اينكه به آرامش برسد.
خاطرات ايميليانو زاپاتا
افرا عسگري|رمان «بند محكومين» بهترين رمان سال به انتخاب جايزه احمد محمود، حكايت مردماني است كه در بند محكومين زندان لاكان رشت محبوس شدهاند. درِ بند محكومين كه اغلب زندانيان آن حكم مضاعف گرفتهاند يك روز باز ميشود و دختري واردش ميشود. راوي كه به گفته خودش ايميليانو زاپاتاست زمان كمتر از 24 ساعتي را كه رمان در آن پيش ميرود براي ما روايت ميكند. رودخانه روايت به هر كدام از محكومان كه ميرسد پشت سد روايت او ميماند و ما روايت حيرتانگيز مردمان زيرِ هشت را سد به سد ميشنويم و رود روايت خروشانتر ميشود. هزار و يك حكايت اما همه در يك شب. كيهان خانجاني با چيرهدستي طوري زبان زندانيان را با لهجه شيرين گيلكي و مثلها و كنايهها ميآميزد كه لحظاتي نميداني اول بخندي يا شگفتزده شوي. كتاب فارغ از داستاني كه دارد ميتواند مرجع خوبي براي كشف زبان زندانيان و مثلها و كنايات فارسي و گيلكي باشد.
در ستايش قصه مينيمال
محمود اشرفزارعي|«پدركشي» يك مينيمالِ به تمام معناست. فصلهاي كوتاه اين رمانِ كم حجم با ايجازي حيرتانگيز و ريتمي بسيار تند قصهاي تمام و كمال را روايت ميكند. روايتي رازآلود از زندگي پسر نوجواني كه در شعبدهبازي استعدادي خارقالعاده دارد و به شكلي اتفاقي شاگرد بزرگترين شعبدهباز روزگار خود ميشود. در اين ميانه عنصر تعليقي كه ذهن خواننده را تا صفحات پاياني كتاب براي لحظهاي رها نميكند كشف راز هولناكي است كه ميان اين شاگرد و استاد جريان دارد. نويسنده با انتخاب شيوه مينيمال براي روايت قصهاش فرآيند انتقال مفهومِ مستتر در درونمايه كتاب را تا حد ممكن سرعت بخشيده و فارسي روان مترجم نيز براي درك بهتر اين مفهوم به كمك مخاطب ايراني آمده است.