ماجراي جلسات خصوصي آيتالله شبيري زنجاني و رهبر معظم انقلاب
آيتالله مجدهاشمي از شاگردان قديمي حضرت امام خميني(ره) روز گذشته مصاحبهاي با خبرگزاري تسنيم انجام داد كه در آن به تشريح جزييات جلسات مقام معظم رهبري با آيتالله شبيريزنجاني همچنين خاطرات خود از دوران انقلاب پرداخت.
آيتالله مجدهاشمي در ابتداي اين مصاحبه به نحوه آشنايي خود با امام اشاره كرد و گفت: بنده حدود 15 سال در خدمت ايشان بودم، هم زماني كه در درس ايشان بودم و هم قبلتر كه هممحلي ايشان بوديم و علاوه بر آن ابوي ما از رفقاي صميمي امام بودند و سالها با ايشان رفاقت داشتند. حضرت امام و ابوي ما از بنيانگذاران حوزه علميه قم بودند. ما افتخار اين را داشتيم كه در محضر حضرت امام بوديم و از آن موقع هم كه بنا شد درس خارج شركت كنيم، اولين درس خارج فقه كه ما شروع كرديم در محضر امام در مسجد سلماسي بود. اول در منزل ميخواستند برنامه تدريس داشته باشند اما چون منزل جا نميشديم، درس را به مسجد سلماسي آوردند كه در آن مسجد هم جا نبود. اصرار ميكرديم كه برويم مسجد اعظم قم كه معمولا مراجع آنجا درس ميدادند اما ايشان حاضر نميشدند وقتي مراجعي همچون آيتالله بروجردي هستند، مسجد اعظم درس بگويند.
آيتالله مجد در ادامه به بيان خاطراتي از نحوه آشنايي خود با مقام معظم رهبري همچنين جلسات ايشان با آيتالله شبيريزنجاني اشاره كرد و گفت: آيتالله بروجردي 2 تا از فرزندانشان طلبه بودند ولي در حد پدر نشدند اما شيخ عبدالكريم حائري 2 تا فرزند داشتند، هر دوي آنها اهل علم بودند.آقاي شيخ مرتضي و آقا شيخ مهدي. شيخ مهدي هم انسان ملايي بود ولي شيخ مرتضي واقعا مانند پدر بودند حتي مشهور بود كه خدمت امام زمان هم رسيدهاند، در حوزه هم خيلي شاخص بودند. ايشان هم همانند امام موافق اين نبودند كه در مسجد جامع قم يا در صحن درس بدهند از همين رو در مسجد عشقعلي درس ميدادند.
من 15 سال درس ايشان رفتم، اكثر اين فضلايي كه در رأس حوزه هستند از شاگردان ايشان بودند. آيتالله خامنهاي هم در درسهاي ايشان شركت داشتند. ايشان چند سالي آمدند در قم ماندند، پدرشان كسالتي پيدا كردند و برگشتند مشهد. باز به نحوي اجازه گرفتند تا برگردند قم، وقتي آمدند قم ايشان همان اول يكي از فضلاي قم محسوب ميشدند، استعداد و تحصيلاتي كه در مشهد داشتند و محضر آيتالله ميلاني و شيخ مجتبي قزويني كسب فيض كرده بودند، موجب شد در درس آيتالله حائري هم خيلي شاخص باشند. با حاج آقا شبيري(آيتالله سيدموسي شبيريزنجاني) هم خيلي گرم بودند، جلساتي داشتند كه ساير فضلاي حوزه شركت ميكردند و خصوصي بود و هر كسي را در آن جلسات راه نميدادند. آنجا بحث علميشان مبحث علم رجال بود.
مجدهاشمي در پايان به بيان خاطراتي از چگونگي دستگيري رييس ساواك اشاره كرد و گفت: ما سال 55 حدود 40 سال سن داشتيم كه قم بوديم، ابوي ما كه تهران بودند، ايشان 50 سال در تهران امام جماعت بودند. در مسجد همتالعظيم خيابان قزوين لذا ما پنجشنبه و جمعه ميآمديم تهران پيش ابوي و در تهران جلسه هيات داشتيم. وقتي هم به تهران آمدم، ائمه جماعت اين منطقه آمدند ديدن ما، اولين كسي كه آمد حضرت آقاي
مفتح بود.
ايشان 5 سال قبل از من آمد تهران، ايشان وقتي آمد به ديدن ما اولين حرفي كه زد اين بود كه «از هيچ چيز بيشتر از اينكه شما اينجا آمديد خوشحال نشدم». يكي از كارهايي كه ما با ايشان انجام ميداديم اين بود اعلاميههايي كه حضرت امام از نجف ميفرستادند، اصلش را به دست ميآورديم و فقط من و ايشان خبر داشتيم. زيرزمين مسجد قبا يك آب انبار متروكهاي بود، آنجا ايشان يك دستگاه تكثير آورده بود، اعلاميههاي امام را تكثير ميكرديم و هيچكس هم خبر نداشت! با آيتالله بهشتي، شهيد مطهري، آقاي رفسنجاني و حضرت آقا جلساتي براي نهضت داشتيم و بحرانهاي عجيبي را از سر گذرانديم. مركز ساواك كه در اين محله واقع بود را ما فتح كرديم و حتي در اين ماجرا شهيد هم داديم.
بعد رييس ساواك و 10، 15 نفر از عوامل ساواك كه اينجا بودند را ما دستگير كرديم. يادم هست رفتيم اتاق رييس ساواك، كشوي ميزش را باز كردم، اسكناسهاي تازه چاپ شده را دپو كرده بود و پر از اسكناس بود كه برديم و تحويل آقاي مهدويكني داديم.