• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4298 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۱۳ بهمن

صفحاتي ويژه مقام عرفاني حاج اسماعيل دولابي

به غمزه مساله آموز صد مدرس شد

 مجيد بيگلر
 

حاج اسماعيل دولابي نفسش حق بود. اهل درس و بحث نبود و مدرسه و مكتب نمي‌رفت، اما در محفل انسش علما و دانشمندان و دانشجويان و طلاب كم نبودند. نفس حضورش واسطه فيض بود و حتي سكوتش نيز روح‌افزا. حجت‌الاسلام مرتضي كربلايي استاد فلسفه و كلام دانشگاه اديان و مذاهب به خاطر مي‌آورد، سال‌هاي طلبگي را كه شتابان بعد از مدرسه به محضر اين مرد حق مي‌رفت تا در مجلس روحاني او حاضر شود. به گفته دكتر كربلايي «مرحوم دولابي اهل توحيد و ولايت بود و قلب‌شان ظرف و وعايي بود كه حقايق الهي بر اين قلب نازل مي‌شد و بر كلام و زبان ايشان جاري بود و آن را براي محبان اهل بيت(ع) بيان مي‌كرد».

 

نحوه آشنايي خودتان را با مرحوم حاج اسماعيل دولابي بفرماييد.

بنده در فاصله سال‌هاي 1376 تا 1380 در دوره كارشناسي در مدرسه عالي شهيد مطهري طلبه بودم، در آن ايام توسط يكي از دوستان كه از منطقه دولاب بود؛ با حاج آقاي دولابي آشنا شدم. نكته‌اي را در ابتداي سخن عرض كنم و آن نكته اين است كه ما معمولا در مورد بزرگان كه سخن مي‌گوييم، برداشت‌هاي خودمان را بيان مي‌كنيم و تشخيص اينكه آن شخص في‌الواقع چه جايگاهي به لحاظ علمي و معنوي داشته، دشوار است؛ مگر اينكه كسي گزارش كند كه خود در آن رتبه و مرتبه قرار گرفته باشد. بنابراين آنچه بنده در مورد مرحوم دولابي مي‌گويم، اولا مبتني بر برداشت‌هاي شخصي و مشاهدات خودم است و ثانيا بر اساس ارادت و شاگردي طولاني مدتم با مرحوم آيت‌الله حاج شيخ حسن آقا پهلواني‌تهراني است كه از نوجواني از دوستان نزديك حاج آقاي دولابي بودند و اين حقير طي 18 سالي كه خدمت حضرت استاد پهلواني بودم، ايشان بسياري از خاطرات خودشان را با حاج آقاي دولابي بيان مي‌كردند. حاج آقاي دولابي در طول هفته جلسات متعددي داشتند. جلسه‌اي سه‌شنبه‌ها صبح در منزل حاج آقاي حسيني از مداحان قديمي كه منزل‌شان در منطقه عباس‌آباد خيابان ايران بود، برگزار مي‌شد. در اين مجلس بسياري از علاقه‌مندان آقاي دولابي همچون مرحوم آقاي هادي و برخي شاعران اهل بيت (ع) همچون آقاي سازگار و آقاي علي انساني و ... شركت مي‌كردند. اين جلسه محفل انسي بود كه در ابتداي آن حديث كساء خوانده مي‌شد و يكي از مداحان، اشعاري در منقبت اهل بيت (ع) مي‌خواند و همچنين حاج آقاي دولابي صحبت مي‌كردند. جلسه‌اي روحاني بود و ما در طول هر هفته، لحظه شماري مي‌كرديم كه زمان اين جلسات فرا برسد و در آن شركت كنيم.

محتواي گفتارهايي كه مرحوم دولابي در اين جلسات القا مي‌كردند، چه بود؟

مباحث و گفتارهايي كه مطرح مي‌شد، عمدتا شامل موضوعات معرفتي و ولايي و عرفاني بود. مرحوم دولابي بسيار اهل ولايت و توحيد بود. سخنان‌شان حول محور توحيد، ولايت و محبت اهل بيت (ع) بود. يك نكته مهمي كه در كلمات و سخنان آقاي دولابي بود، برداشت‌هاي ژرف و عميق‌شان از آيات و روايات بود. اين ويژگي و خصلت عرفاست. او فهم عميقي از جهان هستي و انسان و خدا داشت.

به نظر شما اين برداشت‌ها از كجا ناشي شده بود؟

اين برداشت‌ها و درك ژرف و عميق، نتيجه تحصيل ظاهري نبود. اساسا ايشان اهل علوم ظاهري و دانشگاه و حوزه نبود كه جايي درس گرفته باشد. نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت/ به غمزه مساله آموز صد مدرس شد. اهل معرفت چنين هستند. علوم و معارف ايشان كسبي نيست بلكه وهبي و لدني است. علم لدني تحقق پيدا كردن به حقايق ايمان هست. مرحوم دولابي نيز به ميزان مرتبه وجودي خودشان چنين بودند. مجلس ايشان عميقا روحاني بود و اين نشات گرفته از اثر وجودي و بركت روحي و عشق به اهل بيت (ع) بود. گاهي مي‌شد كه حدود 15-10 دقيقه همه اهل مجلس به حالت مراقبه و توجه، سكوت مي‌كردند. ايشان تعبيري داشت كه بنده هنوز بعد از گذشت قريب به 20 سال آن را در خاطر دارم، مي‌گفت اين جلسات سه‌شنبه‌هاي ما بسيار خوب است، زيرا زمان تشكيل آن در ابتداي صبح هست و وقت جوش كار كه همه دنبال كار دنيا رفته‌اند و شما نشسته‌ايد اينجا و مشغول ذكر و توسل به اهل بيت(ع) هستيد.

چه خصلت و ويژگي ايشان براي شما كه خودتان طلبه بوديد، جالب توجه بود؟

اينكه فردي كه به لحاظ ظاهري درس نخوانده است، اين قدر مطالب را عميق مي‌فهمد؛ يكي از خصوصيات بارز و مهم ايشان اين بود كه به مرتبه يقين رسيده بود. يقين بالايي نسبت به توحيد و مقام ولايت اهل بيت (ع) داشت. بسيار خدامحور و ولايت‌محور بود و نسبت به ولايت تكويني اهل بيت (ع) و اولياي الهي يقين داشت. در عين حال بر خلاف اينكه مشهور است، گفته مي‌شود مثلا يكي شاگرد فلان عارف بزرگ يا عالم نام آشناست، حاج آقاي دولابي اهل شاگردي كردن نبود. در عين حالي كه بسياري از بزرگان و اهل‌الله مثل آيت‌الله انصاري‌همداني، آيت‌الله شاه‌آبادي و... خدمت‌شان رسيده و ارادت مي‌ورزيد. اما صحبت شاگردي كردن و دستورالعمل سلوكي گرفتن در بين نبود و بزرگي روح جزو خصوصيات ذاتي ايشان بود. اين را بنده به روايت مرحوم استاد حاج حسن آقاي پهلواني مي‌گويم كه ايشان از نوجواني با مرحوم دولابي ارتباط دوستانه داشتند و نقل مي‌كردند: «ما طلبه مدرسه لرزاده بوديم و مقدمات مي‌خوانديم. مرحوم حاج اسماعيل روزها مي‌آمد گوشه‌اي در مدرسه مي‌نشست و با صوت بلند به تلاوت قرآن مي‌پرداخت. دوستي و ارادت ما، همان جا شكل گرفت.» بعد مرحوم پهلواني مي‌گفت: حاج اسماعيل به حجره ما مي‌آمد و ساعت‌ها با يكديگر مي‌نشستيم. اين دوستي تا پايان حيات ظاهري مرحوم دولابي تداوم داشت. بنده در خاطر دارم كه مرحوم دولابي به منزل مرحوم استاد پهلواني رفت و آمد مي‌كرد. (مرحوم پهلواني برادري به نام مرحوم آيت‌الله حاج شيخ علي آقاي سعادت‌پرور داشتند كه در قم زندگي مي‌كردند، ايشان را عرض نمي‌كنم.) مرحوم استاد حاج حسن پهلواني از شاگردان علامه طباطبايي و مرحوم آيت‌الله انصاري‌همداني بودند. مرحوم دولابي و مرحوم استاد پهلواني سفرهاي زيادي با يكديگر كرده بودند و استاد خاطرات زيادي از اين سفرها تعريف مي‌كردند. براي مثال سفري به شيراز داشتند و خاطرات شيريني در كنار رودخانه ركن‌آباد تعريف مي‌كردند يا در سفري به مشهد مقدس كه داشتند، مي‌فرمودند: «سفر بسيار خوبي شد. تمامي رفقا از تهران، قم و اصفهان جمع شدند و همه با همديگر مشهد بوديم.» خلاصه جلسات حاج اسماعيل بسيار پرشور و معنوي بود. خودشان تعريف مي‌كرد و مي‌گفت: «در اين جلسات گاهي نه خودم مي‌فهمم چه مي‌گويم، نه مستمعان.» ايشان به زبان و بر دلش هر چه مي‌آمد، مي‌گفت و طبيعتا جاني كه با توحيد گره خورده باشد، كلماتي بر زبان جاري مي‌كند كه عرشي و بلند است.

البته و در عين حال نياز به تبيين و ارزيابي دارد.

بله، كسي كه تحصيلكرده باشد و درس استاد ديده باشد، متفاوت است. نمي‌گويم كه همه حرف‌ها و سخنان مرحوم دولابي، صد درصد درست مي‌بود؛ نياز به تقيين و ارزيابي دارد. اما عرض بنده اينجاست كه مرحوم دولابي اهل توحيد و ولايت بود و قلب‌شان ظرف و وعايي بود كه حقايق الهي بر اين قلب نازل مي‌شد و بر كلام و زبان ايشان جاري بود و آن را براي محبان اهل بيت (ع) بيان مي‌كرد. همچنان كه گفتم براي ايشان توحيد بسيار مهم بود، يعني از هر گفته و داستاني توحيد را استنباط مي‌كرد، دوم مساله ولايت براي ايشان خيلي جدي بود. همچنين مساله تسليم، رضا، شكر و ادب و ... در كلمات ايشان بسيار مطرح مي‌شد. البته به اين هم بستگي داشت كه حال روحي و معنوي حاضران در جلسه و مرحوم حاج آقا چطور مي‌بود.

شما تاكيد كرديد كه مرحوم حاج اسماعيل دولابي درس و مدرسه نديده بود، چطور به اين مقامات نائل شده بود؟

قرآن كريم مي‌فرمايد: «واتّقُوا‌الله و يعلِّمُكمُ‌الله» (سوره بقره، آيه 282) «و علمْناهُ مِن لدُنا عِلْماً» (سوره كهف، آيه 65) . كسي كه تقوا پيشه كند و خدا ترس باشد و حضور خدا را در همه شوونات فردي و اجتماعي خودش حس كند و بيابد، يقينا خدا معلم او مي‌شود. ما در فرهنگ شيعي تعبيري داريم به نام «علم ارثي» كه علم وهبي است و از عنايت و عطاي خداوند و صاحبان ولايت الهي حاصل مي‌شود. اين علم را خداي تبارك و تعالي از طريق اهل بيت (ع) به دوستان خودش عطا مي‌كند كه در آن تعليم و تعلم ظاهري وجود ندارد. خود اهل بيت (ع) وارثان پيامبر اكرم (ص) هستند. خود پيامبر اكرم (ص) وارث انبيا (ع) گذشته است. در كتاب اصول كافي نگاه كنيد روايات متعددي درباره اين علم ارثي هست. حضرت امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «ليْس الْعِلْمُ بِالتّعلُّمِ، إِنّما هُو نُورٌ يقعُ فِي قلْبِ منْ يُريدُ‌الله‏ُ- تبارك‏وتعالي- أن يهْدِيهُ.» يعني «علم با فراگيري حاصل نمي‏ شود، بلكه نوري است كه در قلب هر كس خداوند ـ تبارك‏ و تعالي ـ بخواهد هدايت كند، قرار مي‏ گيرد.» همچنين امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «انّ الْعُلماء ورثةُ الْأنْبِياءِ» يعني علما وارثان انبيا هستند. عرفا نيز به تعبير سيد حيدر آملي، ما دو گونه وارث داريم؛ وارث ظاهري و وارث باطني. وارث ظاهر انبيا، علما و فقها و محدثان هستند و وارث باطن انبيا كه ولايت باشد، مشايخ عرفان و اولياي الهي هستند كه باطن نبوت را به ارث برده‌اند. علمي بطلب كه كتابي نيست/ ذوقيست نهان خطابي نيست/ عتمي بطلب كه تو را نور است/نورت به تجلي طور است. لذا مساله علم ارثي در فرهنگ شيعي از عناصر مهم و مولفه‌هاي سازنده عرفان شيعه است. كسي كه در مسير تقوا و ياد خدا و مراقبه و تهذيب نفس قرار بگيرد، با اهل بيت (ع) مناسبت پيدا مي‌كند. وقتي اين مناسبت پيدا شد، به درياي بي‌كرانه ولايت اهل بيت (ع)، اتصال روحي و باطني پيدا مي‌كند. بسياري از حقايق و مطالب را كه برايش مجهول بوده به آنها آگاهي پيدا مي‌كند. روايت هست كه «منْ عمِل بِما يعْلمُ علمهُ‌الله ما لمْ يعْلم» يعني «كسي كه به آنچه مي‌داند عمل كند، خداي تبارك و تعالي به او آن چيزي را كه نمي‌داند، مي‌آموزد.» در ميان ياران پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت(ع) با صاحبان سر ولايت مواجه هستيم، كساني كه تربيت‌شدگان خاص اهل بيت (ع) هستند؛ چهره‌هايي همچون سلمان فارسي، ميثم تمار، كميل بن زياد نخعي، ابوحمزه ثمالي، رُشيد حجري و ... اينها تربيت‌شدگان خاص اهل بيت (ع) هستند. تعليم اهل بيت (ع) نيز تعليم ظاهري نيست. از باب تصرفي است كه صاحب ولايت كليه در قلب مومن مي‌نمايد.

يكي از فضايل و ويژگي‌هاي حاج اسماعيل دولابي اين بود كه مخاطب سخنانش همه آدم‌ها بودند، از پير و جوان و عامي و فاضل و زن و مرد و... معرفتي كه اين بزرگان در جلسات‌شان القا مي‌كنند، چه ويژگي داشت كه همه آدم‌ها مخاطب‌شان مي‌شدند؟

يك ولي خدا كه اتصال به اهل بيت (ع) پيدا بكند، جانش حلاوت و شيريني مي‌يابد و وقار و طمانينه ايمان از ظاهر و باطن او متصاعد است. شما بعضي از اين بزرگان را كه مي‌بينيد؛ حتي ممكن است كلامي بر زبان‌شان جاري نشود، اما همين مجالست با آن بزرگ، در جان انسان اثر روحاني مي‌گذارد. اهل ولايت چنين هستند. مرحوم حاج آقاي دولابي هم اينچنين بود. يعني محضرشان، سرشار از روح و ريحان بود. قرار نيست اين بزرگان در يك صنف و لباس خاصي باشند؛ راه ولايت، منحصر به لباس و قشر خاصي نيست. راه ترك گناه، ذكر، توجه و عبادت خدا و خدمت به بندگان خداست. راه وارستگي و فرزانگي است؛ طريق صدق و صفا و مهر و وفاست. لذا كسي كه تحقق به اين معاني داشته باشد، حرف و سخنش، اثرگذار است. همچنين سكوتش، درس‌آموز است. به لحاظ معرفتي انسان بسياري از معارف را از اين بزرگان مي‌آموزد. يكي از خصايص و ويژگي‌هاي عرفا از ديرباز تاكنون اين است كه نوع تعامل‌شان با مردم چنين بوده كه مي‌خواستند آنها را بهره‌مند از معنويت كرده و بركت محمدي (ص) و علوي (ع) را در زندگي و جانشان ببينند. بنابراين اگر تاريخ عرفان اسلامي را مطالعه بفرماييد، عارفي را مي‌بينيد كه عطار است، ديگري روغن فروش است، سومي بزاز است، ديگري سراج يا ديگري آهنگر و ... است. تصوف و عرفان اسلامي، فراگير و عمومي بوده است. هيچ يك از علوم ديگر اسلامي مثل: حديث، فقه، فلسفه و... مثل عرفان بعد اجتماعي نيافتند. تنها تصوف و عرفان است كه ظهور و بروز اجتماعي يافت و در زندگي مردم و شوونات فردي و اجتماعي مردم ورود پيدا كرد. در نتيجه مشايخ عرفان از گروه‌ها و اصناف و مشاغل مختلف، مريد و شاگرد داشتند. در نتيجه در حرفه‌ها و مشاغل گوناگون جريان‌هاي فتوت و جوانمردي شكل مي‌گيرد. فتوت‌نامه‌هايي كه در حرفه‌ها و مشاغل مختلف داريم، نشانه اين حضور اجتماعي عرفان و تصوف در زندگي روزمره مردم است.

چقدر اين تاثير اجتماعي ناشي از آن است كه اهل عرفان، اهل عمل نيز بودند و فقط حرف نمي‌زدند.

مادامي كه كسي اهل عمل نباشد، كلامش اثرگذار نيست. كلام وقتي اثرگذار است كه از دل انسان بيرون آمده و بر دل نشيند. سخن كز دل برآيد لاجرم بر دل نشيند. مرحوم دولابي و بسياري از عرفا در عين عمل كردن به دانسته‌هاي‌شان، سختي‌هاي راه سلوك و نيز بالا و پايين روزگار را زياد چشيده‌اند و فراز و نشيب بندگي خدا كه راه عشق و ولايت هست را ديده‌اند؛ لذا سخن‌شان در جان‌ها تاثيرگذار است. فراز و نشيب بيابان عشق دام بلاست/ كجاست شيردلي كز بلا نپرهيزد.

در پايان بفرماييد، اهميت و ضرورت حضور شخصيت‌هايي چون مرحوم حاج اسماعيل دولابي در روزگار ما چيست؟

از يك‌سو انسان هيچ ‌وقت از تعليم و تعلم بي‌نياز نمي‌شود و از سوي ديگر، اولياي خدا استوانه‌هاي زمين هستند. در اصول كافي كتاب الحجه روايت داريم كه اگر دو نفر روي زمين باشند، يكي از آنها حتما حجت خداست، همچنين روايت داريم كه زمين هيچ‌گاه از حجت خالي نيست. اولياي خدا، «اوتاد عالم هستي» هستند و حفظ و بقاي عالم و نيز غايت عالم وجود ايشان هستند. تحصيلات ظاهري، درس خواندن، مال دنيا داشتن، پست و مقام داشتن و ... به انسان، فرزانگي و وارستگي و معنويت نمي‌بخشد؛ وارستگي در دل به غير خدا و دنيا نبستن است. البته درس خواندن و تحصيل كردن، كمال و فضل است. چه بسيار كساني كه درس خوانده‌اند و عالمند، اما تواضع و معرفت نداشته و دچار عجب و خودبيني هستند. علم كز تو تو را نبستاند/ جهل از آن علم به بود صدبار. آن حلاوتي كه اولياي الهي همچون مرحوم آيت‌الله حاج حسن آقاي پهلواني و مرحوم آقاي سيد اولياء و مرحوم حاج اسماعيل دولابي و ... داشتند، را ندارند. ايشان وارستگاني هستند كه دل به دنيا و حتي به آخرت نبستند و فقط به خدا دل بستند. دو عالم را به يك‌بار از دل تنگ/ برون كرديم كه تا جاي تو باشد. اهل ولايت در اين دنيا، دنبال منفعت‌هاي شخصي خودشان نيستند. دغدغه ايشان هدايت مردم، همدردي و دستگيري بندگان خداست كه «الخلق عيال‌الله» مردم عيال خداوند هستند. مشكل امروز ما اين است كه متاسفانه همه ما خودخواه و منفعت‌طلب شده‌ايم و همه به دنبال سود و منفعت و شهرت بيشتر هستيم. هر كس در كار خودش و به تناسب جايگاه خودش. فتوت و جوانمردي، ايثار، انسان دوستي و عشق فراموش شده است. خلق را چون آب دان صاف و زلال/ واندر آن تابان صفات ذوالجلال. در حالي كه انسانيت انسان با اين حقايق گره خورده است. اهل بيت (ع) و اولياي الهي كه وارثان معارف اهل بيت (ع) هستند چنين جايگاهي دارند؛ لذا ما هميشه به فرزانگاني نياز داريم كه بهره‌مند از معنويت و توحيد و ولايت الهي بوده و دل به غير خداوند متعال نبندند. وجود چنين انسان‌هايي مغتنم هست و ايشان در هر جاي زمين باشند، رايحه خوش معنويت و انسانيت و كمالات انساني از ايشان به مشام دل مي‌رسد.


اهل ولايت در اين دنيا، دنبال منفعت‌هاي شخصي خودشان نيستند. دغدغه ايشان هدايت مردم، همدردي و دستگيري بندگان خداست كه «الخلق عيال‌الله» مردم عيال خداوند هستند. مشكل امروز ما اين است كه متاسفانه همه ما خودخواه و منفعت‌طلب شده‌ايم و همه به دنبال سود و منفعت و شهرت بيشتر هستيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون