• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4298 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۱۳ بهمن

يادداشتي بر رمان «سياوش اسم بهتري بود» اثر ليلا صبوحي

شيوه طراحي شخصيت

رامين سليماني

 

 

اسطوره‌ها با سرشت انسان مي‏آميزند و بر مسيرش اثر مي‏گذارند چراكه دقيق‏ترين شخصيت‏پردازي را دارند، موجوداتي كه طي قرن‏ها و هزاره‌ها به‌واسطگي مردم و با گذر زمان غربال مي‌شوند، آن‏ها كه مي‏مانند به لطف روايت‏هاي گوناگون تراش مي‏خورند تا بهترين نما را پيدا مي‌كنند، آن‏قدر كه شايد ديگر نشاني از شخصيت حقيقي خود نداشته و از شخصيت‌هاي افسانه‏اي و قصه‌هاي جن و پري باز شناخته نمي‌شوند. رمان «سياوش اسم بهتري بود» دومين رمان خانم ليلا صبوحي روايتي است از صعود، صعود يكي از شخصيت‌هاي آشناي رمان پيشينش «پاييز از پاهايم بالا مي‏رود». عباس ديزچي همسر باردارش را رها مي‌كند تا براي سومين بار به قله‏ دماوند صعود كند، جنيني كه قهرمان را به فكر درمان مي‏اندازد. نويسنده شيوه‏ خاص پيشروي قهرمان رمانش را به عنوان اصل طراحي قرار داده و بر اساس صعود قهرمان به قله، داستان را به عنوان يك كل واحد سازمان داده است. قهرمان به‏واسطه‏ تلاش و تقلايي كه در طول رمان دارد تلاش كرده منحني تحول شخصيت را در رمان تصوير كند، تلاش و تقلايي كه با دشواري حركت قهرمان در مسير كوه نمادين شده است. صعودي انفرادي و متفاوت از گذشته ميان خواب و بيداري و كابوس و رويا. عباس صمدي ديزچي فرزند سرهنگ محمود تيمورزادگان كه به قول خودش به مرض پرسه زدن و سايه‏بازي مبتلاست، رابطه‏اي مبهم با پدرش دارد، پدري كه سه سال است مرده اما همچنان در ذهن راوي زنده و پوياست. ضعف و نياز قهرمان، آنچه نياز روان‏شناختي قهرمان است، هويتي نيم‏بند است كه به لطف فرار سرهنگ رسميتي نيافته، آن‏قدر كه حتي جنازه‏ سرهنگ را هم تحويل او نمي‌دهند، پدري كه پس از مرگ هم پدر نيست و «سرهنگ» تنها نامي كه قهرمان تا بيست‏ودو سالگي از پدرش مي‏دانسته، و سايه‌هايي كه گاه از دل تاريخ برآمده‏اند و گاه اسطوره‌هايي هستند كه ذهن قهرمان را رها نمي‌كنند و در خواب و بيداري قهرمان ظهور مي‌كنند. قهرمان در صعودش روبه جلو حركت مي‌كند و در زمان به عقب تا به حساس‏ترين بزنگاه‌هاي تاريخي وطنش سفر كند مانند سفري به تبريز قحطي‏زده در آخرين سال‌هاي جنگ جهاني اول رفت و آمدهايي در سفر ذهني راوي كه به صورت توأمان و موازي در حركت فيزيكي راوي جريان دارد. رفت و آمدهايي كه اگر زودتر و بيشتر مي‏بود نتيجه‏ كار نويسنده را بهتر مي‏ساخت. حركت به قصد فتح قله اصلي‏ترين كنش قهرمان است و رهايي، آرزوي اصلي‏اش. آرزو و نيازي كه بهتر بود نويسنده از مخاطب پنهان نگه مي‏داشت. قهرمان اميدوارانه راهي شده، نه راه‏حل را مي‏داند و نه نقشه‏ دقيقي دارد. صعود به قصد فرار از سايه‌هايي است كه دائم در تعقيب قهرمان هستند، سايه‌هايي كه در نهايت همگي پشت‏سر گذاشته مي‌شوند. قهرمان با كسي جز خود و سر چيزي جز خودش دعوايي ندارد. حريف قهرمان كسي جز خودش نيست و گاه سرهنگ ـ ضعف اساسي شخصيت قهرمان ـ كه تا آخرين لحظات مسير دست نمي‏كشد از قهرمان، آن‏قدر كه حتي در نبرد نهايي قهرمان با آخرين دامنه‌هاي كوه نيز حضور دارد. نبردي كه در نهايت قهرمان را به مكاشفه‏اي نفساني مي‏رساند، درك وجود حقيقي خودش درحالي كه از سايه‌هاي بي‏زمان رهايي پيدا كرده و به نقطه‏اي بالاتر رسيده، گذري كه قهرمان را به آرامش مي‏رساند در تعادلي تازه.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون