فرصت باخت
كاوه گرايلي
۱. فوتبال، قطعا فقط فوتبال نيست و آميزهاي از ورزش، علم، فرهنگ، زندگي و روح جمعي يك كشور است و يكي از رموز پرطرفدارياش در دنيا نيز همين است. اما رابطه فوتبال با جامعه و فرهنگ، «اينهماني» نيست؛ نتايج فوتبال، متاثر از شرايط فني، رواني، قدرت بدني بازيكنان و حتي تا حدي حادثه و شانس است. بنابراين عملكرد تيم يك كشور، آن هم صرفا در يك بازي، آن هم در يك صحنه، قطعا برابر با شرايط اجتماعي و فرهنگي آن كشور نيست؛ اگرچه متاثر از آن حتما ميتواند باشد. ضمنا خود مفاهيم جامعه و فرهنگ در يك كشور (با مجموعهاي از ظرافتها و كثرتها) پيچيدهتر از آنند كه با تعميمهايي شتابزده بتوان برايشان به سادگي حكمهايي مطلق صادر كرد و بعد هم حوادث فوتبالي را با آنها قياس كرد.
۲. فرضا اگر آن شوت آزمون در نيمه اول مقابل ژاپن گل ميشد و ما به علت تواناييمان در فاز دفاعي، با بستن بازي، احتمالا پيروز ميدان ميشديم، نه اين نشان از برتري فرهنگي و آموزشي ما بر ژاپن داشت و نه حالا به صرف آن يك گل ژاپن، امر پيچيدهاي مانند قياس فرهنگي دو كشور را ميتوان بدون شناخت از هر دو جامعه، شتابناك در يك يا دو گزاره خلاصه كرد.
۳. اخيرا يك صحنه دقيقا شبيه همين رها كردن بازي و اعتراض جمعي بيدليل به داوري كه خطا نگرفته، در مسابقه باشگاهي منچسترسيتي و برنلي در انگلستان رخ داد و بازيكنان تيم مهاجم (منچسترسيتي) با ادامه بازي، همان توپ را تبديل به گل كردند. اما كسي قضاوتي تحقيرآميز درباره جامعه انگليس يا مقايسهاي ميان فرهنگ دو باشگاه نكرد.
۴. اعتراض در فوتبال، گاهي تاكتيكي رواني براي اثرگذاري بر داور است. در يك جامعه نيز مطالبه حق، اعتراض و عدم سكوت در قبال ظلم و بيعدالتي نشانه سلامت و وظيفهشناسي مردم است؛ اما چيزي كه در اين ميان مهم است اولا تشخيص محل و موضوع مورد اعتراض و ثانيا نحوه اعتراض است. غر زدن منفعلانه، پرخاشگرانه و بدون دليل، قطعا با اعتراض و مطالبه مستدل، فعالانه و پيگيرانه تفاوت دارد.
۵. تيم ملي فوتبال ايران و چند تيم ملي ورزشي ديگر، اتفاقا نه بازتاب واقعيات فرهنگي و اجتماعي ما كه يك استثنا براي وضعيت و بسياري قواعد در كشور ما هستند؛ اين تيمها نشاندهنده ظرفيتهاي موجود و امكانهاي پنهان در جامعه ايران براي پيشرفت، موفقيت و شادي جمعياند. اگرچه آنها نيز مسلما از تمامي آسيبهاي اجتماعي رايج در ايران بري نيستند.
۶. خود همين فرآيند تكرارشونده براي خودزني و تحقير مدام «ما ايرانيها» به هر بهانهاي شايد يكي از آسيبهاي رايج در جامعه ما باشد. در واقع ميتوان بدون قياس با فرهنگ ژاپني، با نگاهي فرامتني به آن صحنه و رفتار اشتباه ۵ نفره (نيمي از تيم منتخب ايران) و اعتراض بيجاي بازيكنان، ناخودآگاه جمعي «بخشي» از ما را در آن لحظه احضار كرد؛ مايي كه هميشه به زمين و زمان معترض و از همه طلبكاريم و هميشه خود را قرباني توطئهها، خباثتها، خطاها يا بيفرهنگي ديگران ميبينيم اما مسووليت، نقش و سهم خود را در حوادث و معضلات نميپذيريم و با فرافكني منفعلانه تمام عيبها به «مردم»، «حاكميت» يا «عوامل خارجي« فرصتها را براي مواجهه و مقابله با بحران و يافتن راهي براي حل مساله و بهبود اوضاع به آساني از دست ميدهيم.
۷. ما بازي با ژاپن را باختيم و از جام كنار رفتيم. اما كاش اين باخت تلخ را فرصتي براي اين تغيير جمعي كنيم تا به تدريج بياموزيم كه كجا و در چه مواردي بايد فعالانه اعتراض كنيم و كجا بايد انگشت اتهام را به سوي خود بگيريم و تغيير را از خود آغاز كنيم. گام اول هم اين است كه با مشاهده هر نقص و عيبي در جامعه، در مقابل وسوسه مدام مستثنا كردن خود از آن وضعيت و به كار بردن عباراتي در نكوهش «ما ايرانيها» و «اين مردم» مقاومت كنيم و ببينيم خودمان كجا و تا چه حد به آن عيب مبتلاييم يا براي رفع يا كاهش آن معضل در جامعه عملا چه كاري كردهايم.