• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4303 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۸ بهمن

فوتوشاپ

اطهر كلانتري

عكسمو بردار ببرم خونه يارم

چون كه برايش به جز اين هديه ندارم

بيست سال پيش فرآيند ساده‌اي مثل گرفتن عكس پرسنلي، همراه با بيم و اميد بود؛ عكسي گرفته مي‌شد و چند روز بعد، پاكت كوچكي به دستت مي‌دادند. هيجان باز كردن آن پاكت، كم از قرعه‌كشي بانك و ديدن نتايج كنكور نبود؛ «اي بابا، اين چه عكس مزخرفيه؟» از شما چه پنهان، آن دوران هيچ‌كس بيني‌اش و گونه‌اش و پلك‌هايش و گودرزش و شقايقش مصنوعي نبود، اصولا همه طبيعي بوديم و كسي قيافه‌ نازيبايي نداشت! بنابراين عكاس بخت‌برگشته عملا مسوول بدي عكس گرفته‌ شده بود! در يكي از شهرها، عكاسي را با داروي ظهور غيب و آگهي فوتش را چاپ كردند. چرا؟ چون سالك روي عكس مشتري ديده شده بود، در حالي كه سالك روي صورت مشتري بود. بين بزرگان بيمه تفرقه افتاد كه عكاسي را قبل از كار در معدن در دسته‌ مشاغل سخت قرار بدهند يا بعد از آن. نتيجه‌اي نگرفتند و صورت‌جلسه‌ آن روز، سفيد بايگاني شد. باري، من تا سال‌هاي سال يك عكس را تجديد چاپ مي‌كردم. چون ميان انبوه عكس‌هاي پرسنلي‌ام، تنها عكس قابل قبول و موجهم بود. نه سرم كج بود و نه چشم‌هايم تابه‌تا و نه مثل غاز گردن كشيده بودم. در اولين عكس تصديق رانندگي‌ا‌م، پانزده ساله‌ام... امروز، شنتيا، چهارصد و نود و هفت عكس مختلف مي‌گيرد. در ال‌سي‌دي دوربينش، تبلتش، كامپيوترش، آي‌واچش و تلويزيون تبليغاتي دور ميدان ونك نشانم مي‌دهد، روتوشش مي‌كند و پف زير چشم‌هايم را مي‌گيرد، دماغم را سربالا مي‌كند و چشمان تنگم را گشاد. درجا در بيست و سه سايز متفاوت پرينت مي‌گيرد و تحويلم مي‌دهد. حالا پوستم صاف است، خنده‌ام مقبول و سفيدي ريش‌ و سبيلم مستتر. در دنياي عكس‌هاي پرسنلي‌ا‌م، كارگرداني خاموش، همه‌ چيز را دكوپاژ مي‌كند و ديگر هيچ، ابدا هيچ هيجاني براي باز كردن پاكتم ندارم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون