• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4306 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۵ بهمن

کتاب مستطاب حسین کرد شبستری/ 5

ابوتراب جلی

اشاره: «کتاب مستطاب حسین کرد شبستری»، از یادگاران زنده‌یاد استاد «ابوتراب جلی» است که چند دهه پیش با اسم مستعار «فلانی» و در قالب پاورقی، در نشریه فکاهی «توفیق» منتشر می‌شد. هر هفته، طنز منظوم و شیرین جناب جلی را در ستون «طنز مستطاب» بخوانید.

 

آنچه گذشت:

به مکتب‌خانه چون آهنگ می‌کرد

دو جیب خویش را پر سنگ می‌کرد

نخستین‌بار، کردی بی‌بهانه

سر ملای مکتب را نشانه

سپس همچون مبارز در صف جنگ

به سوی کودکان انداختی سنگ

ز مکتب، کیف‌دزدی، گیوه‌دزدی

کشاندش تا ز دکان میوه‌دزدی

ز دزدی چشم و گوش او چو پر شد

ترقی کرد، یعنی جیب‌بر شد

 

ادامه ماجرا:

چو در این رشته دستش خوب شد باز

کشو زن گشت و آن‌گه کیف‌انداز

به دست‌آویز این ابزار و آلات

شد آخر جامع کل کمالات!

به رویش باز شد باب ترقی

فراهم کرد اسباب ترقی

 

قسمت هفتم:

به شهر خویش آتش‌پاره‌ای شد

لشِ چاقوکشِ می‌خواره‌ای شد

دل همسایه‌ها از دست او خون

رسیده بانگ شیون تا به گردون

همیشه در کفش تیر و کمان بود

در و دیوار بهر او نشان بود

برفتی در کمین‌گاهی نشستی

نه‌تنها شیشه، سرها را شکستی

تمام پیرزن‌های محله

به گرد هم نشسته گله‌گله

ز غم، چاک گریبان می‌گشودند

به او نفرین و لعنت می‌نمودند:

«خدا مرگت بده این ورپریده!

چو تو، طفل شروری کس ندیده»

«الهی، بچه جون! آتیش بگیری

بری زیر اتول، له شی، بمیری!»

«ز باغ زندگانی گل نچینی

الهی خیر از عمرت نبینی!»

سرانجام آن‌همه نفرین اثر کرد

حسین کرد را دیوانه‌تر کرد

کند نفرین هرآن‌کس، ناتوان است

که نفرین، حربه بیچارگان است

مکن نفرین، چو کاری ناید از دست

به نفرین، کی توان راه ستم بست؟

به نفرین، هیچ گرگ تیزدندان

کند صرف نظر از گوسفندان؟

شب آید در سرایت دزد قتال

تو نفرین می‌کنی، او می‌برد مال

تقلب می‌کند بقال برزن

فروشد پیه خر را جای روغن

تو نفرین کن، بزن بر سینه‌ات ضرب!

که او بهتر سبیلش را کند چرب

اهالی، گرم نفرین در صفاهان

صفاهان را تصرف کرد «افغان»

 

قسمت هشتم؛

متحصن شدن اهالی در میدان شهر و گریه و زاری کردن و شکایت نمودن و باقی داستان:

سحرگاهان که خورشید جهانگیر

کشید از قله کهسار، شمشیر

کواکب همچو بزدل‌های ترسو

نهان کردند روی خود ز هر سو

شدند اهل محل از خواب بیدار

ولی یک تن نیامد بر سر کار

نه نانوا و نه عطار و نه بقال

نه قصاب و نه بزاز و نه رمال

نه کفاش و نه خیاط و نه زرگر

نه اوستا مرتضی، نه مشدی قنبر

نه آبجی زینت و نه فاطی خانم

نه خاله عصمت و نه ساره بیگم

خلاصه، گشت تعطیل عمومی

ز سلمانی گرفته تا حمومی

شدند آگاه مردم، دانه دانه

سوی میدان آبادی روانه

گریبان‌های خود را باز کردند

شکایت از حسین آغاز کردند...

ادامه دارد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون