• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4306 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۵ بهمن

نسخه‌هاي خوبي از رباعيات خيام در بازار است ولي خيام من، وراي اينهاست

اين آقا را قبلا كجا ديده‌ام؟

احسان رضايي

 

 

يكي از جنجالي‌ترين موضوعات بين اهالي ادبيات، چه محققان و اهل فن و چه خوانندگان و دوستداران ادبيات، موضوع خيام است. اينكه خيام شاعر بود يا نبود، اگر بود رباعي گفته يا نه و اگر گفته كدام رباعي‌ها براي اوست، چرا تا يك قرن بعد از مرگش هيچ‌كس شعري از او در جايي سراغ ندارد، چرا مجموعه‌هاي رباعيات او با سال‌ها فاصله از مرگش نوشته شده و بالاخره اينكه از بين اين همه رباعي و مجموعه منسوب به خيام كدام تصحيح از رباعيات او بهتر و موثق‌تر است، جزو مواردي است كه بر سرش اختلاف نظر و بلكه دعوا و ماجرا هست. افراد مختلف براي حل اين مشكل پيشنهادهاي متفاوتي دارند، يكي گفته بايد دستنويس‌هاي كهن نزديك به زمان خيام، فرض كنيد مثلا حداكثر سيصد سال بعد از مرگ او را بگرديم و هر شعري كه در آنها به اسم خيام آمده اصل است. يكي مي‌گويد از روي رساله‌هاي فلسفي و علمي خيام بايد افكار او را شناخت و بعد رباعياتي را كه با اين افكار تناسب ندارد، از مجموعه اشعار منسوب به او كنار گذاشت. ديگري پيشنهاد داده از بين همه رباعيات منسوب به خيام فقط آنهايي را كه گوينده اصلي‌شان معلوم است بايد كنار گذاشت و بقيه را تا وقتي مدعي ندارد، از خيام دانست... يكي هم مثل امين معلوف در رمان «سمرقند» مي‌گويد تمام اين بحث‌ها بي‌فايده است چون دستنويس اصلي رباعيات كه توسط يك پژوهشگر امريكايي به دست آمده بود در غرق شدن كشتي تايتانيك از بين رفته... شما در اين مورد چي فكر مي‌كنيد نمي‌دانم، اما براي خود من اين سوالات جوابش خيلي واضح است. در كتابخانه كوچك من نُه تصحيح مختلف از رباعيات خيام هست كه هر كدام روش تحقيقي خاصي دارند، اما هيچ‌كدام از آنها به نظرم خيام اصلي نيست و محبوب‌ترين نسخه خيام براي من، چيز ديگري است: يك مجموعه غلط غلوط از خيام كه روش تصحيح متنش طبق هيچ كدام از روش‌هاي علمي نيست. در واقع روش تصحيحي ندارد. متنش با خط نستعليقي ساده نوشته شده و روي جلدش هم يك تصوير سه‌رخ ساده و خيالي از خيام دارد. راستش نسخه به دلايلي غير از متن‌شناسي برايم اهميت دارد و نقاشي روي جلدش مهم‌تر است. بگذاريد براي‌تان تعريف كنم. اين كتاب را نزديك به سي سال پيش همراه پدربزرگم خريده‌ام. كلاس دوم راهنمايي بودم و با پدربزرگم و دايي‌هايم رفته بوديم نمايشگاه كتاب تهران. گمان كنم من و برادرم را با پيرمرد همراه كرده بودند كه از تعداد بچه‌هاي توي خانه كم بشود و شلوغي و شيطنت‌مان از خانه بيرون برود. قرار به كتاب خريدن يا كار خاصي نبود. يا شايد هم بود. نمي‌دانم. من همين‌طور محو تماشاي انبوه كتاب‌ها بودم و برايم ويترين شلوغ غرفه‌ها جالب و جذاب بود. طرح جلدها را مي‌ديدم و اگر غرفه‌اي خلوت بود، بزرگ‌ترها ايستاده بودند و نقاشي روي جلدي توجهم را جلب مي‌كرد، تورق هم مي‌كردم. همين. ماجرا يك جورهايي گشت و گذار بود... تا اينكه يك جلد از رباعيات خيام را ديدم كه نمي‌دانم چرا يك لحظه گمان كردم صورت روي جلدش آشناست. شبيه كي بود؟ از برادرم پرسيدم كه شانه بالا انداخت و «نمي‌دانم»ي گفت و رفت. يك كم تصوير را نگاه كردم و چون من هم چيزي يادم نيامد، محض ضايع نشدن كتاب را ورق زدم. شعري را از آن خواندم كه بلد بودم. طبيعتا حسابي ذوق كردم. كشفم را به پدربزرگم گفتم و پيرمرد بلافاصله گفت «پس چرا نمي‌خريش؟» تا آن موقع فقط از لوازم‌التحريري سر كوچه كه آخر سال تحصيلي، كتاب‌هاي درسي‌‌مان را برايش مي‌برديم و جايش يكي دو جلد عزيز نسين يا كتاب‌هاي جيبي ديگر مي‌گرفتيم، كتاب خريده بودم. در واقع، كتاب تعويض كرده بودم. قيمتش را پرسيدم و از پول توجيبي هفتگي‌ام آن‌قدر مانده بود كه مي‌شد خريدش. رباعيات خيام شد اولين خريد كتاب رسمي عمرم. خب تا همين‌جايش هم دستاورد مهمي بود. اما اتفاق بهتري هم در كار بود، وقتي برگشتيم و رسيديم خانه، نشستم و يك‌نفس تمام كتاب را براي پدربزرگ خواندم و هر چقدر هم بقيه گفتند «سرمان رفت» محل ندادم، چون پيرمرد با صبر و حوصله داشت گوش مي‌داد و غلط خواندن‌هاي خودم يا اشتباهات متن كتاب را درست مي‌كرد و شعرها را برايم معني مي‌كرد و بهار هم بود و توي بالكن هم نشسته بوديم و آفتاب هم نرم مي‌تابيد و خب، انصاف بدهيد كه اين كتاب برايم عزيز باشد. هنوز هم دارمش و گاهي به تصوير روي جلدش نگاه مي‌كنم و سعي مي‌كنم به خاطر بياورم كه اين آقا را قبلا كجا ديده بودم؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون