پزشك احمدي اعدام شد
مرتضي ميرحسيني
صدور حكم اعدام براي پزشك احمدي: چنان كه ميدانيد در دوره رضاشاه گاهي خبر فوت يكي از زندانيان بهطور رسمي منتشر ميشد يا ناخواسته به بيرون از زندان درز ميكرد. علت مرگ برخي از آنها شرايط نامناسب زندان بود و برخي هم به مرگ طبيعي با زندگي وداع كردند. اما چند نفري هم بودند كه به اشاره يا دستور دربار در زندان به قتل رسيدند. قاتل تعدادي از آنها مردي به نام احمد احمدي بود كه چيزهايي از طبابت ميدانست و در تزريق آمپول هم مهارت زيادي داشت و به اعتبار همين دانستههاي نصفهنيمه او را «پزشك احمدي» ميخواندند. شغل رسمي او را كسي نميدانست اما مشهور بود كه پزشك مخصوص شهرباني است و زيرنظر رييس كل اين اداره كار ميكند. او گاهي شبها به بهانه معاينه به سراغ بيماران ميرفت و با تزريق آمپول به زندگي آنها پايان ميداد. پزشك احمدي از بدنامترين و منفورترين چهرههاي دوره رضاشاه محسوب ميشد و در سايه ديكتاتور از امنيت برخوردار بود. پس از اشغال ايران و پيش از كنارهگيري رسمي رضاشاه، از ايران گريخت و راهي عراق شد اما در آنجا او را بازداشت كردند و به مقامات ايران تحويل دادند. افكار عمومي به چيزي كمتر از مجازات اعدام راضي نميشد و دربار هم كه در آن سالها بيشتر قدرت و نفوذ خود را از دست داده بود تمايلي به هزينه كردن براي حفظ او نداشت. پس كوشش جدي و موثري براي نجات او نشد.
احمدي را به دادگاه بردند و به جرم قتل عمد برخي از زندانيان سياسي مثل فرخي يزدي و سردار اسعد بختياري به اعدام محكومش كردند. حكم او روز سيام بهمن سال 1322 به او اعلام شد و به اطلاع عموم رسيد. احمدي را در ميدان توپخانه به دار آويختند.
ميگويند در آخرين لحظات فرياد ميزد: «اي مردم! به خدا من كارهاي نبودم، فقط دستور مافوقم را اجرا ميكردم!» ماموران اعدام بيتوجه به داد و فريادهاي او، طناب را به گردنش انداختند و كار را يكسره كردند. احمدي از آن جنس كساني بود كه به خاطر خوشايند صاحبان قدرت در هر لجني فرو ميروند و جنايت را به شرط رضايت يا دستور بالادستي مجاز ميشمردند. اين را هم اضافه كنم كه وكيلش در دادگاه، احمد كسروي بود و جالبتر اينكه خود احمدي به قتلها اعتراف ميكرد ولي ميگفت كه از بالا دستور داشته است و نبايد مقصر اصلي قلمداد شود اما كسروي تا آخر بر حرف غلط خود پافشاري ميكرد كه احمدي بيگناه است و دستش به خون زندانيان آلوده نيست.
همچنين: تولد نيكلاس كوپرنيك، دانشمند لهستاني؛ وي فرضيه مركزيت زمين در كائنات را مردود شمرد و گفت كه تحقيقات من و دانشمندان مسلمان پيش از من اثبات ميكند كه خورشيد مركز سيارات است (1473)؛ مرگ مارتين لوتر: او در آلمان به مخالفت با پاپ و «اعتراض» به آموزههاي كليساي كاتوليك برخاست و با حمايت شاهزادگان اين سرزمين، جريان قدرتمندي را در مسيحيت ايجاد كرد (1546)؛ انتشار داستان «ماجراهاي هاكلبريفين» در امريكا؛ اين اثر كه قبل از آن در انگلستان منتشر شده بود، يكي از مشهورترين آثار مارك تواين به شمار ميرود و زندگي يك كودك بينوا و يك برده فراري را روايت ميكند (1885).