ترامپ در مذاكره با كره به دنبال ايران است
مهرداد پشنگپور
دوره رياستجمهوري دونالد ترامپ، رييسجمهور ايالات متحده امريكا از نيمه گذشته و تقربيا كارزارهاي انتخاباتي اين كشور در حال آغاز به كار هستند. كاري كه دونالد ترامپ در بيش از دو سال گذشته به خوبي به انجام رسانده، تحرير و انتشار توييتهاي مكرر بوده است و به اين اعتبار ميشود وي را برجستهترين سياستمدار اينترنتي دنياي معاصر دانست و اين بيشك از خصيصه ايشان به عنوان يك مجري نمايشهاي تلويزيوني ناشي ميشود نه الزاما از هوش و ذكاوتاش به عنوان يك سياستمدار كه از ظرفيتهاي ديپلماسي رسانهاي استفاده ميكند. براي نمونه ميتوان ضريب نفوذ كلام سياسي دونالد ترامپ را با توجه به تعداد دنبالكنندگان ايشان در فضاي مجازي با دنبالكنندگان محمدجواد ظريف، وزير خارجه كشورمان مقايسه كرد. اين مقارنه به خوبي اين ادعا را تاييد ميكند كه دونالد ترامپ بهرغم برخورداري از موقعيت ويژه خود به عنوان رياست جمهور ايالات متحده امريكا داراي نفوذ كلام سياسي آنگونه كه يك وزير خارجه از آن برخوردار است، نيست. اين مقايسه ساده ميتواند اين نتيجه بديهي را به دست دهد كه دوران پروپاگانداهاي پر رنگ لعاب رسانهاي به سر آمده و دسترسي به يك رسانه بيآنكه استفاده صحيحي از آن بشود، نميتواند منجر يا موجب جهتدهي يا هدايت افكار عمومي جهان در له يا عليه يك موضوع يا جريان شود. اين در حالي است كه ميتوان توييتر را جديترين قلمرو چالشهاي دونالد ترامپ در نظر گرفت. ترامپ حتي در اين قلمرو تاكنون نتوانسته آنگونه كه خود مدعي است، موفق باشد و اين خود گواه قابل اعتنايي است كه ايشان آنگونه كه ادعا ميكند قادر به سرانجام رساندن شعارهايش در اين خصوص نيست. رييسجمهور ترامپ، علاوه بر كار جدي سياستورزي توييتري اقدامهاي جدي ديگري هم داشته مانند اعلام خروج از معاهدههاي بينالمللي متعدد كه سرانجام خروج حقوقي و قانوني از آنها به اين سادگي نيست! او از برجام هم خارج شد بيآنكه اصول و شرايط مندرج در اين توافق غيرمعاهدهاي بينالمللي را مراعات كند. بهرغم همه اين اعمال و رفتارهاي غيرحرفهاي در عالم سياست از سوي رييسجمهور ايالات متحده امريكا، او در آستانه يك چالش جدي و واقعه حقيقي و عيني ديپلماسي قرار دارد؛ چالشي كه مانند توييتر مجازي نيست، بلكه حقيقي و ملموس است. مساله كره شمالي و ژستهاي دوربيني ترامپ در ديدار نخست با رهبر كره شمالي او را به اين باور خام رساند كه داناي كلي است كه ميتواند حكايت پرفراز و نشيب اين مساله جهان را حل و فصل و به سرانجامي نيكو برساند؛ باوري كه در او اين گمانه را تقويت ميكرد يا شايد ميكند كه سوي سوم اين مذاكره ايران خواهد بود.
مذاكرات در حال جريان (تا زمان اين تحرير) بين رهبري كره شمالي و رييسجمهور ايالات متحده امريكا را با كمي مسامحه نه از سر خوشبيني يا غفلت بايد جديترين واقعه ديپلماتيك دوران رياستجمهوري دونالد ترامپ دانست. موضوعي كه ايشان نه ميتواند به اتكاي الزامات قانوني در اختيار رييسجمهور يا قهر و آشتيهاي سياسي يا خط و نشانهاي رسانهاي و سياسي آن را به سرانجامي برساند كه مطلوب اوست. گام نخست در دور دوم اين مذاكرات نشان داد كه ميان مطلوب دو رهبر فاصله بسيار است تا حدي كه كوتاه آمدن هر دو سوي مذاكره، خواسته يا ناخواسته ميتواند نوعي شكست تلقي شود و اين شكست از جانب ترامپ نه تنها قابل تصور كه حقيقتي انكارناپذير نيست، زيرا نخست او چنين ميپندارد و باور دارد هر آنچه او اراده ميكند بايد انجام شود در حالي كه اينچنين نيست. دنيا در كاخ سفيد و مرزهاي ايالات متحده محصور و خلاصه نيست . دوم هر دو طرف مذاكره خود را حريف بيرقيب ميدانند، اين حقيقت موجبي مسلم براي فصل و دوري است به جاي وصل و همگرايي! در نتيجه ترامپ در نبردي خود را قرار داده كه صرفا به عكسهاي يادگاري و فشردن دستها و نمايشهاي تلويزيوني خلاصه نميشود. بايد منتظر ماند و نتيجه اين مصاحفههاي بيبنيان را ملاحظه كرد.
مجادله بين اين دو كشور آگاهانه يا ناآگاهانه متوجه ايران است. حقيقت بيچون و چرا اين است كه ترامپ در تلاش است تا آنچه در كره شمالي ميكارد را در ايران درو كند و براي او كه به قدر كافي از انديشه سياسي نفع نميبرد، فرقي نميكند بين اين دو موضوع ديپلماتيك و تابع حقوق بينالملل نه الزاما از حيث ظاهر كه از جهت ماهوي تفاوتهاي بنيادين وجود داشته باشد.
بدون ملاحظه اينكه كره شمالي در عمل كشوري منزوي در عرصه بينالمللي است و تنها اتكاي آن در مراودات محدود بينالمللي به برخورداري از سلاح هستهاي است. واقعيت پيش روي اين كشور اين است كه بهرغم برخورداري از اين سلاح نتوانسته خواسته خويش را در خصوص لغو تحريمها و تعديل قطعنامه به پيش ببرد. نتيجهاي كه ايران بدون سلاح هستهاي با تدبير به آن رسيد. از سوي ديگر رييسجمهور ايالات متحده امريكا نيز قادر نبوده كه منويات خويش را به طرف مذاكره خود نه اينكه تحميل حتي بقبولاند. اين معادله دلالت بر ضعف دو امكان دارد، يكي اينكه صرف داشتن صلاح هستهاي موجب توانمندي نيست ديگر آنكه رياست بر يكي از بزرگترين جمهوريهاي دنيا نميتواند موجب استيلاي ديگري باشد. برجام، مهمترين توافق غيرمعاهدهاي است كه گستره بينالمللي دارد، حسب قواعد مسلم حقوق بينالملل الزامآور است، پديد آورنده نظام حقوقي نويني است كه بدون توسل به جنگ ضمن تحقق آمال مندرج در ذيل فصل هفتم منشور ملل متحد خطر ناشي از ناديده انگاشتن اين اصول را منتفي و بدون آنكه تعهدي مالايطاق ايجاد كند، حقوق مسلم كشور را به رسميت شناخته است. ماحصل اين جدال هوشمندانه، دوري از جنگ، تثبيت حقوق، تصديق ادعاي يك تابع حقوق بينالملل (ايران) بر اساس قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل متحد، ممانعت از ايجاد اجماع عليه ايران، شكاف ميان دو شريك استراتژيك (اروپا و ايالات متحده امريكا) و در نهايت عينيت بخشييدن به باور است كه «نميتوان و نبايد يك ايراني را تهديد كرد» الزاما متكي بر بهرهمندي و برخورداري از توان نظامي نيست.