• 1404 يکشنبه 15 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4322 -
  • 1397 سه‌شنبه 14 اسفند

گفت‌وگو با برديا كيارس، آهنگساز و رهبر اركستر

موسيقي فرهنگ است نه تفريح

عدم حضور بزرگان موسيقي در جشنواره، اعتبار نداشتن آن است

نيوشا مزيدآبادي

 

 

برديا كيارس در طول سال‌هاي فعاليت هنري‌اش اركسترهاي متعددي را رهبري كرده است. از اركستر موسيقي ملي ايران در سال‌هاي 91-89 گرفته تا اركستر هنرستان موسيقي دختران، اركستر «بادي كارا»، اركستر تئاتر دولتي آذربايجان و... او حالا در اين سال‌ها علاوه بر حضور بر صحنه‌هاي موسيقي ايران در عرصه بين‌المللي نيز به عنوان نوازنده ويلن و رهبري اركستر فعال است. با برديا كيارس در ماه پاياني سال 97 درباره وضعيت اركسترهاي ايران(سمفونيك و ملي) و نيز هويت جشنواره موسيقي فجر به گفت‌وگو نشسته‌ايم. او معتقد است در دوره مديريت هنري علي رهبري، اركستر سمفونيك گام‌هاي مثبتي در راه پيشرفت برداشته بود كه متأسفانه مجال ادامه نيافت.

 

پيش از شروع گفت‌وگو درباره جشنواره موسيقي فجر امسال صحبت‌ كرديم و نكاتي كه هر سال ناديده گرفته مي‌شوند. اساسا از ديدگاه شما يك جشنواره هنري بايد چه ساختاري داشته باشد؟

جشنواره موسيقي فجر، بزرگ‌ترين جشنواره ايران است. هر چند بعضي افراد مي‌خواهند به آن رنگ سياسي بدهند اما مي‌دانيم اين يك جشنواره هنري است كه وابستگي سياسي ندارد. اما ما برخلاف تمامي جشنواره‌هاي مطرح دنيا، مدام روي بخش استعداد جوان تاكيد داريم. در صورتي‌ كه آنها بايد در بخش كوچكي از اين فستيوال لحاظ شوند و فكر اصلي بر مبناي حضور بزرگان موسيقي مملكت‌مان باشد. يعني اين جشنواره بايد آن قدر اعتبار داشته باشد كه بزرگاني مثل حسين عليزاده يا محمدرضا شجريان در آن شركت كنند. اين كار با بالا بردن سطح اجراها اتفاق مي‌افتد و گروه‌هاي معتبري كه از ايران و خارج از آن به كشور دعوت مي‌شوند. جشنواره موسيقي فجر بودجه دارد اما ما مدام مي‌خواهيم بدعت‌گذاري كنيم. يك ‌بار مي‌گويند آيين‌نامه، يك‌ بار مي‌گويند فراخوان، يك بار بخش جوان و... مگر همه جشنواره‌هاي بزرگي كه به فراخور رويدادهاي مختلف در دنيا برگزار مي‌شوند هر روز ساختار و شيوه برگزاري‌شان را عوض مي‌كنند؟ اصلا چرا از آيين‌نامه‌هاي آنها استفاده نكنيم؟ نكته ديگر اين است كه ما در برنامه‌ريزي براي جشنواره هميشه دير عمل كرده‌ايم. اگر مي‌خواهيم سال آينده كار موفقي ارايه كنيم بايد از همين حالا برنامه‌ريزي كنيم تا نزديك اجراها تنها توجيه‌مان اين نباشد كه وقت كم داشته‌ايم! تا امروز فقط اين بودجه خرج شده تا بگويند ما كاري انجام داده‌ايم. شايد بهتر است، بگويم درست مثل نتايجي است كه امروز درباره اركسترهاي ايران مي‌بينيم. آنها هم فقط وجود دارند! زماني كه قرار شد، اركستر سمفونيك تهران يك برنامه مدون 6 ماهه داشته باشد(در سال 94) مثل همه جاي دنيا براي آن برنامه‌ريزي حرفه‌اي صورت گرفت.

و نكته مهم‌تر اين بود كه اين برنامه از 6 ماه قبل منتشر شد و مخاطبان مي‌دانستند كه در هر اجرا قرار است چه رپرتواري را تماشا كنند...

دقيقا. من آن زمان نوازنده و اركستر مايستر بودم. البته بهتر است بگويم هنوز هم هستم اما وقتي كه همه سر جاي درست خودشان باشند. متاسفانه امروز كساني در رأس كار قرار گرفته‌اند كه جايشان آنجا نيست و مدام دم از جوان‌گرايي مي‌زنند. طبيعتا من به عنوان يك جوان با موضوع جوان‌گرايي مشكلي ندارم اما اين مفهوم هنوز در ويترين است. شايد به ظاهر چند جوان را هم حمايت كنيم اما تفكر، همان تفكري است كه از قديم باقي مانده است. در ثاني بايد پرسيد، كدام جوان؟ اين جوان بايد يك رزومه كاري معين و قابل دفاع داشته باشد.

برگرديم به موضوع جشنواره موسيقي فجر؛ گفتيد كه بايد بزرگان موسيقي كشور در آن حضور داشته باشند. شايد پيش‌ترها اسامي بزرگي در جدول جشنواره فجر وجود داشت اما در سال‌هاي اخير اين روند رو به افول رفته است. به نظر شما غير از برنامه‌ريزي مدون، چطور مي‌توان اعتبار از دست رفته جشنواره موسيقي فجر را به آن بازگرداند؟

ما قرار نيست از جشنواره پولي درآوريم. البته كه اگر جشنواره درآمد هم داشته باشد، خوب است اما بايد امكاني را فراهم كنيم كه به موسيقي به شكل تخصصي‌تر نگاه شود. وقتي گروه‌هايي را دعوت مي‌كنيم كه مردم‌پسند هستند، كار بزرگي انجام نداده‌ايم. هنر جشنواره اين نيست كه سوپراستاري را كه 12 ماه سال گيشه دارد، دعوت كند. ما بايد از آدم‌هاي خاص دعوت كنيم؛ كساني مثل حسين عليزاده كه نامي‌ترين هنرمند تخصصي موسيقي ايران است. شايد خيلي از مردم عامي او را به دليل موسيقي‌هاي ساده‌اي كه از راديو- تلويزيون پخش مي‌شوند، نشناسند اما وقتي يك فستيوال كشوري برگزار مي‌شود بايد سعي كنيم كساني كه از موسيقي هنري بي‌خبرند، ترغيب شوند تا اجراهاي بزرگان ايران را ببينند و آنها را شناسايي كنند.

برخي بزرگان موسيقي به دليل رويكرد دولتي كه اين فستيوال دارد از حضور در آن سر باز‌‌ مي‌زنند...

بايد پرسيد چرا نمي‌خواهند با جشنواره دولتي كار كنند؟ اگر اطمينان خاطر داشته باشند كه اين جشنواره واقعا مي‌خواهد در راستاي ارتقاي سطح شنيداري مردم عمل كند(و نه چيز ديگر) مطمئن هستم كساني كه به موسيقي كشورشان اداي دين مي‌كنند، آن را فرصتي براي ارايه كارشان مي‌بينند. طبيعي است كه در همه جاي دنيا اين اختلافات وجود دارد اما اگر ما اعتبار اين جشنواره را بالا ببريم، بقيه موارد اعم از سياست و... در درجه دوم اهميت قرار مي‌گيرد. من فكر مي‌كنم عدم حضور بزرگان موسيقي به دليل اعتبار نداشتن جشنواره است. هنوز كه هنوز است من براي گرفتن مجوز كنسرت بايد يك نمونه ويديويي از اجراهايم را به سالن رودكي بفرستم تا آنها كيفيت اجراي من را قضاوت كنند. چه كسي مي‌خواهد براي چندمين بار اين قضاوت را انجام دهد؟ من امتحانم را در هر ژانر كاري پس داده‌ام. اينها بي‌احترامي‌هايي است كه متاسفانه صورت مي‌گيرد و هنرمندان را ناراحت مي‌كند. تصور كنيد حتي حسين عليزاده وقتي مي‌خواهد آلبوم منتشر كند بايد مجوز بگيرد! چه كسي مي‌خواهد كار او را ارزيابي كند؟ اگر اين بزرگان موسيقي را داريم چرا از آنها در هيات انتخاب جشنواره استفاده نكنيم؟ چرا لوريس چكناوريان نيايد درباره موسيقي كلاسيك جشنواره نظر دهد؟ ما بالاتر از او، علي رهبري و نصير حيدريان در حوزه موسيقي كلاسيك ايران چه كسي را داريم؟ وقتي من ببينم افرادي در هيات انتخاب هستند كه خودشان را با كارشان ثابت كرده‌اند براي شركت در آن سر شوق مي‌آيم اما متاسفانه كساني مسندهاي مديريتي را گرفته‌اند كه بيشتر حرف‌هاي دهان ‌پُركن مي‌زنند و كمتر عمل مي‌كنند.

هر ساله سمت دبير هنري جشنواره را به يكي از هنرمندان با سابقه ايران مي‌دهند مثلا امسال شاهين فرهت اين سمت را برعهده داشت اما متاسفانه آنها هم نشان داده‌اند كه در انتخاب گروه‌ها و رپرتوار اجرايي سليقه‌اي عمل مي‌كنند.

زماني كه ما در شوراي اركستر ملي با آقاي فردين خلعتبري و حسين عليزاده كار مي‌كرديم، مدام به ما انتقاد مي‌كردند كه چرا آثار خودتان را اجرا مي‌كنيد؟ آن زمان اثر آهنگسازان ايراني زياد نبود؛ يعني كارهايي كه در خط فكري و سياستگذاري شوراي اركستر ملي در آن دوران وجود داشت، زياد نبودند و اگر قرار بود همان قطعات قديم را اجرا كنيم، ديگر با اركستر ملي سابق و اركستر گل‌ها تفاوتي نداشتيم. در حالي كه وقتي شوراي جديد روي كار مي‌آيد يعني خط فكري تازه‌اي دارد. اما رفته‌رفته افراد ديگري هم اضافه شدند و ما به آهنگسازان كار سفارش داديم؛ مثلا بهزاد عبدي به تنظيم‌كنندگان اركستر جذب شد يا ميلاد عمرانلو و... علاوه بر اين ما فراخواني داده‌ بوديم تا آهنگسازان جوان به اركستر اضافه شوند. به هر حال ما ايرانيان در دنيا، هنرمند تأثيرگذار كم نداريم مثل كيان سلطاني كه يكي از بزرگ‌ترين سوليست‌هاي ويلنسل دنياست و امسال دويچه گرامافون كاري از او با آهنگسازي رضا والي را منتشر كرده است اما جاي كساني مثل رضا والي يا بهزاد رنجبران در جشنواره امسال كجا بود؟ چرا اركستر نبايد آن قدر توان اجرايي داشته باشد كه قطعات دشوار آهنگسازان ايراني را اجرا كند؟ ما وقتي براي جشنواره يا اركسترهاي‌مان بودجه دولتي داريم بايد آن را به شكل بنيادي مديريت كنيم. چرا يك رهبر دعوت نمي‌كنيم كه برنامه‌ريزي درست داشته باشد و پله‌پله نوازنده‌ها را جلو ببرد؟ رهبر اركستر مثل مربي فوتبال است و بايد با نوازنده‌ها كار كند و آنها را تمرين دهد.

كما اينكه خود شما هم يكي از همين نوازندگان بوديد كه امروز توانسته‌ايد با اركسترهاي بزرگي همچون اركستر «ديوان» همكاري كنيد.

من از اول دبيرستان در اركستر ساز مي‌زدم. آن زمان نصير حيدريان، رهبر مهمان اركستر بود و چون من از همه كم‌سن و سال‌تر بودم به من توجه زيادي مي‌كرد. گاهي اوقات كه رهبران مهمان(مثل آقاي چكناواريان) براي همكاري مي‌آمدند دوباره به اركستر مي‌پيوستم. وقتي كه آقاي رهبري مديريت هنري اركستر را برعهده گرفت، اتفاق بزرگي در تاريخ اركسترهاي ايران رخ داد. ما ايرانيان در دنيا كسي را نداريم كه به اندازه او رزومه اجرايي داشته باشد.

وقتي علي رهبري، مديريت هنري اركستر سمفونيك تهران را برعهده گرفت ضمن انتقادات اخلاقي كه به تندخويي ايشان وجود داشت، بعضي رپرتوارهاي اجرايي‌شان هم مورد نقد بود. مثلا اجراي سمفوني نهم بتهوون كه اگر اشتباه نكنم 8-7 بار تكرار شد. الان هم اركستر سمفونيك همين مشكل را دارد. آن زمان اين نقد مطرح بود كه رهبري رپرتوارهاي سنگيني را انتخاب مي‌كند كه قدرت جذب مخاطب ندارند. حتي گاهي اوقات احساس مي‌شد، بنياد رودكي هم در دوره آقاي رهبري، تبليغي براي اجراهاي اركستر سمفونيك نمي‌كند...

سمفوني نهم بتهوون، يك پيام صلح بين‌ا‌لمللي است و تنها قطعه‌اي است كه در سراسر جهان و در تاريخ موسيقي كلاسيك آن را به عنوان موسيقي صلح و برادري مي‌شناسند. اركستر سمفونيك در آن دوران داشت، روز به روز پيشرفت مي‌كرد چون كسي رهبري آن را برعهده داشت كه حقيقتا كارش را بلد بود. زماني كه شما با يك رهبر كار مي‌كنيد، ممكن است او فقط به لحاظ موزيكال دانش موسيقي شما را بالا ببرد(كه اين وجه موزيكال البته به تفكر آن رهبر هم برمي‌گردد) ولي بعضي رهبرها به نوازنده‌ها دانش تكنيكال هم مي‌دهند؛ يعني مي‌گويند چه تكنيكي را در اجراي سازشان به كار بگيرند تا آن صدايي را كه مي‌خواهند از آن دريافت كنند. اما علي رهبري كسي بود كه مي‌توانست به نوازنده‌ها تكنيك ياد دهد. به همين دليل مي‌گويم اركستر روز به روز در حال پيشرفت بود ضمن اينكه در هر دوره سوليست‌هاي درجه يك دنيا به ايران دعوت مي‌شدند و با نوازنده‌ها كار مي‌كردند. اگر كار اركستر در آن دوره درست تبليغ مي‌شد، مخاطب هم داشت. معلوم است كه آن زمان بنياد رودكي ضد رهبري فعاليت مي‌كرد. من در اركستر بودم و مي‌ديدم كه كنسرت داشتيم اما تبليغي نمي‌شد. چرا؟ چون مي‌خواستند بگويند علي رهبري مخاطب ندارد. اصلا اركستر سمفونيك چرا بايد مخاطب داشته باشد؟ چرا بايد منبع درآمدي براي بنياد باشد؟ مگر اين موسيقي‌ها بايد درآمدزايي كنند؟ اين اركسترها بايد سطح فرهنگ مردم را بالا ببرند. مگر وقتي پرويز مشكاتيان آلبومي منتشر مي‌كرد به فكر فروش آن بود؟ اين افراد خط فكري جامعه را تغيير دادند. كساني مثل پايور، مشكاتيان و حتي اردوان كامكار هنرمندان خاصي بودند كه شكستي در خط منحني موسيقي ايجاد كردند و باعث پيشرفت آن شدند. اما جوانان موسيقي(كساني همسن من) نبايد فكر كنند كه با كارهاي عجيب و غريب مي‌توانند شكستي در منحني انجام دهند و تكنيك سازهاي ديگر را با سازهاي خودشان تلفيق كنند. در همه جاي دنيا اين كار انجام مي‌شود اما كساني اين كار را مي‌كنند كه در حد اعلا موسيقي خودشان را دنبال كرده‌اند.

در كل ما بايد سعي كنيم، سالن‌هاي‌مان را با سطح فرهنگي مردم پر كنيم نه اينكه فقط به فكر تفريح آنها باشيم. وقتي اجراي اركستر فيلارمونيك وين را مي‌بينيد، نكات زيادي را ياد مي‌گيريد چون هم كسي كه رهبري مي‌كند از نظر دانش، توانايي و شعور هنري، حقش بوده كه آنجا باشد و هم از لبخند مردم پيداست كه از شنيدن موسيقي درست و استاندارد لذت برده‌اند. موسيقي يك مكتب است، يك دانشگاه است و مي‌تواند مثل كتاب خواندن، شعور و دانش مخاطب را بالا ببرد. چرا ما روي اين قضايا كار نمي‌كنيم؟

در همه جاي دنيا غير از بودجه‌هاي دولتي، شهرداري‌ها و مراكز خصوصي هم به حمايت از موسيقي‌هاي هنري كمك مي‌كنند. اين در حالي است كه در ايران اكثر اسپانسرهاي خصوصي به اجراهاي پاپ علاقه نشان مي‌دهند تا كسب درآمد كنند...

كاملا مثل اركستر فيلارمونيك برلين كه يكي از بانك‌هاي خصوصي آن را حمايت مي‌كند.

اما از آنجايي كه موسيقي سمفونيك ذاتا ريشه در هنر ايران ندارد، فكر مي‌كنيد با چه سازوكاري مي‌توان مخاطب را جذب اين اجراها كرد؟ مثلا اركستر سمفونيك تهران در حال حاضر رپرتواري شبيه «پيتر و گرگ» را مدام تكرار مي‌كند كه با تغيير گوينده‌ها، مخاطب را جذب سالن مي‌كند. اساسا انتخاب رپرتوار چقدر در بالا بردن سطح سليقه شنيداري مردم مهم است؟

مهم‌ترين جايي كه مي‌توان مردم را به موسيقي هنري ترغيب كرد، جشنواره موسيقي است. وقتي كسي از طريق آن هنرمندي را مي‌شناسد، تبديل به مخاطب او مي‌شود. در جشنواره موسيقي بايد آثاري اجرا شوند كه سطح شعور شنيداري مردم را بالا مي‌برند نه اينكه بخواهيم پول درآوريم. در مورد تكرار قطعات هم بايد بگويم اين نوازنده‌ها هستند كه بايد دو قدم براي پيشرفت پا پيش بگذارند تا رهبر اركستر يك قدم در جهت آموزش آنها بردارد. آن زمان اگر سمفوني نهم بتهوون مدام اجرا مي‌شد، اين تكرار اجراها به نوعي سنگ محك اركستر هم بود. يعني سير صعودي يا نزولي اركستر با اين سمفوني سنجيده مي‌شد. چون رهبر اركستر روي آن قطعه، نوازنده‌ها را تمرين مي‌داد اما گاهي اوقات يك رهبر نمي‌تواند مطلب جديدتري به اركستر اضافه كند، آن وقت است كه نقش‌ها را عوض مي‌كند. شايد بهتر بود كه براي «پيتر و گرگ» از يك رهبر ديگر دعوت مي‌كردند تا آن را با يك برداشت ديگري اجرا كند و نوازنده‌ها هم بيشتر ياد بگيرند. وقتي رهبرهاي خوب اركستر را تمرين دهند، نوازنده سطحش بالا مي‌رود. بعضي از رهبرها هستند كه از خودشان كسي را بالاتر قبول ندارند چون نمي‌خواهند زير سوال بروند در صورتي كه رهبر ثابت اركسترهاي مطرح دنيا توسط شورايي از نوازنده‌هاي برجسته همان اركستر انتخاب مي‌شود. آنها برنامه‌ريزي بلند‌مدت دارند ولي ما مدام مي‌خواهيم بذر بكاريم و يك روزه لوبياي سحرآميز تحويل بگيريم. الان شوراي اركسترهاي ما را چه كساني تشكيل مي‌دهند؟ هيچ جاي دنيا اركسترهاي حرفه‌اي يك روز در ميان تمرين ندارند. كشور ما در منطقه مهم است و هر اتفاقي كه در آن مي‌افتد براي خارجي‌ها قابل توجه است اما چرا كاري نمي‌كنيم كه توجه آنها را بيشتر جلب كنيم. من اگر امروز در ايران مانده‌ام به اين دليل است كه مي‌خواهم براي كشورم كاري كنم اما چرا از ما استفاده درست نمي‌شود؟ خاچيك باباييان بهترين نوازنده(ويلن) ايراني در دنياست ولي الان كجاست؟ اين واقعا تأسف‌برانگيز است. علي رهبري چند سال در ايران نبود و در محيطي كار كرده بود كه همه‌ چيز يك مكتب و قانون داشت ولي ما هر سال مي‌خواهيم بدعت‌گذاري كنيم. چرا نبايد از تجربه او استفاده كنيم؟ من رهبرهاي حرفه‌اي دنيا را ديده‌ام و شيوه برنامه‌ريزي‌هايشان را مي‌دانم؛ واقعا چيزي خلاف شيوه علي رهبري نبودند اما متاسفانه خيلي زود اختلافات دروني اركستر توسط رسانه‌ها دامن زده و منتشر شد. در صورتي كه اگر هيات امناي درستي داشتيم، نوازنده‌ها اصلا اين كار را نمي‌كردند. مساله اينجاست كه مدام مي‌گوييم اينجا ايران است، سوييس نيست! درست است كه اركسترها بودجه كمي دارند اما وقتي نوازنده قراردادي را امضا مي‌كند بايد كارش را درست انجام دهد؛ ولو اگر به نظر خودش دستمزدش كم باشد. آيا من به عنوان يك جراح مي‌توانم به يك نفر 5 ميليون تومان تخفيف بدهم اما يك رگ قلبش را عمل نكنم؟! مطمئنم هيچ انساني از كار درست بدش نمي‌آيد. الان ديگر نزديك 3 سال است كه آقاي رهبري اركستر را مديريت نمي‌كند. بد نيست ببينيم چه قطعاتي با اين اركستر اجرا شده و با چه كيفيتي؟ رهبر بايد تفكر اركستر را افزايش دهد. وقتي يك رهبر رپرتواري را 6-5 بار تكرار مي‌كند، معلوم است كه اتفاقي نمي‌افتد. متاسفانه ما در رأس تصميم‌گيري‌هاي مديريتي مشكل داريم. آنها هستند كه خط فكري ندارند و اگر مثلا من به آنها بگويم فلان كار غلط است، مي‌گويند تو انجام بده! در صورتي كه اين طور نيست. بايد از من طرح بخواهند و آن طرح را با چند كارشناس مورد سنجش قرار دهند؛ نه اينكه تا كسي مخالفت مي‌كند، سريع بگويند بستان، بزن. اين راه‌حل نيست. آقاي رهبري مدام نامه مي‌نويسد و اين مسائل را مطرح مي‌كند اما كسي گوش شنوا ندارد. من دلم مي‌گيرد كه كسي مثل او با اين وجاهت بين‌المللي، دلش براي مملكت مي‌تپد ولي كار به جايي نمي‌برد. درست است كه كار كردن با او سخت است ولي اگر مي‌خواهيم موسيقي پيشرفت كند بايد ارتشي وجود داشته باشد كه عشق در آن حاكم باشد. الان مدام بحث مستركلاس مطرح مي‌شود. در صورتي كه هنوز معناي درستش را نمي‌دانيم. مستركلاس يعني كلاسي كه براي استادها برگزار مي‌شود تا آنها با يك استاد اعظمي كار كنند. الان هر كلاسي برگزار مي‌شود، مي‌گويند مستركلاس! مستركلاس اين نيست كه با نوازنده تكنيك آرشه‌كشي و اتود كار كنند. همين مي‌شود كه مي‌بينيم همه نوازنده‌ها دارند روز به روز پسرفت مي‌كنند.

يعني از نظر شما حتي درجا هم نمي‌زنند؟

زماني درجا مي‌زنند كه حداقل تمرين شخصي داشته باشند. من مطمئنم كه عده معدودي از نوازنده‌هاي حال حاضر ما تمرين شخصي دارند اما اگر به داد بقيه نرسيم، مدام پسرفت مي‌كنند. زماني كه من در اركستر سمفونيك نقش دستيار، اركستر مايستر و رهبر مهمان را داشتم با افتخار اين نقش را قبول كردم اما اتفاقاتي رخ داد كه مجبور شدم از اركستر كناره‌گيري كنم. قطعا من هم اختلاف‌نظرهايي با علي رهبري داشتم ولي اين بين من و او در اتاق رهبر اركستر بود. آن زمان تمرينات سر جاي خودش بود و فضاي همدلي و دوستي سر جاي خودش. اما چه دليلي براي كناره‌گيري من وجود داشت غير از اينكه يك‌باره مي‌ديدم، بيمه ما يك روز در ماه رد شده است؟ متاسفانه آن دوران آن قدر اختلاف اداري بين نوازنده‌ها افتاد كه وضع به اينجا رسيد. حالا هم ما موسيقيدانان ارزشمند بسياري در دنيا داريم كه بايد از آنها استفاده كنيم. حسين دهلوي هميشه آرزو داشته اپراي «ماني و مانا» در ايران اجرا شود چرا كساني كه اركستر را در دست دارند اين كار را انجام نمي‌دهند؟ پيش از انقلاب فرهاد مشكات براي اركستر برنامه‌ريزي بلندمدت كرد و هنرمندان درجه يكي مثل يهودي منوهين يا فون كارايان به ايران آمدند. كارايان سر تمرين اركستر سمفونيك رفت و حتي با آنها كار كرد. علاوه بر اين در آن دوران نوازنده‌هاي خوب خارجي از نقاط مختلف دنيا دعوت و استخدام اركستر مي‌شدند و صبح‌ها سر تمرين مي‌رفتند و عصرها به نوازنده‌هاي ايراني تدريس مي‌كردند. به همين دليل آن زمان اركستر با يك برنامه‌ريزي بلند‌مدت روز به روز پيشرفت كرد. وقتي هم علي رهبري آمد، داشت اين برنامه‌ريزي‌ها را انجام مي‌داد كه متأسفانه به او اجازه كار داده نشد.


هنوز كه هنوز است من براي گرفتن مجوز كنسرت بايد يك نمونه ويديويي از اجراهايم را به سالن رودكي بفرستم تا آنها كيفيت اجراي من را قضاوت كنند. چه كسي مي‌خواهد براي چندمين بار اين قضاوت را انجام دهد؟ من امتحانم را در هر ژانر كاري پس داده‌ام. اينها بي‌احترامي‌هايي است كه متاسفانه صورت مي‌گيرد و هنرمندان را ناراحت مي‌كند. تصور كنيد حتي حسين عليزاده وقتي مي‌خواهد آلبوم منتشر كند بايد مجوز بگيرد! چه كسي مي‌خواهد كار او را ارزيابي كند؟

معلوم است كه در زمان علي رهبري، بنياد رودكي ضد او فعاليت مي‌كرد. من در اركستر بودم و مي‌ديدم كه كنسرت داشتيم اما تبليغي نمي‌شد. چرا؟ چون مي‌خواستند بگويند علي رهبري مخاطب ندارد. اصلا اركستر سمفونيك چرا بايد مخاطب داشته باشد؟ چرا بايد منبع درآمدي براي بنياد باشد؟ مگر اين موسيقي‌ها بايد درآمدزايي كنند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون