جهان داستاني داريوش مهرجويي به بهانه رونمايي از «برزخژوري»
فيلمسازِ رماننويس
رسول آباديان
داريوش مهرجويي يكي از سينماگران پيشكسوت ايراني است كه ذاتي قصهگو دارد به گونهاي كه رگههاي اين حس قوي در تاروپود تكتك كارهايش هم نهفته است. مهرجويي در فيلمهايش دوست دارد براي خواننده قصه بگويد و دركنار فرمهايي بديع از شناخت سينما، مخاطبش را با تعليقهايي ناب از جنس داستان هم درگير ميكند. گرايش سينماگران ايراني به ادبيات داستاني البته منحصر به اين كارگردان نميشود و چهرههايي ديگر مانند «ناصر تقوايي، مسعود كيميايي، محمدعلي سجادي و...» همواره اين دغدغه را با خود يدك كشيدهاند و آثاري هم خلق كردهاند. خبر خوب اينكه قرار است به زودي مراسم رونمايي از تازهترين رمان مهرجويي يعني «برزخژوري» برگزار شود. نوع نگاه مهرجويي به ساختار سازنده رمان، همان نوع نگاه ايجاد تعليق و ساخت شخصيتهايي پركشش است. گرچه منتقدان ادبيات داستاني چندان به آثار داستاني اين كارگردان و ديگر نويسندگان دستاندركار سينما نپرداختهاند اما بايد گفت كه مهرجويي با كارهاي قبلياش يعني «آن رسيد لعنتي، دوخاطره: سفرنامه پاريس، عوج كلاب و سفر به سرزمين فرشتگان» نشان داده كه از سر تفنن نمينويسد. نگاه پيچيده به شكلي از فهم فلسفه و واكاوي رواني شخصيتهاي مهرجويي در رمانهايش، خود به خود ميتواند خوانندگاني از طيفهاي مختلف اجتماع را با خود همراه كند. مهرجويي البته در هيچكجا اشاره به اين موضوع نكرده كه نويسندگي در حد كارگرداني سينما برايش اهميت دارد اما خارج از حوزه انصاف است كه كارهايش را از چشم يك نويسنده مبتدي ارزيابي كنيم. مهرجويي داستاننويسي را بلد است و ميتواند در حد چارچوبهاي ذهني خود بخشي از بار نبود آثار در اين زمينه را مرتفع كند همانگونه كه كارگردانهايي چون «كيميايي» با رمان «جسدهاي شيشهاي» و سجادي با رمانهايي چون «جهي، شاعر و باقي قضايا و حيراني» اين كار را انجام دادهاند. آنچه كه بايد در مواجهه با آثار داستاني فيلمسازان كشور در نظر داشته باشيم، جسارت در پيمودن راهي متفاوت از پيش است. راهي كه ممكن است هيچگاه به مقصدي منتهي نشود اما بايد با آغوش باز پذيرفت كه آنها تلاششان را كردهاند و به قول سعدي «اگر مراد نيابند به قدر وسع كوشيدهاند». يكي از مواردي كه در بين هنرمندان ما عجيب به نظر ميرسد اين است كه يك هنرمند از حوزهاي ديگر به حريم حوزهاي ديگر پا بگذارد. امري كه البته در ديگر كشورها امري بسيار رايج و عادي است. شايد همه ما به ياد داشته باشيم كه كتابهاي شعر سينماگري چون «عباس كيارستمي» در بدو امر آنگونه كه بايد و شايد از سوي شاعران جدي گرفته نشد و چهبسا هنوز هم باشند افرادي كه چنين اشعاري را برنتابند ليكن به نظر نميرسد كه هيچكدام از فيلمسازان فعال در ادبيات داعيهاي مبني بر شناخت همهجانبه شعر و داستان داشته باشند. به نظر ميرسد كه پذيرفته نشدن از سوي مخاطب، در مورد مهرجويي زياد صدق نكند چون كساني كه فيلمهاي اين كارگردان را ديدهاند به خوبي دريافتهاند كه او داراي حسي از روايت است، حسي كه حالا در نوشتن رمان به دادش رسيده و اميدواريم تداوم داشته باشد.