خسته بودم كه آمدم از راه
بودم آن روز طاق و بيهمراه
همسرم نزد مادرش رفته-
باز هم، لا اله الا الله
هوس هندوانه كردم من
دو عدد داشتم، يكي دلخواه-
برگزيدم بريدمش با كارد
بركشيدم ز عمق دل يك آه
رنگ آن بود مثل خون قرمز
مزّهاش بود منتها چون كاه!
ميل كردم كمي از آن تحفه
تازه آن هم به زور و با اكراه
خواستم توي چاه ريزمشان
حيفم آمد كه پر شود آن چاه
چون كه كردم نگاه در سيني
يافتم هندوانه را چيني
گشنه بودم كه پا شدم فورا
تا پزم چيزي و زنم به بدن
ناشيانه در آشپزخانه
تخم مرغي شكست در روغن
بوي گندي چنان بهپا شد كه
كرد بيهوش بنده را كلّا
بود اين بوي گند از كه و چه؟
هيچكس خانه نيست غير از من
تلفن كردم و به او گفتم:
تف به اين زندگي! كجايي زن؟
اين چه تخميست توي يخچال است
مال مرغ است يا كه راسو ، هَن؟!
خانمم گفت: سوپري گفته
گشته وارد تمامشان ز پكن
اثر از شخص مرغ در اين ني!
ساختندش ايادي چيني
سجده كردم به حضرت والا
پيش از آني كه آيدم لالا
بعد از آن هم به كف گرفتم تس-
بيح تا ذكر گويم و پالا-
يشِ روحي كنم دعا بكنم
بيريا و به دور از آلا-
يش و گفتم: خداي هر دو جهان
حفظ فرماي جانا و مالا!
طلبيدم چه چيزها از او
گفتمش خب بده همين حالا!
مصلحت را قرار ده در اين
پس نگويي نميشود لا، لا!
حس نمودم كه هرچه ميگويم
گويي اصلا نميرود بالا
با نگاهي به سبحه فهميدم
هست زير سر همين كالا!
ديدم اي واي، اين كه ميبيني
هست تسبيح، منتها چيني!
توي بازار هرچه ميبيني
هست از بيخ و بن همه چيني
گيره مو و دسته بيل و
واشر اگزوز و گل و سيني
هست اعضاي ما همه يدكي
گردن و مو و روده و بيني
كفن آوردهاند ضد عذاب!
مردهشويي شدهاست ماشيني
ميدهندت سهسوته يكجين از
مرحمتشان «چزاره مالديني»
گر كه مصدوم شد، بيار از چين
بدلي از «حسين ماهيني»
فرغون و مداد تراش و اَروسَك
متّه و قرقره و سيب ظميني!
بيت بالا نبود از من كه
هست يك بيت بنجل چيني
نشود دير، دست خود مالند
توي فرهنگ و شعر آييني
خرده از من نگير قافيهام
گر شده چند دفعهاي چيني
چون زيادند چينيان كلّا
خرده خواهي بگير، حرفي ني!
قالي و زعفران شده وارد
از سوي چين و نيز شيريني
تاير و سوزن و تلمبه و ميخ
برو تا خودروهاي بنزيني
خاك و خون و كتاني و كمچه
لوستر و جنسهاي تزييني
خارج از حوصله است در يك خط
هرچه در اين جهان تو ميبيني
ميدهم قول بر تو تضميني
همه دارد اتيكت چيني
اقتصاد جهان شده تضعيف
چين نمودهاست همّه را توي قيف
صادريده به كلّ دنيا جنس
اكثرا كيفيتندار و ضعيف
هست تقصير ما كه ميگوييم
اَه، نخر جنس داخلي، پيف پيف!
جنس ماها كه داخل انبار
ميخورد خاك و ميشود توقيف
چين براي خودش شده غولي
كاسب ما شده است خوار و خفيف
مانده مهجور جنس ايرانساخت
شده هي از اَچاينه! تعريف:
«كه بوَد جنس چينيان ارزان
ندهد هيچكس چنين تخفيف»
هست حكمت يقين در ارزاني
و حمايت ز هموطن تكليف
بايد از هموطن حمايت كرد
تا شود وضع اندكي تلطيف
كمكمك چرخشان بيفتد راه
تا شود كار روبهراه و رديف
همگي جنس داخلي بخريم
اجنبي تا نياورد تشريف
سگ اين مملكت شرف دارد
مرد و مردانه بر پلنگ حريف
باغ اين مملكت بكن آباد
پشت بنما به اقتصاد كثيف
ميكنم پخش نقل و شيريني
كه از اين باغ ميوه ميچيني