امريكاي لاتين و توسعه از سمت راست
امروز شيلي يك اقتصاد كاملا پيشرفته دارد و در واقع گل سرسبد اقتصادهاي امريكاي جنوبي است.
در اين مفهوم، هر كدام از كشورهاي امريكايجنوبي خط مشي ويژه خود را انتخاب كردهاند. برخي نظامهاي چپگرا و سوسياليستي با پيگيري از يك سيستم برنامهريزي شده كامل منطبق با آنچه لنين ميگويد، اجرا كردهاند و نظامهاي راستگرا الگوي اقتصاد بازار آزاد را پيگيري كردهاند، در برخي از نظامها هم تركيبي متعادلتر و منعطفتر از هر دو رويكرد پيگيري شده است. معمولا تلاشهاي نظامهاي چپگرا براي اجراي كامل و بدون نقص سوسياليسم، ضررهاي عمدهاي را براي كشورهايشان به ارمغان آوردهاند. كوبا و ونزوئلا دو كشوري هستند كه بهشدت اين سياست را پيگيري كردهاند و به نتيجه نرسيدهاند. ونزوئلا در طول دهههاي گذشته نسبت به كوبا وضعيت متفاوتي داشت و ساختار اقتصاد نسبتا مختلطي را پيگيري كرد. در حالي كه كوبا در طول 7 دهه گذشته به صورت مستمر يك نظام بسته ماركسيستي ويژه را سرسختانه ادامه داده است. اما مساله انعطافپذيري يا سرسختي نظام حاكم در برابر پذيرش تغييرات ميتواند بهشدت در سرنوشت آنها موثر باشد. كشورهايي كه اين انعطافپذيري را نداشتند، يعني در شكل سوسياليسم متصلب و دُگم قرار ميگيرند و نميخواهند قدرت را رها كنند و بهتدريج به سمت نوعي اقتدارگرايي ميل ميكنند. در حال حاضر ما شاهد اين وضعيت در ونزوئلا هستيم.
در كشوري مثل برزيل كه اكنون حاكميت از چپگرايان به راستگرايان منتقل شده است، اگر سوسياليستها توان بازسازي داشته باشند و بتوانند به جاي الگوهاي اقتدارگرا، الگوي سوسياليسم اخلاقي و منطبق با مطالبات جاري رايدهندگان و منطبق با عدالت و انصاف عرضه كنند، ممكن است بهتدريج امكان بازگشت به قدرت را پيدا كنند. اين گرايش سوسياليستي كه من از آن با عنوان «سوسياليسم اخلاقي» ياد ميكنم، همراه با انعطافپذيري است، شبيه به شعارهاي برني سندرز در انتخابات امريكا ارايه ميدهد. نظامي كه هم مطالبات عمومي مردم را برآورده كند و هم اخلاقي، انعطافپذير و در عين حال معتقد به صندوق آرا باشد. در برزيل جريانهاي چپگرا اين را پذيرفتهاند و ميتوانيم بگوييم كه در آينده ميتوانند خودشان را بازسازي كنند. اما در حال حاضر آن چيزي كه مردم به آن نياز دارند، مطالبات اقتصادي آنهاست. بسياري از مردم امريكاي جنوبي درك كردهاند كه سيستم فعلي چپگراها به همان نسبتي كه درون كشورهاي خود داراي مناقشه است، در مناسبات منطقهاي كنوني نيز دچار سردرگمي و ناتواني هستند. در شرايط جديد با رويكرد بهشدت محافظهكارانه و راستگراي حاكم در دولت امريكا، اين مشكلات براي دولتهاي منتسب به سوسياليسم در امريكاي جنوبي بيشتر هم شده است. به اين معنا كه كشورهاي چپگرا و سوسياليسم كه سياستهاي سرسختانه اقتصاد دولتي در پيش ميگيرند، به راحتي نميتوانند با كانادا يا ايالاتمتحده به عنوان بزرگترين شركاي تجاري و نزديكترين قدرتهاي اقتصادي به اين منطقه، كنار بيايند، در حالي كه خيلي از مبادلات تجاري كشورهاي امريكاي لاتين در درجه اول با ايالاتمتحده، كانادا و مكزيك است، اگر سه كشور امريكاي شمالي، با رويكرد دولتهاي حاكم در كشورهاي امريكاي لاتين، تضاد ايدئولوژيك داشته باشند، آنگونه كه امروز ميتوان در روابط واشنگتن با كاراكاس و هاوانا مشاهده كرد، وضعيت اقتصادي و مبادلات تجارت خارجي اين كشورها هم دچار مشكلات عمده ميشود.
به صورت اختصاصي آينده مناقشه چپ و راست در برزيل، بهشدت به اقدامات و پيشرفت پروژهها و خط مشي بولسونارو در مقام رييسجمهور اين كشور بستگي دارد. در برزيل شاهد شعارهايي هستيم كه بولسونارو منطبق با آنها پيش رفت و توانست موفقيتهايي را كسب كند، اولين موضوع، در ارتباط با مسائل اقتصادي بود. دومين موضوع، مساله خشونت بود و سومين مورد، مساله فساد. اگر آقاي بولسونارو موفق شود در اين سه مساله كارنامه قابلقبولي داشته باشد، در حوزه اقتصادي كماكان بتواند موفقيتهايي را كسب كند، مسائلي همچون بيكاري، نرخ تورم را سروسامان دهد، همچنين در بحث خشونت بتواند موفق شود، قطعا در آينده جايگاه جناح راست در برزيل بهشدت تقويت خواهد شد.
در برابر حزب كارگر، به رهبري لولا داسيلوا، يك مساله مهم وجود دارد و آن مساله درگيري اين حزب با مساله فساد است. برجسته شدن مساله مبارزه با فساد، مختص امريكاي جنوبي يا برزيل نيست و در سراسر جهان شاهد جنبشهايي براي مبارزه با فساد فراگير در دولتها هستيم. دولتهاي پيشين برزيل تحت رهبري حزب كارگر اكنون در دستگاه قضايي اين كشور درگير پروندههاي فساد هستند. در همه كشورها، بهويژه كشورهاي حوزه امريكاي لاتين بهخصوص در برزيل فساد يك امر طبيعي است. منتها اكنون وجدان بيدار ملتها به اين مسير رسيده كه فساد حتي در يك مقياس كوچك آن نيز بد و مضر است. اين فساد ميتواند بستري براي فروپاشي احزاب باشد. اگر حزب كارگر موفق شود كه در بازسازي خود از نيروهاي جوان و پاكدست استفاده كند و بتواند بدنامي فساد را از نام خود پاك كند، شايد اين اميد را داشته باشد كه در انتخاباتهاي بعدي دوباره بتواند با راستگرايان حاكم رقابت كند. اكثر احزاب سوسياليست در امريكايي جنوبي بهشدت نيازمند ايجاد شفافيت اقتصادي، براي احياي جايگاه خود هستند. داسيلوا اگر بتواند مديريت و بازسازي را به نحو مطلوبي مديريت كرده و افكار عمومي را براي موضوع فساد اقناع كند، ميتوانيم بگوييم كه در دوره بعد موفق خواهد شد. البته نه به عنوان نماينده چپگرايي، بلكه به عنوان نماينده يك برنامه توسعه و همهجانبه كه بخشي از آن چپگرايي است. به هر تقدير حزب داسيلوا و نتيجه عملكرد او در دوران رياستجمهوري به اندازه كافي محبوبيت دارد كه در صورت پاك شدن نام رهبران آن از پروندههاي فساد، به سادگي بتواند دوباره قدرت را در اختيار بگيرد.