• 1404 يکشنبه 21 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4345 -
  • 1398 چهارشنبه 28 فروردين

در باب مصائب ترجمه

رسالت مترجم

ساسان فقيه

 

 

وقتي از ترجمه حرف مي‌زنيم دقيقا از چه حرف مي‌زنيم؟ شايد هيچ چيزي به اندازه‌ جملات ابتدايي مقاله‌ مهم «رسالت مترجم» از نظريه‌پرداز مهمِ مكتبِ فرانكفورت، والتر بنيامين، راهگشاي اين پرسش نباشد و ما را به پاسخ درستي از ماهيت «ترجمه» كردن رهنمون نكند: «براي شناخت اثر هنري يا فرم هنري، در نظر آوردن مخاطب هيچ سودي ندارد. نه تنها هر نوع ارجاع به مخاطبي معين يا نمايندگان آن، گمراه‌كننده است، بلكه حتي مفهوم نوعي پيام‌گير يا مخاطب «آرماني» نيز در پژوهش‌هاي نظري در باب هنر، زيان‌بخش است زيرا تمام آنچه پيش‌فرض مي‌گيرد، وجود و ماهيت انسان به‌طور كلي است. هنر نيز خود، به همين سان، وجود جسمي و ذهني انسان را پيش‌فرض مي‌گيرد، اما در هيچ‌يك از آثار هنري، دغدغه‌ واكنش او را ندارد. زيرا هيچ شعري، به نيت خواننده نوشته نشده، هيچ تابلويي به نيت بيننده كشيده نشده و هيچ سمفوني‌اي به نيت خيل شنوندگان تصنيف نشده است.» (مجله‌ كارنامه مرداد ۱۳۸۳ شماره‌ ۴۴، ترجمه اميد مهرگان) حال پرسش اصلي كه مطرح مي‌شود اين است كه مترجم به عنوان ميانجي بين اثر و مخاطب دقيقا چه چيزي را بايد انتقال دهد؟ ماهيتِ «ترجمه كردن» پديده‌اي كاملا انتقالي است كه قرار است بين مبدا و مقصد مشخصي رخ دهد و تمام اين فعل و انفعال به هدفِ مخاطب صورت مي‌گيرد، اينكه حالا آدم‌هاي ديگري نيز بتوانند اثر مبدا را متوجه بشوند و اين تاكيدِ «ترجمه» روي مخاطب، آن را در تقابل با ذات اثري هنري قرار مي‌دهد. اما اين دوگانه‌ متناقض تنها محدود به هويت «ترجمه» نمي‌شود بلكه در فرآيند ترجمه كردن نيز، مترجم همواره در حال آمد و شد بين تقابل دوگانه‌اي است كه ريشه در زبان دارد. زبان مجموعه‌ نشانه‌هاي قراردادي براي انتقال پيام است كه به بازنمايي هر پديده‌ بيروني مي‌پردازد. اين مجموعه نشانه‌ها در طول زمان به تكوين رسيده است و شايد بيجا نباشد اگر بگوييم كه هر زباني حاصل زندگي تاريخي، فرهنگي و اجتماعي آن جامعه‌ مشخص است. پس مسلما واژه‌ها در هر زباني معناي مستقل خودشان را تاويل مي‌كنند - حتي براي واژه‌هايي كه مدلول عيني دارند - به‌طور مثال كلمه‌ صندلي يا chair براي يك فارسي‌زبان و انگليسي‌زبان به تصويرهاي ذهني متفاوتي منجر مي‌شوند يا شايد واژه‌هاي انتزاعي‌تر مثل Pain و درد براي يك فارسي‌زبان و انگليسي‌زبان مدلول‌هاي متفاوتي را بسازند و حال مترجم كسي است كه بايد در فضاي اين تفاوت‌ها دست به كار بشود. موريس بلانشو در مقاله «ترجمه كردن» كه خوانشِ او از مقاله «رسالت مترجم» بنيامين است به مساله‌ اين تفاوت اينچنين مي‌پردازد: «در واقع، هدف ترجمه به هيچ‌وجه از بين بردن تفاوت نيست، بلكه برعكس، هدف ترجمه حركت در فضاي اين تفاوت است: ترجمه دايما بر اين تفاوت انگشت مي‌گذارد. درست است كه ترجمه عملا سعي در كتمان اين تفاوت دارد، ليكن اين كار را از طريق آشكار كردن گاه و بي‌گاه اين تفاوت و غالبا به واسطه‌ برجسته كردن آن صورت مي‌دهد. ترجمه يعني احياي اين تفاوت؛ در فضاي اين تفاوت است كه ترجمه به رسالت سترگ خود و به سرسپردگي خود براي نزديك‌تر كردن زبان‌ها به يكديگر، به واسطه نيروي وحدت‌بخش خود نزديك‌تر مي‌شود، نيرويي همانند نيروي هركول كه كرانه‌هاي دريا را به سوي يكديگر مي‌كشيد.» (كتاب لذت خيانت، مترجم نصراله مرادياني، نشر بيدگل)

اما در كنار تقابل‌هايي كه تا الان از آن حرف زديم بايد جدال دوگانه فرم و محتوا را نيز در كار مترجم در نظر گرفت. مترجم همواره‌ در تقابل دوگانه‌اي قرار دارد، اينكه در ترجمه‌اي عين به عين و در بازتوليد تحت‌اللفظيتِ نحو، به قول بنيامين زيرآبِ هرنوع بازتوليد معنايي را بزند و متن را به محدوده‌ خطرناك فهم‌ناپذيري سوق دهد، يا اينكه چنان درگير انتقال معنا و مفهوم مستتر در متن اصلي باشد كه ترجمه‌اش فارغ از هر گونه ادبيت و ويژگي‌هاي فرمال اصيلي بشود كه در متن اصلي حضور دارد.

ملغمه‌اي از تقابل‌هايي كه آنها را برشمرديم، «ترجمه كردن» را به چيزي فراتر از آگاهي‌ها و تسلط‌هاي زباني بدل مي‌كند. شايد بهترين تعبير از مترجم را بلانشو در مقاله «ترجمه كردن» داشته باشد؛ جايي كه مي‌گويد: «مترجم نويسنده‌اي است با اصالتي بي‌همتا، در حالي كه هيچ ادعايي از اين دست ندارد.» پس ترجمه كردن صرفا انتقال ساده‌ كلمات از زباني به زبان ديگر نيست و مترجم بسان نويسنده‌اي در سرزمين تفاوت‌ها در فاصله‌ ميان تعويق معنا از زباني به زبان ديگر در حال زيستن است و همين ويژگي، زيست يك مترجم را خالي از سكون مي‌كند، او همواره در سيلان بافت نامتناهي از معناها در حال حركت است. البته در كنار تمام مواردي كه تا به اينجا به آنها اشاره كرده‌ايم، بايد رسالت اثرگذاري مترجم در شكل‌گيري جريان‌هاي نظري و ادبي را هم در نظر گرفت. اينكه خيلي از نظريه‌پردازان، نويسندگان و متفكرانِ بزرگ به واسطه انتخاب مترجمان به جامعه معرفي مي‌شوند. پس اين انتخاب‌ها در زمان‌ها و موقعيت‌هاي مناسب مي‌توانند اثرگذاري بسزايي بر فضاي مطالعاتي جامعه داشته باشند. مترجم بار سنگيني روي دوش خود مي‌كشد و لازمه كار او آگاهي از رنج و رسالت تواماني است كه در جدال با تقابل‌هاي دوگانه‌ كارش دارد. اما وقتي به جامعه‌ ادبي خود نگاهي مي‌اندازيم، متاسفانه در دهه‌ اخير به وضوح با غفلتي مواجه مي‌شويم كه بر فضاي ترجمه‌ ايران سايه انداخته است. شايد در اين يادداشت مجال بررسي علل اين مساله نباشد، اما نا‌آگاهي از ماهيت «ترجمه» بزرگ‌ترين نكته‌اي است كه باعث دامن زدن به اين معضل مي‌شود. متاسفانه تخصص چيزي است كه در اين حوزه از ياد رفته است و ترجمه صرفا به آگاهي‌ها و دانش‌هاي سطحي زباني تقليل داده شده است. دانش‌هاي زباني كه به واسطه‌ مراكز خصوصي آموزش زبان در اختيار مردم قرار گرفته است و علاقه‌مندان به ادبيات و آشنا به زبان را در برابر بازپس‌گيري هزينه‌اي كه براي تحصيل خود كرده بودند، دچار توهم دانش ترجمه كرده است. اما غافل از اينكه مترجم بودن فارغ از يك تخصص، جدالي هميشگي در زندگي است؛ هيچ‌كس به اندازه‌ يك مترجم معناي «تنگ آمدن» را درك نمي‌كند، اينكه دلش مي‌خواهد با آرنجش كلماتي كه سخت در برش گرفته‌اند را كمي به عقب هل بدهد تا جايي در فاصله تفاوت واژه‌ها بتواند نفس بكشد، زندگي كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون