• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4346 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۹ فروردين

ما تماشاگران بستانيم…

سامان موحدي‌راد

چند شب پيش كيهان كلهر روي سن تالار وحدت و پيش از اجراي قطعه دومش گفت كه چند سال قبل دوست آهنگسازش، كالين جاكوبسن بيست روزي را در ايران سپري كرده و در اين ميان، سفرش به اصفهان چنان شوري در او برانگيخته كه حاصلش ساخت چند آهنگ شده است. از جمله آنكه در يكي از روزهاي حضورش در اصفهان از يك آتشگاه دوره ساساني در حوالي اين شهر بازديد كرده و چنان كه بعدا براي كلهر تعريف كرده بود ديدن اين آتشگاه بيش از هر چيزي در سفرش به ايران او را تحت‌تاثير قرار داده است. همين تاثير و برانگيختگي منجر به ساخت قطعه‌اي شد به نام «آتشگاه!» قطعه‌اي كه در همين هفته گذشته بيشتر از بقيه آهنگ‌ها، حتي بيشتر از قطعه «شهر خاموش» من را تحت تاثير قرار داد. داشتم با خودم فكر مي‌كردم اگر كمي افسرده‌تر يا كمي غمگين‌تر از اين بودم بي‌شك بعد از كنسرت، «شهر خاموش» را به عنوان آهنگ به‌يادماندني كنسرتم انتخاب مي‌كردم اما اگرچه آن آرشه كشيدن‌ها در «شهر خاموش» هر دلي را ريش مي‌كند اما من دل در گرو تصويرهايي به‌يادماندني كه از مكان‌ها داشتم، مانده بودم و فرصت به تصويرسازي شهري خاطره‌انگيز اما خاموش و مرده نرسيد. در واقع تصويرسازي كه كلهر از لحظه زايش آهنگ كرد مرا در سفري به همه ساعت‌ها و لحظه‌هاي به‌يادماندني كه تاكنون تجربه كرده بودم، برد. آن بعدازظهر به يادماندني در چغازنبيل. آن لحظه‌هاي جادويي در خانه مستوفي شوشتر. آن نور اريب آفتاب كه در آن عصر تكرار نشدني بر سپيدارهاي ديلمان مي‌تابيد و طرحي از آن را روي سبزي نورسته چمن رسم مي‌كرد. تماشاي چوپاني كه در گرگ و ميش غروب گله گوسفندهايش را از تپه‌هاي تاريخي حسنلو پايين مي‌آورد وقتي آخرين رمق‌هاي آفتاب سايه‌هاي گوسفندها را اندازه يك گاو مي‌كرد. همه آن لحظات و ساعت‌هايي كه هنوز بزرگي‌شان مرا مبهوت خودش مي‌كند. همه آن زيبايي‌هايي كه آدم را ميخكوب مي‌كند. همه آن دم‌هايي كه چنان شگفت‌زده‌اي كه وسوسه مي‌شوي آن را با دوربين موبايلت ثبت و ضبط كني ولي بعدش به خاطرت مي‌آيد كه اين زيبايي بزرگ‌تر از آن است كه تصويري نادقيق از آن در گوشي موبايلت ضبط شود كه هيچ دوربيني نمي‌تواند كيفيت آن لحظه را ضبط كند. همه آن مكان‌ها و زمان‌هايي كه در من شعله‌اي را روشن كرد اما حيف كه من آن آهنگساز، نقاش، شاعر يا هنرمندي نبودم كه آن زيبايي را در نت موسيقي، بوم نقاشي يا كلماتي به بند بكشم تا به همه نشان بدهم و تنها دارايي‌ام از آن همه زيبايي تصويري ثبت شده در خاطر است. خيلي وقت‌ها صداي مكان‌ها را ضبط مي‌كنم شايد بشود چيزي از آن لحظات را با خودم همراه كنم. صداي مدرسه علميه امام محمدغزالي توس. صداي جاده شازند به ازنا در ارديبهشت ماه. صداي خانه متروكه خيابان سميه بعد از هتل قناري. اما راستش هيچ‌كدام كيفيت جادويي آن لحظه را ندارند. هيچ‌كدام مثل قطعه «آتشگاه» شما را لاي آجرهاي آتشگاهي دو هزار ساله در كوير مركزي ايران نمي‌گرداند و انگشت‌تان را روي پوست تاريخ نمي‌كشد. هميشه بعد از اين همه تقلا و تلاش و افسوس خوردن بر بي‌هنري خودم براي دلداري مي‌گويم: حالا كه ما نبوغ به بند كشيدن اين زيبايي‌ها را در اثري هنري نداريم همان بهتر كه تنها تماشاگران بستان باشيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون