نگاهي به فيلم سينمايي The Mule ساخته كلينت ايستوود
در آرزوي بازگشت زمان
كامل حسيني
در فلسفه اگزيستانسياليسم ايدهاي با اين مضمون وجود دارد كه انسانها در بيشتر زمانها غافل از حساسيت حس مسووليتپذيري روحي خويش هستند و اينك در پس تكانههاي شديد، احساس مسووليت را دوباره در وجود خود بازمييابند و سپس در آرزوي بازگشت زمان ازدست رفته هستند. درگيري مري يعني همسر و دختر در جشن عروسي از ميانه تنش ديالوگ با ارل
(كلينت ايستوود) كه نقش متناقض عشق و همزمان رنج زندگي همسرش خشت اول سنگ بناي كشمكشهاي خانوادگي يك روايت را بنياد گذاشته است. در اين ميان، شخصيت اصلي در عين گذشت سالهاي دراز اما همچنان در يك خواب غفلت بهسر ميبرد و بسط همين بخش از كشمكش آغازين روايت به پايان روايت، تم و پيرنگ اصلي را پيريزي ميكنند. كارگردان براي تداوم خواب غافلانه ارل تماشاگران را از طريق يك دوربين با ريتمي نسبتا آهسته به تماشاي سكانسهاي ديگري ميبرد كه پيرنگ فرعي را در بافت روايت ميچينند. گذشت حدود 30دقيقه از فيلم، اولين تعليق زماني است كه ارل در انتقال سوم مواد بهطور ناگهاني پشت سر خود را مينگرد و بعدها با پليس روبهرو ميشود اما اين تعليق زود از هم ميپاشد و ساير تعليق و غافلگيريهاي متوالي بيشتر در بطن پيرنگ فرعي روي ميدهند. دكوپاژ برخي سكانسها نيز با نماهاي چشم پرندهاي درهم آميخته شدهاند تا چشم داور يك وجدان يا قانوني فوق بشري را تصوير كنند كه دور از چشم ما نيز شاهد يك تجارت سياه بشري امروزي است و بعدها اين نگاه چشم پرنده نيز بيشتر اوج ميگيرد تا فرمال نماي چشم پرنده درنهايت بدل به يك هليكوپتر ميشود. در حقيقت، تا نزديكيهاي پايان روايت، تماشاگران به سبب تعليقهاي حتي نه چندان قدرتمند تم و پيرنگ اصلي بر خاسته از آن معطوف هنوز درك نميكنند اما بعدها تماشاگر پي ميبرد كه تا
چه انداز پيرنگ فرعي هنرمندانه ميتواند در حكم پسزمينهاي كاملا روشن دوباره پيرنگ اصلي را تداوم بخشد. نقطه مركزي پيرنگ اصلي يعني كشمكش و سرگردانيهاي ناشي از زندگي اختلافآميز ارل با مري در ميانه فيلم بهگونهاي پنهان در بافت پنهاني فيلم در تداومند تا سرانجام، لابهلاي پرده سفرهاي غافلانه و فارغ از انسانيت حمل مواد، به آهستگي دگرگونيهاي دروني ارل طي ديالوگها و سپس غافلگيرانهترين سكانس كه همان تماس نوه ارل از بيمارستان است، كاملا سر بر ميآورد. در سكانس ملاقات دوباره ارل با همسرش، ديالوگهايي پرمعنا نقطه اوج بحران و دگرگونيهاي دروني شخصيتها و سپس گرهگشاييها هم رقم ميخورند تا جايي را به ياد بياوريم كه در آن، مري به ارل ميگويد: ...يك دنيا برام ارزش دارد كه اينجايي... و در پاسخ هم ارل ميگويد كه دوستت دارم مري. ديالوگ ارل در دادگاه با عزيزانش، دو نماي دور و نيمه دور در پايان خط داستان همچنين عنوان دوپهلويي و معناي محاورهاي نام فيلم فضايي دراماتيك را آفريدهاند كه در آن شخصيت لجباز فيلم در منجلاب گناهكاري، تنها پرورش گل زنبق در زمان برايش باقي مانده است و كاري كه هيچگاه از عهدهاش بر نيامد خريد دوباره زمان عشق همسر بود و بس!