جنگ تجاري نيمي از جنگي نيست كه اين روزها چين و امريكا درگير آن هستند. ايالات متحده امريكا و چين در هر زمينهاي در حال رقابت هستند؛ از كنداكتورهاي نيمهرسانا تا زيردرياييها. از فيلمهاي پرفروش تا اكتشافات روي كره ماه. اين دو ابرقدرت قبلا به دنبال دنياي برد-برد بودند اما امروز برنده شدن به معناي باخت طرف مقابل است و ديگر خبري از بازي برد- برد نيست. چون شكست، چين را براي هميشه مطيع امريكا ميكند يا برعكس، امريكاي تنزل يافته وادار به عقبنشيني از سواحل غربي اقيانوس آرام ميشود. براي همين، اين جنگ نوع جديدي از جنگ سرد است كه حتي ميتواند برندهاي نداشته باشد.
براساس گزارش ويژه اين هفته ما، روابط ابرقدرتها رو به سردي است. امريكا معتقد است كه چين براي رسيدن به قدرت با نيرنگ و دزدي تكنولوژي، ورود غيرمجاز به درياي چين جنوبي و فشار به دموكراسيهايي مانند كانادا و سوئد راه را براي خود باز ميكند و در حال تبديل به تهديد صلح جهاني است. چين در روياي بهدست آوردن جايگاه دوباره خود در آسيا و ترس از امريكاي حسود و خستهاي است كه راه او را براي از دست ندادن موقعيت خود سد كند، دست و پا ميزند.
پتانسيل بروز فاجعه در حال پديدار شدن است. آلمان به تبعيت از يك خودكامه دنيا را به آشوب كشاند؛ امريكا و اتحاد شوروي با جنگ هستهاي بازي ميكردند. حتي اگر چين و امريكا دست از برخورد بكشند، دنيا به دليل كاهش نرخ رشد اقتصادي و عميقتر شدن مشكلات ناشي از عدم همكاري متحمل هزينه خواهد شد.
خواسته امريكا اين است؛ همانطور كه اتحاد جماهير شوروي را با موفقيت از سر راه برداشت، نه فقط هوآوي كه لوازم تلهكام G5 را عرضه ميكند و اين هفته با چند حكم مسدود شد، بلكه چين و تقريبا تمام تكنولوژي چيني را نيز كنار بزند. در مورد چين و با توجه به خطرات احتمالي آن سياستگذاران احتياط بيشتري ميكنند. عرضه جهاني كالا شايد بتواند چين را دور بزند اما با هزينه بسيار بالا؛ به زبان سادهتر، تجارت امريكا- روسيه در اواخر دهه 1980 بالغ بر 2 ميليارد دلار در سال بود؛ در حاليكه امروز تجارت امريكا-چين 2 ميليارد دلار در روز است. در مورد تكنولوژيهاي حساس مانند تراشهسازي و G5، گفتن اينكه تجارت كجا پايان مييابد و امنيت كجا آغاز ميشود كمي مشكل است. اقتصاد متحدان امريكا در آسيا و اروپا به تجارت با چين وابسته است. تنها يك تهديد صريح ميتواند آنها را ترغيب به قطع ارتباط با امريكا كند.
دست روي دست گذاشتن براي امريكا عاقلانه نيست. هيچ قانون فيزيكي نميگويد كه محاسبات كوانتوم، هوش مصنوعي و ساير تكنولوژيها تنها بايد به دست دانشمنداني كشف شود كه حق راي دارند؛ حتي اگر ديكتاتوريها نسبت به دموكراسيها شكنندهتر باشند، شي جين پينگ تاييد دوباره حزب را بهدست آورده و طرح چين قدرتمند را در سراسر جهان ريخته است. به همين دليل، يكي از معدود تفكراتي كه موجب اتحاد جمهوريخواهان و دموكراتها ميشود ايناست كه امريكا بايد در مقابل چين بايستد اما چگونه؟
براي شروع امريكا بايد تحليل قواي خود را متوقف كند و در عوض بر آن بيفزايد. با فرض اينكه مهاجران براي نوآوري حياتي هستند، موانع اداري دولت ترامپ براي مهاجرت قانوني نوعي خودزني است. همچنين مواردي از كمبها دادن به علومي كه در دستور كار دولت نيست و تلاش براي قطع بودجه علمي آنها (كه خوشبختانه از طرف كنگره پذيرفته نشد).
يكي ديگر از نقاط قوت امريكا وجود معاهدهها و موسسات و انديشه تشكيلدهنده آنها بعد از جنگ جهاني دوم است. گروه ترامپ اين انديشهها را فاقد ارزش ميدانند و بهجاي تحكيم اين موسسات و همكاري با آنها براي فشار در مقابل چين، براي اتحاديه اروپا و ژاپن در امر تجارت ممانعت ايجاد ميكنند. نيروي سختافزاري امريكا به متحدانش در آسيا اطمينان خاطر ميدهد اما رييسجمهور ترامپ نيروي نرمافزاري را در ايجاد همبستگي ناديده ميگيرد. ترامپ به جاي معامله بر سر استرداد مدير اجرايي هوآوي از كانادا و ايجاد شبهه در اجراي قانون، بايد به سركوب دولت چين عليه اقليت اويغور در ايالت غربي شين يانگ اشاره كند.
در چنين شرايطي امريكا نياز به تقويت نيروي دفاعي نيز دارد. اين نياز شامل نيرويهاي سختافزاري است بههمان شكلي كه چين خود را مجهز ميكند؛ از جمله در زمينههاي جديد مانند فضا و فضاي مجازي. اين به معناي ايجاد توازني بين منابع فكري، مردم، سرمايه و كالااست. امريكا و متحدانش قدرت وسيعي براي تشخيص اين موضوع دارند كه چه كسي چه چيزي خريداري ميكند؛ اگرچه، غرب در مورد سرمايهگذاران چيني، شركاي مشترك آنها و ارتباطشان با ايالات متحده اطلاعات بسيار كمي دارد، اينكه كدام صنايع حساسي را بايد تعطيل كنند تا مانع از تعطيلي بقيه شوند.
معامله با چين به معناي يافتن راهي براي ايجاد اعتماد است. اقداماتي كه امريكا به قصد دفاع انجام ميدهد، ممكن است از نظر چينيها تهاجمي تعبير شود. اگر چين فكر كند كه بايد پاسخ متقابل بدهد، ميتواند به يك تنش نظامي در درياي جنوبي چين دامن بزند يا ممكن است جنگ با حمله يك مليگراي دوآتشه چيني به تايوان ادامه يابد.
دفاع قويتر نياز به برنامهريزي دارد كه عادت به همكاري را بسط دهد، همانطور كه امريكا و شوروي سابق در حين تهديد متقابل يكديگر به نابودي، درباره كاهش تسليحات مذاكره ميكردند. چين و امريكا نيازي به توافق در اين مورد ندارند، كافي است به اين نتيجه برسند كه به نفع هر دوي آنهاست كه مطابق هنجارها زندگي كنند. كمبود پروژه براي كار مشترك وجود ندارد، از جمله كره شمالي، وضع قوانين براي فضا و جنگهاي سايبري و اگر آقاي ترامپ حاضر به رو در رويي آن باشد، تغييرات آبوهوايي.
برنامههايي از اين دست نياز به ديپلماسي و بصيرت دارد. چيزهايي كه هماكنون كمبود آن را داريم. آقاي ترامپ مسائل جهاني را به سخره ميگيرد و ميگويد خسته است از اينكه امريكا نقش پليس جهان را ايفا كند. در حاليكه چين رييسجمهوري دارد كه ميخواهد روياي شكوه ملي را محقق و بدين ترتيب كنترل سراسري حزب كمونيست را توجيه كند. او بر تارك نظامي نشسته است كه نامزدي رييسجمهور سابق امريكا، باراك اوباما را نوعي بهرهكشي ميداند. شايد رهبران آينده نسبت به تشريك مساعي شفافتر عمل كنند اما تضميني براي آن نيست.
سه دهه پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، زمان تكقطبي به پايان رسيده است. امريكا در چين با رقيب بزرگي مواجه است كه با اعتماد به نفس آرزوي نفر اول بودن را در سر ميپروراند. منافع و پيوندهاي تجاري كه زماني موجب پيوستگي روابط بود، اكنون موضوع ديگري براي مقابله شده است. چين و امريكا بهشدت نياز به وضع قوانيني دارند تا بتوانند رقابت در حال رشد براي ابرقدرتي را مديريت كنند. در حال حاضر، هر دوي آنها قوانين را چيزي براي شكستن ميبينند و در اين مرحله بينظميها، خودخواهي و توهمهاي ترامپ در ساختن يك جامعه جهاني فرضي مطابق ميلش، دقيقا چيزي است كه نقطه ضعف امريكا به حساب ميآيد و ميتواند كوه يخ اين جنگ را عظيمتر كند.