• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4382 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۱۳ خرداد

نگاهي به ابعاد سياسي ماجراي قتل ميترا استاد توسط محمدعلي نجفي

عجيب اما واقعي

عليرضا كيانپور

 

 

محمدعلي نجفي در 40 سال اخير، همواره يكي از چهره‌هاي برجسته عالم سياست ايران بوده و آشناي اذهان و افكار عمومي. اما حادثه عجيبي كه 6 روز قبل، يعني نيمروز هفتم خردادماه در واحد 2701 برج آرميتا واقع در بلوار خوردين محله سعادت‌آبادِ تهران رخ داد، سطح و ميزان شهرت او را چنان افزايش داد كه بعضي گفتند او كه زماني ازجمله چند گزينه مدنظر حزب كارگزاران سازندگي براي ورود به انتخابات رياست‌جمهوري بوده، اگر به اين عنوان نيز در جمع خبرنگاران و اصحاب رسانه حاضر مي‌شد، بعيد بود بتواند اين‌چنين دوربين‌هاي خبري و فراتر از آن، دوربين‌هاي تلفن‌هاي همراه شهروند-خبرنگاران (بخوانيد شهروندان) را ميخكوب كند.

آن‌چه رخ داد، قتلي بود با انگيزه‌هاي خانوادگي و شخصي كه حالا البته بيشترمان، بيشتر از آنچه بايد و حتي بيشتر از آنكه انتظار داشتيم، از زير و بم و بالا و پايينش با خبريم و بحث اين پرونده هم بازخواني يك پرونده جنايي نيست. اما اين پرونده، اين قتل خانوادگي، اين حادثه تلخ، باوجود آنكه نمي‌توان لااقل با قطعيت آن را در رده «قتل‌هاي سياسي» دسته‌بندي كرد، خواسته يا ناخواسته تبعات و واكنش‌هاي سياسي گسترده‌اي برانگيخت و منجر به گشايش ابعادِ تازه‌اي در پرونده شد كه بعضا به‌ميزاني در حدود اصل خبر حايز اهميت بود.

هنوز ساعتي از اعلام خبر اوليه كشته شدن ميترا استاد، همسر دوم محمدعلي نجفي و متعاقبا اعتراف نجفي به قتل نگذشته بود كه غلامحسين كرباسچي، دبيركل حزب كارگزاران سازندگي، در حالي در توييتي به موضوع ورود كرد كه در آن زمان، موضوع طبيعتا هنوز بسيار مبهم و گنگ بود و پرونده حتي به ‌لحاظ ارزيابي صحت و سقم اصل خبر نيز هنوز در مراحل اوليه قرار داشت و به همين نسبت، غيرقابل وثوق و اطمينان. با اين حال اما كرباسچي نه‌تنها هنوز پاي نجفي به آگاهي نرسيده و خود را تحويل نداده بود، توييت كرد: «اهميت تاسف‌بار حادثه قتل ميترا استاد هرچه باشد، نمي‌توان مسووليت كساني را كه 2 سال قبل با وجود اصرار و تذكر برخي دلسوزان و مراكز مسوول، اين چاه ويل را براي اصلاحات و نجفي حفر كردند، ناديده گرفت.»

توييت كرباسچي البته در آن ساعات بلاتكليفي، نه‌تنها پاسخي به هيچ‌ يك از پرسش‌هاي پرتعداد معلق در فضا نداشت، بلكه بر ابهامات موجود نيز افزود و خود به يكي از قطعات پازلي تبديل شد كه پس از تكميل، تصويري كامل و دقيق بود از سردرگمي و ابهام!

همين ابهام افزوده ناشي از توييت كرباسچي اما در ساعت‌ها و روزهاي بعد، از جوانب مختلف مورد ارزيابي و واكاوي قرار گرفت و در اين بين، ابعاد سياسي اين اظهارنظر كنايي نيز مورد بازخواني قرار گرفت. چنانكه گروهي از ناظران كه عمدتا به جناح رقيب نزديك بودند، با اشاره به سابقه حزبي نجفي به عنوان يكي از بنيانگذاران حزب كارگزاران سازندگي، نحوه مواجهه آقاي دبيركل و البته ارگان رسانه‌اي حزب كارگزاران (روزنامه سازندگي) با اين ماجرا را مورد انتقاد قرار داده و گفتند و نوشتند كه قتل استاد، «شليك به قلبِ اصلاحات» بوده و كرباسچي و ديگر كارگزاراني‌ها و حتي شخص سيدمحمد خاتمي و كليت جريان اصلاحات بايد پاسخگوي اين حادثه جنايي باشند و در مقابل نيز گروهي كه بيشتر با اصلاح‌طلبان بده ‌بستان داشته يا خود عضوي از اين جناح سياسي بودند، چنان در مقام دفاع از نجفي ظاهر شدند كه انگار نه انگار 5 گلوله از تپانچه‌اي بدون مجوز شليك شده و حداقل يكي از اين گلوله‌ها قلب زني را شكافته است. رويكردي كه از هر دو چنان افراطي پيش رفت كه اولي كليت يك جريان سياسي را به‌واسطه اين حادثه جنايي هدف قرار داد و ديگري، چنان در مقام تبرئه برآمد كه بعضي از ناظران نسبت به آنچه «قهرمان‌سازي از نجفي» مي‌خوانند، هشدار دادند.

اينها البته تنها بخشي از اين جنجال سياسي-رسانه‌اي بود. همزمان با اين اوضاع و احوال، برخي ديگر از فعالان سياسي و ناظران عرصه سياست، بي‌توجه به آنكه درك و شناختي از روش‌هاي پليسي داشته باشند، ذره‌بين كارآگاهي به دست گرفته، دستي به لبه كلاه‌شان كشيده و هر يك از منظر خود فرضيه‌اي عجيب‌تر از خود اين قتل عجيب و پرحاشيه ساختند. چنانكه محمود صادقي كه اين دو، سه سال اخير با ورود به پارلمان و در مقام رياست فراكسيون شفاف‌سازي و سالم‌سازي اقتصادي و انضباط مالي مجلس، خود را در هيات ناظري تيزبين معرفي مي‌كند، در حساب كاربري‌اش در توييتر نوشت: «يك وكيل باتجربه اين فرضيه را طرح كرده كه نجفي مباشر قتل نيست و قتل را به گردن گرفته است. با توجه به شخصيت نجفي و حالات او پس از وقوع قتل و قراين متعدد ديگر، صحت اين فرضيه بعيد به نظر نمي‌رسد!» همزمان عبدالرضا داوري، مشاور رسانه‌اي احمدي‌نژاد نيز در توييتي نوشت: «دكتر نجفي فردي با مكنت و نفوذ است و مي‌توانست با مبلغي محدود، حذف فيزيكي ميترا استاد را برون‌سپاري كرده، ردپايي هم از خود باقي نگذارد؛ اما اينكه دكتر نجفي شخصا سلاح به دست مي‌گيرد و راسا به همسرش شليك مي‌كند، نشانه‌اي از فشار محيط پيرامون و بحران روحي شهردار اسبق تهران است.» اظهارنظري غريب كه حتي در ميان انبوه موضع‌گيري‌هاي نامتعارف و عجيبي كه تا آن زمان مطرح شده بود نيز به چشم مي‌آمد كه هنوز ساعتي از انتشار اين توييت نگذشته بود، سيل شوخي‌هاي كاربران فضاي مجازي با كليدواژه «برون‌سپاري» به ‌راه افتاد و معدود موضع‌گيري‌ها و اظهارنظرهاي معقول مطرح شده را مدفون كرد.

گفتيم از ابعاد رسانه‌اي اين پرونده كه همچون الف تا ياي آن، عجيب بود اما آنچه در «رسانه ملي» رخ داد، «حماسه‌اي» بود به‌مراتب عظيم‌تر و البته عجيب‌تر از آنچه «لشكر مجاهدان فضاي مجازي» تا پيش از آن رقم زده بودند. چنانكه هنوز دقايقي از اعتراف نجفي به قتل همسرش نگذشته بود كه يك گروه خبري از جانب صدا و سيما به كلانتري محل مراجعه نجفي اعزام شد و پس از ورود به «منطقه عملياتِ رسانه‌اي آقاي خبرنگار»، دروازه‌هاي فتح ‌نشده عالم رسانه را تنها با يك گزارش خبري! گشود و مرزهاي نوآوري و خلاقيت در كار خبر را چنان جابه‌جا كرد كه بعيد است كسي از اهل رسانه، تا مدت‌ها بتواند به اينكه در اين عرصه سخني تازه بياورد، حتي بينديشد! شرح آنچه در اين حماسه رسانه‌اي گذشت اما جز تكرار مكررات نيست، چرا كه حالا همه‌مان اگر آن گزارش ماندگار در تاريخ رسانه ايراني را نديده باشيم، لااقل شرحش را اين روزها، اينجا و آنجا شنيده و خوانده‌ايم. اينكه آقاي خبرنگار چگونه اسلحه به دست گرفت و خشاب اسلحه بدون مجوز نجفي را پُر و خالي مي‌كرد، در حالي كه نجفي، با حالتي به ‌لحاظ روحي و رواني متزلزل و منفعل و تا حدودي غيرعادي انتهاي اتاق و در پس‌زمينه تصوير نشسته و آرام چاي مي‌نوشيد.

انتشار اين تصاوير از طريق يك شبكه تلويزيوني و متعاقبا بازنشر آن در فضاي مجازي، چنانكه انتظار مي‌رفت بار ديگر صدا و سيما را هدف انتقادها قرار داد اما واقع امر به نظر از اوضاعي وخيم‌تر از آن انتقادهاي هميشگي حكايت داشت. اينكه انگار كار صدا و سيما اساسا تبديل يك شرايط نامساعد به اوضاع بحراني است. اينكه اين رسانه عريض و طويل و نسبتا كم‌مخاطب، به ‌جاي ورود منطقي به مسائل مختلف و شفاف‌سازي توام با مديريت فضاي فرهنگي و اجتماعي جامعه، كارويژه اصلي خود را اين قرار داده كه براي طنازان فضاي مجازي، سوژه بسازد و براي خود و مديرانش، دردسر.

اوضاعي چنان وخيم كه بار ديگر ناظران را به اين باور نزديك كرد كه شايد اثرات و عواقب غيابِ چنين رسانه‌اي، به‌مراتب بيش از حضورش راهگشا باشد و بعضي هم گفتند كه نقش صدا و سيما، كاركرد كاتاليزوري است كه مي‌تواند سرعت ويراني‌ها و اثرات منفي ناشي از هر اتفاق و رويدادي را دوچندان ساخته و متعاقبا بر شدت اثرات اين خرابي‌ها نيز بيفزايد. اينكه انگار وقتي كشور و جامعه با بحراني از هر نوع و شكل روبه‌رو شد، بايد همزمان خود را براي بحران دومي كه در پي بازتاب رسانه‌اي بحران نخست در صدا و سيما رخ مي‌دهد، آماده و مهيا كند و مثلا وقتي سيل مي‌آيد، بحران رسانه‌اي سيل هم پشت‌بندش از كانال‌هاي تلويزيوني و شبكه‌هاي راديويي نازل مي‌شود، همان طور كه وقتي يك چهره سرشناس سياسي مرتكب اقدامي نامتعارف همچون آنچه از نجفي سر زد، مي‌شود، صداوسيما نيز با پوشش رسانه‌اي نامتعارف آن اقدام نامتعارف، دست به‌كار خلق بحراني مضاعف مي‌شود. هر چند بخش قابل‌ توجهي از انتقادهايي كه لااقل در اين فقره پرونده قتل استاد به صدا و سيما وارد شد، به ديگر رسانه‌ها و البته فضاي رسانه‌اي مجازي و برخط نيز وارد بود. چنانكه حتي انتقادهايي به‌ دليل نحوه پوشش اين خبر، به برخي مطبوعات رسمي، همچون همان ارگان رسانه‌اي حزب نزديك به نجفي نيز وارد شد و كار به آنجا رسيد كه محمد قوچاني، سردبير اين روزنامه ناچار به بيان توضيحاتي در اين رابطه شد.

همزمان بحثي كه با كليدواژه «شليك به قلب اصلاحات» از جانب اصولگرايان دنبال مي‌شد و با تلاش رسانه‌اي زايدالوصفي نيز سعي در به‌روز و داغ نگه داشتن موضوع مي‌شد نيز در روزهاي بعد با ابعاد پيچيده‌تري همراه شد و در مقابل گروهي از اصلاح‌طلبان كه عمدتا به همان حزب كارگزاران نيز نزديك بودند، به ‌جاي آنكه بر نامربوط بودن اين قتل شخصي به هويت و سرنوشت يك جريان سياسي تاكيد كنند، سعي كردند نجفي را غيرخودي يا به بيان دقيق‌تر اصلاح‌طلبي كه ديگر ارتباطي به حزب كارگزاران ندارد، معرفي كنند و از او فاصله بگيرند. چنانكه برخي ناظران نوشته و گفتند اكنون كه موضوع و اتفاقي كه نجفي را درگير خود ساخته، نه لزوما بحثي سياسي و تشكيلاتي، بلكه مساله‌اي شخصي بوده و او را اين‌چنين در مهلكه سختي‌ها درانداخته، وقت آن است كه «دوستان قديمي» پاي كار بيايند و نگذارند بين انبوه خبرنگاران تلويزيوني و غيرتلويزيوني تنها بماند. اين در حالي بود كه به باور برخي ديگر از همين ناقدان، اين دوستان قديمي نه‌تنها وظيفه داشتند كه نگذارند نجفي تنها بماند، بايد به خانواده ميترا استاد - زن جواني كه قرباني اين حادثه تلخ شد - نيز سركشي كنند و به‌ويژه مانع از آن شوند كه آينده فرزند 13ساله‌اش نيز نابود شود. اما نه‌تنها چنين نشد بلكه ازقضا اقدام عجيب ديگري از سوي رسانه‌ها، به‌ويژه يك مطبوعه نزديك به اصلاح‌طلبان شهرداري نيز سر زد و اين نشريه همراه و همگام با برخي حساب‌هاي توييتري و اينستاگرامي، اقدام به انتشار تصاوير پسر 13 ساله ميترا استاد كرد.

احتمالا همگي آن روايت معروف از حضرت علي(ع) را شنيده‌ايم كه «في تقلُّبِ الأحْوالِ عُلِم جواهِرُ الرِّجالِ، و الأيّامُ تُوضِحُ لك السّرائر الكامِنة؛ در دگرگوني‌هاي احوال و زمانه است كه گوهر مردان شناخته مي‌شود، و روزگار نيت‏هاي پنهان را براي تو آشكار مي‌سازد!» روايتي كه به‌نحوي، به بخشي از ادبيات عامه تبديل شده و بيش از آنكه روايتي مذهبي باشد، ضرب‌المثلي است، آشناي اذهان و افكار عمومي و حالا همه مي‌دانيم كه «گوهر مردان» در «دگرگوني‌هاي احوال و زمانه» و «گذر ايام و روزگار» نمايان مي‌شود. هر چند اين دانستن لزوما به ‌معناي توانستن نيست!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون