• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4385 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲۰ خرداد

گفت‌وگو با نجمه كزازي به بهانه نمايشگاه «پيش‌بيني پاييز» در تالار اين / جا

در طبيعت حل مي‌شويم

حافظ روحاني

 

 

هر فرآيندي بايد از جايي آغاز شود؛ نجمه كزازي در دومين نمايشگاه انفرادي‌اش در تالار اين / جا در ميانه پيمودن فرآيندي است كه انگار از اولين نمايشگاه انفرادي‌اش در گالري هپتا (كه گويا مديرانش در اختلاف‌هاي پيش آمده با شهرداري در سال گذشته عطاي گالري‌داري را به لقايش بخشيده‌اند) آغاز شده بود. به نظر مي‌رسد كه مجموعه كنوني لااقل از اين جهت كه بيانگر رويكردها، نگاه‌ها و شيوه‌هاي بياني مختلف است تلاشي است براي تجربه راه‌هاي تازه و در عين‌حال جست‌وجويي براي يك لحن و بيان شخصي‌تر. براي هنرمندي به مانند او كه ترجيح مي‌دهد راهش را با سروكله زدن با خود نقاشي و ابزار كارش پيدا كند، اين فرآيند مي‌تواند به راه‌هاي جالبي در آينده ختم شود؛ راه‌هايي كه شايد به او و ما امكان دهد تا با وجوهي تازه از خلاقيت بصري در آثارش مواجه شويم. دومين نمايشگاه انفرادي نقاشي‌هاي نجمه كزازي با عنوان «پيش‌بيني پاييز» اخيرا در تالار اين/جا برگزار شد، به اين بهانه با او گفت‌وگو كرديم كه مي‌خوانيد.

 

به نظرم آمد كه مجموعه كنوني در تالار
اين / جا تا حدي انگار به يكي از جريانات هنر معاصر ايران نزديك است؛ نمايشگاه قبلي‌تان شامل چه آثاري مي‌شد؟

نمايشگاه اولم (گالري هپتا) با تعدادي عكس خانوادگي آغاز شد. از آن عكس‌هاي خانوادگي در مجموعه كنوني هم استفاده كرده‌ام، اما خود آدم‌ها برايم مهم نبودند، عكس‌ها برايم بهانه‌اي بود براي كار روي فيگورها. علتش هم اين است كه من در نقاشي ساخت ‌و‌ ساز مي‌كنم؛ به همين دليل به مرجع‌هاي بصري مختلف نياز دارم. اين مرجع‌هاي بصري در نمايشگاه قبلي‌ام شامل مجموعه‌اي از عكس‌هاي اجراهاي تئاتر هم مي‌شد. فضاي آن مجموعه واجد صحنه‌هاي ملهم از تئاتر بود، رنگ‌ها نسبتا تيره بودند و نورپردازي‌هاي خاص داشتند. آن مجموعه شايد بيشتر به واسطه اتفاق‌هاي تكنيكي جذبم كرده بود. من فعل نقاشي كردن را دوست دارم و از كلنجار تكنيكي لذت مي‌برم. آن نمايشگاه براي من شامل كلنجارهاي زيادي مي‌شد، چون بعد از 4 سال كار نقاشي را آغاز كرده بودم (بعد از فارغ‌التحصيلي از دانشگاه سوره) و خيلي هم سردرگم بودم. همين الان هم كه به كارهاي آن مجموعه نگاه مي‌كنم، سردرگمي را مي‌بينم. با اين‌حال بايد از يك ‌جا شروع مي‌كردم تا فرآيند تغييرات آغاز شود.در آن دوره و بعد از نمايشگاه هپتا، حال خيلي خوبي نداشتم و تعدادي پرتره طراحي كردم كه الان هم نگاه‌شان مي‌كنم، حال بدم را در آنها مي‌بينم. آن مجموعه را در پناهگاه موزه طراحي نمايش دادم. بعد از آن بود كه به سراغ اِكولين و آكريليك رفتم. احساس مي‌كردم حالم بهتر شده و به رنگ در كارم نياز داشتم. در اين دوره كلنجار تكنيكي و كشف و شهودي كه با آن رخ مي‌دهد، برايم خيلي جذاب بود. كار را با اِكولين، آكريليك و رنگ و روغن آغاز كردم. در لايه اول كارها از اِكولين استفاده كردم كه خيلي شبيه به بازي با رنگ بود. خاصيت اِكولين اين است كه وقتي روي لايه اِكولين را با آكريليك مي‌پوشانيد، در ابتدا محو مي‌شود، ولي بعد كم‌كم زنده مي‌شود و دوباره خود را نشان مي‌دهد. اين كشف برايم خيلي جالب بود. بعد از مدتي اما ديدم كه بهتر است فيگورها را با رنگ روغن دربياورم.

در نمايشگاه اول، تكنيك آثار چه بود؟

آنها همه رنگ روغن روي بوم بودند. بعد از آن مدتي طراحي كردم و بعد به سراغ اِكولين رفتم. فضاي رنگي در آثارم به واسطه اِكولين بود.

گفتيد كه طراحي‌ها حاصل دوره‌اي بود كه حال روحي‌تان خوب نبود، طراحي‌ها هم به همين واسطه بيان اكسپرسيو پيدا كردند؟

كلا به نظرم در همه كارهايم، از نمايشگاه هپتا تا الان برخورد اكسپرسيو داشته‌ام؛ يعني حتي اگر در لايه‌هاي رويي اثر هم ديده نشود، در لايه‌هاي زيرين اين برخورد هست. به خصوص در لايه‌هاي زيرين كه با اِكولين كار مي‌كنم، چون كاملا رها هستم و به چيزي فكر نمي‌كنم و اين فقط قلم‌مو است كه روي مقوا حركت مي‌كند. در مجموعه گالري هپتا هم كم ‌و ‌بيش به همين شيوه كار مي‌كردم، يعني اول فضاي كار را مي‌ساختم، بعد با آكريليك تاش‌هاي رنگي بزرگ مي‌گذاشتم و فضاي كار را مي‌شكستم. بعد دوباره با رنگ روغن گليز مي‌كردم و اين لايه آكريليك را آرام مي‌كردم. در نتيجه به اعتقاد خودم اين نوع برخورد اكسپرسيو از همان نمايشگاه هم در كارم بود.

عكس‌هاي خانوادگي خيلي من را به ياد رويكردي در هنر معاصر ايران انداخت؛ اين عكس‌ها از كجا در كارتان آمده؟ از آثار ديگر نقاشان يا از خاستگاهي ديگر؟

من به ‌شدت با اين نگاه نوستالژيك كه در بسياري از كارها و نقاشي‌ها مي‌بينيد، مشكل دارم. من اصلا قصد نداشتم به آن سمت بروم كه در آثارم حس نوستالژيك به وجود بيايد كه تماشاگر با تماشاي آثار فكر كند كه اين آدم‌ها الان نيستند و حسرت نبودشان را بخورد. من معتقدم كه نقاش نمي‌تواند مفهومي را به كارش بچسباند، آن مفهوم هرگز نمي‌تواند تاثير بگذارد. مفهوم بايد از تجربه زيسته هنرمند وارد كار شده باشد. هدف من از استفاده از عكس‌هاي خانوادگي حسرت خوردن بر نبودشان نبود، بلكه به اين دليل بود كه فيگورهايي را در اختيارم مي‌گذاشت كه خوب كنار هم قرار گرفته بودند و بهانه‌اي بود كه بتوانم از روي‌شان كار كنم و همان طور كه گفتم چون ساخت ‌و ‌ساز مي‌كنم به چنين موادي براي كارهايم نياز داشتم. از يك مرحله خودم از آدم‌ها عكاسي مي‌كردم. در آثار كوچك هم كه فيگورها بيشتر ذهني هستند. بعد از اينكه يك سوم كارها انجام شد، سفري به استان گلستان و قبرستان خالد نبي رفتيم. دير وقت رسيديم و نتوانستيم وارد قبرستان شويم در آنجا بود كه فكر كردم اگر همين الان در اينجا بميرم، هيچ ترسي ندارم و حتي مرگ را خواستم. وقتي برگشتم، سعي كردم اين تجربه را بازسازي كنم چون احساس مي‌كردم كه الان خيلي برايم قابل درك شده و در اين كارها دارد خود را نشان مي‌دهد، يعني آدم‌هايي كه دارند در طبيعت حل مي‌شوند. حس مرگ در اين مجموعه برايم همراه با ترس نبود كه خيلي مثبت بود. در حين كار بود كه فهميدم شكل كار يك پرسپكتيو خاص را ايجاد كرده، فيگورهايي كه ساخت ‌و ‌ساز دقيق‌تري دارند، جلوتر به نظر مي‌رسند و آنها كه محوند، انگار عقب‌ترند.

پس در واقع نمايشگاه شامل دو مجموعه مي‌شود؛ مجموعه اول كه باقي ‌مانده تصاوير خانوادگي است و مجموعه جديد كه نوشته نمايشگاه هم بيشتر درباره مجموعه دوم است؟

مي‌توانيم اين‌طور تعبير كنيم. مي‌توانيم كارها را به دو مجموعه تقسيم كنيم.

اين اتفاق در ابعاد آثار هم افتاده، مجموعه خانوادگي بزرگ‌ترند و مجموعه‌اي كه به طبيعت اشاره دارند، كوچك‌تر شده‌اند.

بخشي از اين موضوع به علاقه من به تجربه برمي‌گردد، از جمله اينكه مقداري مقواي كوچك در كارگاه داشتم و تصميم گرفتم كه روي آنها كار كنم. ولي موقع كار بود كه فهميدم همين ابعاد كوچك دارد كيفيتي را در كارها ايجاد مي‌كند. چون وقتي صحبت از منظره مي‌شود معمولا در ذهن ما يك گستردگي متبادر مي‌شود. در كار بزرگ به سادگي بيشتري مي‌توان گستردگي را نقاشي كرد. اما اندازه كوچك اين مقواها براي من به يك چالش تبديل شد كه آيا مي‌توانم در اين اندازه هم به تاثيرگذاري برسم. نمي‌دانم چقدر موفق شده‌ام برسم، ولي اين چالش بود كه ذهنم را درگير كرد. در ضمن كه كار كوچك اين خاصيت را هم دارد كه انگار بيننده را دعوت مي‌كند كه بيا جلو و من را از نزديك ببين، برخلاف كار بزرگ كه بيننده را عقب مي‌برد و او را تحت‌تاثير قرار مي‌دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون