شكافي به پهناي جنسيت انسانها در فوتبال
اختلاف دستمزد محصول تفاوت كيفيت يا تبعيض جنسيتي؟
نيلوفر حامدي
بازار داغ جام جهاني فوتبال زنان در اين روزها، چالشهاي قديمياش را هم بر سرزبانها انداخته تا موضوعي مثل تفاوت دستمزد بين فوتبال زنان و مردان كه ماجرايي قديمي هم هست، اين روزها بيشتر در جمعهاي فوتبالي و دغدغهمندان حوزه عدالت جنسيتي شنيده شود. مقايسه دستمزد زنان و مردان و پايين بودن دستمزد زنان نسبت به مردان نقدي قديمي در ورزش زنان محسوب ميشود كه البته فوتبال در اين راه هميشه سردمدار بوده است.
همين چند ماه پيش بود كه الكس مورگان، ستاره فوتبال زنان امريكا در مصاحبهاي مطبوعاتي به طور جدي اين مساله را زير سوال برد. مورگان كه يكي از تاثيرگذارترين زنان ورزشكار در دنيا محسوب ميشود، معتقد بود نبايد فرقي بين زن و مرد وجود داشته باشد و چنين تبعيضهايي را ظلم به زنان عنوان كرد: «به درآمد بازيكنان مرد توجه كنيد؛ اين يك سوال جدي است. شايد خواننده مرد به اين سوال من بخندد اما چه دليلي دارد كه ستارگان فوتبال مرد درآمد نجومي داشته باشند و برخي از ستارگان زن در دنياي فوتبال حاضر باشند به رايگان در يك تيم باشگاهي بازي كنند؟ بايد از كجا شروع كرد؟ آيا غير از ساختمان فيفا جاي ديگري را سراغ داريد؟ اين ساختمان در رأس فوتبال است و بار ديگر ميپرسم چرا تبعيض جنسيتي اينچنين آزاردهنده و پررنگ در عرصه فوتبال جولان ميدهد؟ به هيات مديره فوتبال توجه كنيد؛ به كميته انضباطي، به بيشترين فدراسيونهاي فوتبال و حتي كادر پزشكي فدراسيونهاي پزشكي وابسته به فوتبال. زنان در اين هياتها و كميتهها چه جايگاهي دارند؟ گويي يك فدراسيون فوتبال داريم كه طبيعتا مخصوص آقايان است و اتاقي هم در آن به فوتبال زنان اختصاص ميدهند. اين موضوع در كشورهاي آسيايي يك فاجعه است چه برسد به اروپاي غربي.»
موضوع دستمزد و پاداش در فوتبال زنان و مردان اين روزها مدام مورد مقايسه قرار ميگيرد. برخي از اين مينويسند كه بودجه فوتبال مردان آلمان 40 ميليون يورو است در حالي كه زنان فوتباليست اين كشور تنها 5 ميليون يورو بودجه دارند. آن هم در شرايطي كه فوتبال زنان آلمان تا به همين امروز 2 بار قهرمان جام جهاني شده است و 8 جام قهرماني در اروپا را بالاي سر برده است. برخي ديگر مينويسند پاداش قهرماني در جام جهاني زنان 4 ميليون دلار است و همين پاداش براي مردان به 44 ميليون دلار ميرسد. برخي ميگويند نميتوان فوتبال مردان را با آن تماشاگر و درآمد كلان در سطح دنيا با فوتبال زنان مقايسه كرد و همين موضوع به سادگي نشان ميدهد كه چرا بايد ورودي و خروجي مالي اين دو حوزه متفاوت باشد. اما در بررسي ماجرا برخي حقايق در اين ميان به طور كلي فراموش ميشوند.
نخست اينكه اگر با همين استدلال درآمد به ماجرا ورود كنيم، فوتبال زنان در امريكا هم درآمد بيشتري نسبت به تيم مردانش دارد و هم تماشاگران و مخاطبانش بيشترند و هم تا به امروز توانسته افتخارات بيشتري كسب كند. كما اينكه پرافتخارترين تيم فوتبال زنان در دنياست. اما چرا سهمش از بودجه و پاداش بيشتر از مردان كه هيچ، حتي مساوي با آنها هم نيست؟
نكته بعدي اينكه چطور ميشود كه كشوري مثل سوييس تصميم ميگيرد به سمت مساوي كردن حقوق و دستمزد در فوتبال گام بردارد و موانع تبعيض جنسيتي را از بين ببرد اما كشورهاي ديگر نميتوانند حتي به اين هدف نزديك شوند؟
سومين مساله و موردي كه شايد بايد درباره آن بيش از هر چيزي تامل كنيم، نگاه به فوتبال به عنوان يكي از فرزندان نظام سرمايهداري است. ورزش حرفهاي سالهاست كه از اهداف با محوريت اخلاق فاصله گرفته و هر روز بيش از گذشته به سيستم تجاري دنيا نزديك ميشود. در اين ميان فوتبال بيش از همه پيشتاز بوده است. رشتهاي با درآمد كلان در سطح دنيا با جلب توجه وسيع جهاني و مبالغ هنگفتي كه در اين ميان رد و بدل ميشود.
حالا اگر فارغ از نگاه چپگرايانه تنها بخواهيم رويكرد نظام سرمايهداري در فوتبال را مورد كند و كاو قرار دهيم، ميبينيم توضيحات آنها كه ميگويند فوتبال مردان درآمد بيشتري در دنيا دارد و با اين حساب بايد بودجه و توجه بيشتري هم داشته باشد كاملا همخوان است اما آيا همين موضوع با نظام عدالتمحوري كه همه در دنيا درباره آن شعار ميدهند هم صدق ميكند؟ به ويژه وقتي بدانيم روزي كه فوتبال زنان تصميم گرفت كارش را آغاز كند فقط 20 سال در انگلستان با ممنوعيت از سوي نظام مردسالاري روبهرو شد كه فوتبال را براي زنان نميدانستند. در واقع اگر به عقب برگرديم و زنان و مردان فوتبال را باهم به طور مساوي آغاز كنند و بودجه و توجه يكسان بگيرند و پيش بروند، آيا اوضاع مثل امروز خواهد بود؟ حتي با استدلالهاي فيزيولوژيكي كه قدرت جسماني و فاكتورهاي فيزيكي در مردان را برتر از زنان معرفي ميكند.
قطعا هدف نگارنده هوار سردادن براي پايين بودن دستمزد زنان نيست؛ فوتبال و به طور كلي ورزش زنان در رشتههاي مختلف به هزاران دليل، سطح پايينتري نسبت به مردان دارد و حالا بايد با تلاش شخصي و همچنين استفاده از موجي كه در عصر حاضر مقابل نظام مردسالارانه ايستاده به دنبال پركردن شكاف ايجاد شده باشد. اما آيا اين مهم بدون وجود عزمي همگاني دستيافتني است؟
بد نيست در پايان اين گزارش به بخشي از يك كتاب رجوع كنيم؛ مرتضي مرديها، استاد فلسفه دانشگاه علامه در كتاب «سيطره جنس» اين طور مينويسد: «زنان تا به امروز در چنان وضعيت غيرطبيعي بودهاند كه بيترديد طبيعتشان دستخوش تحريف شده است. هيچ كس نميتواند با اطمينان بگويد كه اگر طبيعت زنان امكان مييافت تا مثل مردان مسير خود را آزادانه انتخاب كند و اگر هيچ گرايش مصنوعي بر آن تحميل نميشد مگر آنچه شرايط جامعه بشري اقتضا ميكرد و در نتيجه بر هر دو جنس تحميل ميشد، در آن صورت آيا هيچ تفاوت مهمي يا اصولا هيچ تفاوتي از نظر شخصيت و قابليت ميان زن و مرد بود؟»