به بهانه از دست رفتن يك چشم فرانس بكن بائر
كاملمردي بر بام تاريخ
اهورا جهانيان
خبر، دستكم براي عاشقان كهنهكار فوتبال غافلگيركننده بود: فرانس بكنبائر يك چشمش را از دست داده است. قيصر فوتبال آلمان در حاشيه يك تورنمنت گلف اعلام كرد يكي از چشمانش نابينا شده است. بكنبائر البته از سلامتياش هم خبر داد و حتي در رقابتهاي گلف هم شركت كرد ولي واقعيت اين است كه او نيز مثل پله، شمعي رو به خاموشي است. از نسل بزرگان دهههاي 1960 و 1970 قطعا پله و كرويف و بكنبائر سرآمد همه بودند. ياشين، جرج بست، بابي چارلتون، بابي مور، گوردون بنكس و چند تن ديگر هم جزو غولهاي فوتبال جهان در فاصله 1960 تا 1974 بودند ولي بين همه اينها، پله و كرويف و بكنبائر جايگاهي برتر و ويژه داشتند. از اين 3 نفر، كرويف به ديار باقي رفته و پله و بكنبائر هم ظاهرا فاصله چنداني با كرويف ندارند. بكنبائر در همين چند سال گذشته دو بار قلبش را جراحي كرده است. پله هم كه همه ميدانند حال و روز چندان خوشي ندارد و همين دو سال قبل بود كه تصاويرش در كنار رييس فيفا و مارادونا و ديگران روي ويلچر مشاهده شد. به هر حال پله 78 ساله است و بكنبائر 73 ساله. ورزشكاران حرفهاي هم حتي اگر اهل دود و الكل نبوده باشند معمولا عمر درازي ندارند. بابي مور و ياشين و كرويف و جرج بست و گارينشا و بسياري ديگر از فوتباليستهاي قدر تاريخ فوتبال هيچكدام عمر بلندي نداشتند. ياشين قبل از رفتن، پاهايش را از دست داده بود. قبل از جام جهاني 1990 ياشين روي ويلچر با بكنبائر ديدار كرد و از گذشتهها گفتند؛ از گلي كه بكنبائر با شوت از راه دور در ديدار تيمهاي آلمان و شوروي به او زده بود. لو ياشين بزرگ سخت دوست داشت كه جام جهاني 1990 را ببيند اما عمرش كفاف نداد كه خرابكاري تيم شوروي و نيز قهرماني بكنبائر با آلمان را در آن جام تماشا كند. او اگر چند ماه بيشتر زنده مانده بود قطعا از موفقيت رفيق آلمانياش خوشحال ميشد. از دست رفتن يك چشم بكنبائر تا حدي يادآور قصه گوردون بنكس است. بهترين دروازهبان تاريخ فوتبال انگليس هم يك چشمش را از دست داده بود. با اين تفاوت كه بنكس در 34 سالگي، زماني كه هنوز دروازهبان بزرگي بود در اثر سانحه رانندگي يك چشمش كور شد و حدود يك سال بعد هم ناچار شد از دنياي فوتبال خداحافظي كند. اما بكنبائر خوششانس بوده است كه در اثر پيري به نابينايي مبتلا شده. قيصر فوتبال آلمان در جام جهاني 1966 به نايب قهرماني رسيد و در جام 1970 عنوان سومي جهان را كسب كرد و در جام 1974 قهرمان جهان شد و به عنوان كاپيتان ژرمنها جام جهاني را بالاي سر برد. او در جام ملتهاي اروپا نيز يك بار طعم قهرماني را چشيد. در سال 1972. بار دوم هم كه با يارانش به فينال رسيد در ضربات پنالتي مغلوب چكسلواكي شدند. بكنبائر بعد از آن فينال 8 سالي در حاشيه فوتبال جهان بود تا اينكه آلمان در يورو 1984 بد باخت و فدراسيون فوتبال اين كشور تصميم گرفت، يوپ دروال را اخراج كند و بكنبائر جوان را به جاي او بنشاند. بكنبائر آن موقع 39 ساله بود و در آن دوران رسم نبود كه مردي 39 ساله بيهيچ سابقه مربيگري، خلعت سرمربيگري بر تن كند؛ آن هم سرمربيگري تيم ملي؛ آن هم تيم ملي آلمان. اما قيصر از همه اين موانع عرفي گذشت و ريسك نشستن روي نيمكت تيم ملي آلمان را پذيرفت و با تيم نسبتا پيرش تا فينال جام جهاني هم پيش رفت. آلمان بكنبائر حريف آرژانتين مارادونا نبود ولي شاگردان قيصر موفق شدند، بازي 2 بر صفر باخته را 2 بر 2 مساوي كنند؛ هر چند كه نهايتا گل سوم را دريافت كردند و به نايب قهرماني جهان رضايت دادند. بكنبائر و شاگردانش دو سال بعد در آلمان ميزبان جام ملتهاي اروپا بودند ولي اين بار در نيمهنهايي اسير هلند رود گوليت و فانباستن شدند و باز هم ناكام ماندند. تا اينكه جام جهاني 1990 از راه رسيد. اين بار قيصر با تيمي تمام و كمال وارد مسابقات شده بود. تيمي كه ميانگين سنياش 27 سال بود و بازيكنانش چالاكي و پختگي را توامان داشتند. قيصر فرانس در جام 1990 اول با گوليت و يارانش تسويه حساب كرد. آلمان در يكهشتم نهايي هلند را 2 بر 1 برد ولي هلند شانس آورد كه بازي را 5 بر صفر نباخت. بكنبائر در فينال هم انتقامش را آرژانتين و مارادونا گرفت. او با تيمش فينال را 1 بر صفر برد ولي اگر فولر و كلينزمن با دقت كار كرده بودند، بعيد نبود كه آرژانتين آن بازي را با 4 الي 5 گل خورده واگذار كند. پس از جام جهاني 1990 قيصر رداي مربيگري را درآورد و مشغول لذت بردن از زندگي شد. او در 45 سالگي به بالاترين جايگاه ممكن در مربيگري رسيده بود. در دو جام جهاني به فينال رسيده بود و يك قهرماني هم كسب كرده بود. چنين افتخاري در دهه 1980 و حتي همين الان، روياي هر مربي نامداري است. با اين حال بكنبائر يك بار هم در اوايل دهه 1990 وقتي كه به عنوان مدير بايرنمونيخ، اتوري هاگل را در پايان نيمفصل اخراج كرد مجددا به ميدان مربيگري آمد و در نيمفصل دوم نتايج بد هاگل را جبران كرد و در آخرين هفته موفق شد، بايرن مونيخ را به مقام قهرماني بوندسليگا برساند. يادش بخير مرحوم بهرام شفيع؛ وقتي مشغول گزارش آن بازي بود و شادي بكنبائر را پس از قطعي شدن قهرماني بايرن مونيخ ديد، گفت:«اين فرانس بكنبائر است كه اين طور خوشحالي ميكند؛ كسي كه با آلمان قهرمان جهان شده.» تيم آلمان در جام جهاني 1990 قطعا يكي از بهترين تيمهاي تاريخ جام جهاني بود. از حيث اهميت تاكتيكي، هلند 1974 را بهترين تيم تاريخ جام جهاني ميدانند. از حيث ارايه فوتبال زيبا، برزيل تلهسانتانا در جامهاي 1982 و 1986 احتمالا بهترين تيم تاريخ جام جهاني است. اما از حيث برخورداري از يك تيم كامل با توان ارايه يك بازي زيبا و هجومي شايد بتوان آلمان بكنبائر را بهترين تيم تاريخ جام جهاني دانست. آلمان در جام جهاني 1990 تيمي هجومي بود و برخلاف اسپانياي 2010 بازيهايي دلنشين داشت. اسپانيا در سال 2010 با فوتبال گلكوچكوار و تيكيتاكايياش، بازيكناني هجومي داشت اما نمايشش چندان هجومي و پرگل نبود. كافي است بازيهاي كلاسيك آلمان و هلند و آلمان و انگلستان در جام 1990 را با بازيهاي اسپانيا در جام 2010 مقايسه كنيم تا دريابيم تيم حقيقتا هجومي يعني چه. تيم اسپانيا مهاجم كاذب داشت و به همين دليل بازيهايش در جام 2010 چنگي به دل نزد. اگرچه قهرمان جام شد. تيم خوب فرانسه هم در جام 1998 اگرچه با دو مهاجم بازي ميكرد ولي در واقع مهاجم درست و حسابي نداشت و به همين دليل مهمترين گلهايش را از يكهشتم نهايي تا فينال، مدافعان و هافبكهايش به ثمر رساندند. اما بكنبائر تيمي حقيقتا كامل ساخته بود. از اوگنتالر و بوخوالد در خط دفاع تا برمه در پيستون چپ و ماتيوس در نقش بازيساز و فولر و كلينزمن در خط حمله همگي عالي و چشمنواز بازي كردند و آلمان را به بام فوتبال دنيا رساندند. ماتيوس با همه اقتدارش معترف بود كه روح تيم آلمان بكنبائر است كه با آرامش با شكوهش، اعتماد به نفس و كمالجويي را در پيكر تيم ميدمد. بكنبائر مظهر مربياني بود كه پرستيژي توام با وقار داشتند. او هيچگاه در كنار زمين جيغ و داد نميكرد و خودش را به آب و آتش نميزد. به داور اعتراضي نميكرد و روي نيمكت نمينشست. هميشه عملكرد شاگردانش را ايستاده از كنار زمين تماشا ميكرد. گويي مظهر فوتبال آلمان بود كه در كنار زمين ايستاده بود. قيصر فرانس با افتخاراتي كه كسب كرد و با شخصيتي كه از خودش به يادگار گذاشت بر بام تاريخ فوتبال ايستاده است. حتي اگر يك چشمش را از دست داده باشد. حتي روزي كه ديگر نباشد.