سودمندي و ناسودمندي والتر بنيامين براي زندگي
انقلاب كپرنيكي تاريخنگاري
محسن آزموده
فردريش نيچه در رساله «سودمندي و ناسودمندي تاريخ براي زندگي» كه در واقع بخش دوم «تاملات نابهنگام» اوست، ضمن تاكيد بر اهميت و ضرورت و در نتيجه سودمندي تاريخ، افراط در «تاريخيگري را به حال زندگي خطرناك و زيانبخش ميشمارد». او در ديباچه اين اثر مينويسد: «تاريخ به مثابه تفنن و اسراف پرخرج فكري بايد جدا مورد تنفر قرار گيرد؛ زيرا ما هنوز فاقد آنچه بسيار ضروري است، هستيم و اسراف زايد، دشمن ضرورت است. مطمئنا ما به تاريخ نياز داريم. ولي نياز ما به تاريخ كاملا با نياز يك تنپرور فاسد كه در باغ علم به تفرج مشغول است فرق دارد؛ حتي اگر او با تفرعن به احتياجات و نيازمنديهاي ناساز و ناموزون ما به ديده تحقير بنگرد. بدين معني كه ما تاريخ را براي زندگي و فعاليت مشحون از نشاط ميخواهيم نه به خاطر فرار نخوتبار از زندگي و فرار از فعاليت مشحون از نشاط و رفع و رجوع يك زندگي متكبرانه و اعمال زشت بزدلانه».
آشنايي فارسيزبانان با والتر بنيامين، به سي و اندي سال پيش باز ميگردد، زماني كه بابك احمدي، براي نخستين بار در سال 1366 ترجمه مجموعهاي از مقالات او را به همراه مقدمهاي مفصل در معرفي زندگي و انديشههايش با عنوان «نشانهاي به رهايي» توسط نشر از دسترفته تندر منتشر كرد. آن كتاب اخيرا با عنوان «نشانهاي براي رهايي» توسط نشر مركز منتشر شده است. يك دهه بعد از آن، ترجمه برخي مقالات بنيامين اين بار در فصلنامه ارغنون و توسط مراد فرهادپور به فارسي منتشر شد. اوج رواج انديشههاي بنيامين به دهه 1380 باز ميگردد، يعني در پي فراگير شدن ترجمه و انتشار آثار متفكران مكتب فرانكفورت، برخي مترجمان اين آثار و در صدر همه اميد مهرگان به ترجمه آثار بنيامين روي آوردند و شمار بيشتري از مقالات و نوشتههاي بنيامين به فارسي ترجمه شد و همزمان برخي به تاليف رسالهها و مقالاتي در باب انديشه او روي آوردند يا بر اساس انديشههاي او به تحليل تاريخ و ادبيات ايراني روي آوردند.
با گذشت يك دهه از آن زمان و تقريبا چهل سال از نخستين بارقههاي آشنايي ما با والتر بنيامين، شايد بتوان از سودمندي و ناسودمندي اين متفكر ساكن اروپاي غربي نيمه نخست سده بيستم براي ساكنان خاورميانه در اواخر قرن چهاردهم هجري شمسي پرسيد. قطعا آن نخستين كتاب با همان عنوان روشنگر «نشانهاي به رهايي» بازتابي بود از وضعيت جامعهاي كه به تازگي يك انقلاب بزرگ را از سر گذرانده و درگير جنگ و شرايط فشار است، شايد سخن اصلي و بنيادين آن كتاب در آن شرايط را بتوان در همين جملاتي كه بابك احمدي در آغاز كتاب از نامه بنيامين به گرشوم شولم آورده، خلاصه كرد: «... همچون كسي كه در يك كشتي شكسته، از تيركي در حال سقوط آويزان شده باشد. اما شايد او از آنجا نشانهاي به رهايي را بازيابد». در دهه هفتاد، اما شناخت بنيامين در بستر فصلنامه ارغنون، به عنوان يكي از متفكران مدرن و همزمان از جمله منتقدان جدي آن صورت گرفت، مواجههاي اين بار نه صرفا از سر اضطرار و استيصال، بلكه به هدف مواجهه مستقيم و انتقادي. اين مواجهات صاعقهگون در دهه هشتاد جديتر شد و بسط يافت به گونهاي كه سويههاي اساسيتري از تفكر بنيامين به ايرانيان معرفي شد، در صدر همه و با توجه به اشتغال بيمارگونه ما ايرانيان به گذشته، تزهاي او درباره تاريخ اهميت داشت و دارد.
والتر بنيامين متفكري است كه نگاه خود به گذشته را نوعي «انقلاب كپرنيكي در تاريخنگاري» ميخواند، شبيه انقلاب كپرنيكي كانت در فلسفه. او روايت تاريخ به عنوان پيوستاري رو به توسعه و پيشرفت مشكوك است و آن را روايت فاتحان و غالبان از تاريخ ميخواند، روايتي كه ميكوشد «تصوير ابدي گذشته را عرضه كند». به گفته اميد مهرگان «بيداري از روياي موسوم به گذشته، يا گذشته همچون رويا، كار مورخ بنياميني است. در برابر تصوير ابدياي كه تاريخگري از گذشته به دست ميدهد، بنيامين از تصوير ديالكتيكي حرف ميزند». بنيامين رابطه زمان حال با گذشته را سراسر زمانمند ميداند و معتقد است: «فقط تصاوير ديالكتيكي حقيقت تاريخياند، يعني تصاوير باستاني-آركاييك نيستند».
اين نگاه انتقادي به تاريخ، دقيقا چيزي است كه ما امروز به آن نياز داريم، در برابر نگرش موهوم و روياگونه و يكساننگري كه تاريخ را تداوم و استمرار ايدههايي پديد آمده از سه هزار سال پيش تاكنون مينگرد و با فراخوان و در واقع جعل آنها ميكوشد مخدري براي فرار از رنجها و مصايب امروزي فراهم آورد، با پناه آوردن به گذشتهاي موهوم و سراسر ساختگي. در آن روايت يكدست و يكسانساز، تاريخ تداوم سلسلهها و قهرماناني است كه مثل دوي امدادي، ايدههايي از پيشساخته را به يكديگر ميدهند تا به دست ما برسانند و ما نيز بايد صرفا به همين بازماندههاي باستاني دل خوش داريم. آنچه در اين ميان ناديده گرفته ميشود و در واقع محذوف و مطرود واقع ميشود، آدمهاي واقعي و ستمديدگان حقيقي هستند، آنها كه يا در آن روايت كلان اما مصنوعي نميگنجند يا در مقابل آن موضع ميگيرند.
بنيامين با بازخواني نقاشي فرشته تاريخ، با رو كردن به گذشته تلاش ميكند وجه پويا و ديالكتيك تاريخ را نشان دهد، با «ناكامل كردن رنج گذشته و كامل كردن سعادت آن».
آنچه در اين ميان حايز اهميت است، پرهيز از ناسودمندي بنيامين است. در يك دهه گذشته، با وجود آگاهي نسبي در مورد اين نيروي مهم و اثرگذار انديشه، عمده كارهايي كه درباره اين متفكر صورت گرفته، مثل بسياري از متفكران ديگر از جمله فوكو (منتها به طريقي كاملا معكوس)، صرف نشان دادن اين بوده كه بنيامين واقعا چه ميگويد اولا و ثانيا اينكه روايت ديگران از بنيامين غلط است و فقط روايت من درست است.
اين دقيقا شبيه به همان استفاده متفرعنانه از تاريخ است كه نيچه آن را تنپروري و تفرج در باغ علم ميخواند.
در برابر اين اسراف زايد تاريخ و بنيامين به هدف فرار بزدلانه و نخوتبار از زندگي، آنچه ضرورت دارد، رجوع دوباره به تاريخ با بنيامين است، بازگشتي نه به هدف برساختن گفتاري براي تخطئه ديگران و بركشيدن جايگاه نمادين خود، بلكه براي مواجههاي انتقادي با تاريخ، با صورت دادن آنچه بنيامين انقلاب كپرنيكي تاريخنگاري ميخواند، منتها اين بار در بازخواني تاريخ خودمان.