• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4416 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۶ تير

گفت‌وگو با محمد جوادي به مناسبت سالروز درگذشت روبرتو بولانيو

خسته از رئاليسم جادويي و سياست امريكاي لاتين

بهار سرلك

 15 سال از درگذشت روبرتو بولانيو در بارسلون مي‌گذرد. او در 50 سالگي زماني كه در صف نوبت پيوند كبد بود، از دنيا رفت. منتقدان معتقدند اين نويسنده شيليايي چهار زندگي را از سر گذراند و همچنان به زندگي‌اش ادامه مي‌دهد؛ اول زندگي حقيقي‌اش. دوم زندگي‌اي كه ساخته و پرداخته ذهنش بود و يك‌بار ادعا كرده بود زماني كه پينوشه به قدرت رسيد او در شيلي به‌سر مي‌برد؛ ادعايي كه بعدها از سوي آشنايانش تكذيب شد. زندگي سومش را هم در اشعار و داستان‌هايش گذراند و زندگي چهارمش كه پس از درگذشتش در سال 2003 شروع شد و او در اين زندگي به پديده‌اي ادبي در سراسر جهان تبديل شد. بولانيو از سال 2003 به اين زندگي ادامه مي‌دهد و حتي جايزه حلقه منتقدان كتاب ملي در شاخه ادبيات را در سال 2008 براي رمان «2666»، حجيم‌ترين و مشهورترين اثرش، دريافت كرد.

داستان رمان «2666» حول نويسنده آلماني گوشه‌گير و پرونده‌ زن‌كشي‌هايي كه در سانتاترسا روي مي‌دهد، مي‌چرخد. بولانيو براي خلق نسخه داستاني اين شهر از قتل زن‌هايي كه در سيوداد خوئارس رواج يافته بود، الهام گرفت. اين كتاب سال 94 با ترجمه محمد جوادي از سوي انتشارات كتابسراي تنديس راهي بازار شد كه پس از گذشت چهار سال به‌زودي چاپ دوم ترجمه اين اثر منتشر خواهد شد. با محمد جوادي درباره اهميت بولانيو در امريكاي لاتين، علت نامگذاري اين اثر با عنوان «2666»، چالش‌هاي ترجمه اين اثر و استقبال خوانندگان ايراني صحبت كرده‌ايم.

چرا منتقدان بولانيو را مهم‌ترين نويسنده امريكاي لاتين پس از گابريل گارسيا ماركز مي‌دانند؟

فكر مي‌كنم اين محبوبيت در نتيجه‌ گذشته‌اي است كه بولانيو داشت و سبب شد از او نويسنده‌اي متفاوت بسازد. سرگردان بودن خانواده‌اش و جابه‌جايي‌هاي مداوم كه شايد بتوانيم دليلش را شغل پدر و مادرش بدانيم؛ پدرش راننده كاميون بود و مادرش معلم. علاقه‌مندي بي‌حدوحصرش به خورخه لوييس بورخس. حضورش در تظاهرات سياسي مكزيكوسيتي در اواخر دهه 60. آشنايي‌اش با شاعران چپ‌گراي اهل السالوادور كه هميشه همراه‌شان دفتر شعر و اسلحه داشتند. اينكه پس‌از ازدواج و پدر شدن زندگي‌اش زيرورو شد.

بايد بگويم روبرتو بولانيو پرچمدار نويسندگان نسل جديد خلاق امريكاي لاتين است كه از قصه‌هاي به سبك رئاليسم جادويي و سياسي خسته شده بود و مي‌خواست حرفي نو در ادبيات جهان بزند. نگاه مرموز و تا حدي به سبك باروك بولانيو در رمان‌هايش به خصوص « 2666» مشهود است؛ رماني كه سرشار از تصاوير، نمادها و استعاره‌هاي خاص بولانيو است. همچنين شخصيت‌ها، مكان‌ها، چرخش‌هاي زماني متعدد و داستان‌هايي تودرتو از ويژگي‌هاي بارز رمان‌هاي اين نويسنده‌ به شمار مي‌رود. يكي ديگر از ويژگي‌هاي آثار بولانيو حضور شخصيت‌هاي شاعر و نويسنده‌‌اي است كه تقريبا در تمام داستان‌هاي او يا شخصيت اصلي‌اند يا يكي از شخصيت‌هاي فرعي مهم. او ماجراهايي را درباره درگيري اين نويسندگان به هنگام نوشتن كه بيشتر مواقع با شكست‌ روبه‌رو مي‌شوند و گمنام مي‌مانند، شرح مي‌دهد.

ناپديد شدن ناگهاني شخصيت‌ها و عدم حضور دايم آنها در محل زندگي‌شان كه باعث بروز تنش در فضاي داستان مي‌شود از موضوعات مهم ديگر داستان‌هاي اوست. بنابراين مي‌توان گفت تمامي اين عوامل بولانيو را نويسنده‌اي چيره‌دست و پيشگام كرده است.

بولانيو در آثار ديگرش عدد 2666 را آورده است اما در اين اثر كه به همين عدد هم نامگذاري شده است، هيچ اشاره‌اي به آن و مفهومش نكرده است. از نظر شما دليل اينكه بولانيو اين كتاب را 2666 نامگذاري كرد، چيست؟

عنوان اثر، عدد مرموز «2666» در واقع يك تاريخ است كه به عنوان نقطه‌ اضمحلال عمل مي‌كند و بخش‌هاي مختلف رمان در اطراف آن در جاي خود قرار مي‌گيرد. بدون اين نقطه‌ اضمحلال چشم‌انداز كل اثر نامتعادل، ناقص و معلق در هيچ باقي مي‌ماند. عنوان « 2666» يكي از نكات مرموز اين كتاب است و از دست‌نوشته‌ همين رمان كه روي ميز كار بولانيو قرار داشت، گرفته شده است. گرچه در بعضي ديگر از رمان‌هاي او اين عدد آمده اما در متن رمان هيچ اشاره‌اي به عدد 2666 نشده است. اينكه گفتيد در آثار ديگرش به اين عدد اشاره كرده، درست است. مثلا در رمان «طلسم» از جاده‌اي در مكزيكو‌سيتي صحبت مي‌كند و از آن به عنوان قبرستاني در سال 2666 نام برده است. علاوه‌براين، در بخشي از رمان «كارآگاهان وحشي» نوشته است: «... و سِسارِئا چيزهايي درباره روزهاي آينده گفت... و معلم، براي عوض‌كردن موضوع، از او پرسيد درباره‌ چه زماني صحبت مي‌كند و منظورش از روزهاي آينده چيست. و سِسارِئا زماني در حدود سال 2600 را گفت. دو هزاروششصد و كمي بيشتر. چرا اين زمان خاص؟ شايد به زمان حياتي رستگاري معنوي 2666 سال بعد از خلقت اشاره مي‌كرد؟»

همچنين بولانيو در يكي از يادداشت‌هايش درباره‌ 2666، از وجود مركزي در اثر حرف مي‌زند كه مي‌تواند زير آنچه مركز فيزيكي آن در نظر گرفت، پنهان شده باشد. دلايلي وجود دارد كه مي‌توانيم اين مركز فيزيكي را شهر سانتاترسا بدانيم كه بازتاب وفاداري از شهر سيوداد خوئارس در مرز امريكا- مكزيك است. پنج بخش كتاب در نهايت در اين نقطه به هم مي‌رسد؛ آنجا جنايت‌هايي اتفاق مي‌افتد كه شامل پس‌زمينه‌هايي تماشايي است. اما درباره‌ مركز پنهان... مي‌توانيم فرض كنيم خود 2666 نيست؟ تاريخي كه كل رمان بر آن تكيه دارد؟ من جوابي قطعي برايش ندارم.

نخستين مواجهه‌تان با «2666» به چه شكل بود؟ و روند ترجمه را به چه شكل پيش برديد؟

سال 92 تصميم گرفتم «2666» را ترجمه كنم. وقتي كار را شروع كردم، احساسي عجيب داشتم. اين رمان جنس ديگري داشت؛ با كارهاي ديگري كه ترجمه كرده بودم متفاوت بود. احساس مي‌كردم وارد موزه‌اي شده‌ام تا اثر هنري خاصي را از نزديك ببينم. اثري ممتاز ولي نه چيزي شگفت‌آور يا عاشقانه كه هيجانم را برانگيزاند. اما فقط با تعليق مواجه شدم. يعني اتاقي تاريك با ديوارهايي سياه من را احاطه كرده بود. اما كم‌كم چشم‌هايم به تاريكي عادت كرد و متوجه اشكال روي ديوار و سقف شدم، سايه‌هايي از آدم‌هايي شناور كه همه‌جا را پوشانده‌ بودند، ديدم. مردان و زناني با شكل‌ها و اندازه‌هاي مختلف، لباس‌ها و موهاي متفاوت، اما هركدام از آنها با شكل و شمايل مشابهي با من روبه‌رو شده بودند. متوجه شدم اين به دليل چشم‌هاي مسخ‌شده‌شان است. با وجود اينكه حس درماندگي مي‌كردم و دلسرد شده بودم اما در اين اتاق ماندم و كم‌كم شاهكار بودن اين اثر را تحسين كردم.

اين تجربه‌ مواجهه من از ترجمه‌ كتاب «2666» بود؛ كتابي كه خواندنش جرأت مي‌خواهد. در طول ترجمه‌اين رمان، احساسات متناقضي داشتم؛ احساساتي كه در آخر به انگيزش تبديل مي‌شد. در پايان و پس از اتمام ترجمه‌‌اش، احساس مي‌كردم «2666» پرده‌ نقاشي فريبنده‌اي است كه هيچ‌كس لبخندِ واقعي از روي لذت نخواهد زد؛ يا حتي از روي جنون يا چاپلوسي يا تسليم. كتابي با كاراكترهاي فراوان و جريان محو احساسات.

اين اثر، رماني حجيم است كه ترجمه آن وقت و ممارست مترجم را مي‌طلبد. شما براي ترجمه اين اثر با چه چالش‌هايي روبه‌رو بوديد؟

گاهي بايد نقش محقق ادبي، گاهي كارآگاه جنايي، گاهي سرباز و شخصيت‌هاي فراوان ديگري را ايفا مي‌كردم تا بتوانم ترجمه‌ درستي ارايه كنم. همچنين بايد خط سير اصلي داستان را كه در هريك از فصل‌ها ردي كمرنگ و مبهم داشت، مشخص و به شكلي به خواننده منتقل مي‌كردم كه داراي جذابيت باشد. در ابتداي ترجمه و پس از اينكه كتاب را كامل خواندم تصميم گرفتم بعد از اتمام هر فصل، از نام‌ها و شخصيت‌ها و مكان‌هاي داستان يادداشت‌برداري كنم كه گاهي اوقات چند هفته‌اي زمان مي‌برد. علاوه‌بر‌اين، درك نگاه نويسنده كه سرشار از تصاوير، نمادها و استعاره‌هاي خاص بولانيو است و در لابه‌لاي جمله‌ها و پاراگراف‌هاي كتاب پنهان شده وقت‌گير بود. وجود شخصيت‌ها، مكان‌ها، چرخش‌هاي زماني، و داستان‌هايي تودرتو هم به پيچيدگي ترجمه اضافه كردند كه مجبور شدم بعد از اتمام ترجمه، مجددا آنها را با نسخه‌ اصلي مطابقت بدهم. دنبال‌كردن شخصيت‌هايي كه ناپديد مي‌شوند و عدم حضور دايم آنها در محل زندگي‌شان در فضاي داستان‌ يكي ديگر از دغدغه‌هاي ترجمه‌ اين كتاب بود. وفاداري به داستان و سبك نويسنده از يك طرف و رسيدن به متن فارسي يك‌دست و روان به منظور خوانش بهتر براي مخاطب از طرف ديگر، ترجمه رمان «2666» را به پرچالش‌ترين و درعين‌حال لذت‌بخش‌ترين تجربه‌‌ام در دنياي ترجمه تبديل كرد.

مهم‌ترين ويژگي اين اثر از نظر شما چيست؟

2666يك كتاب نيست بلكه پنج كتاب است. نويسنده در هر فصل دنيايي مجزا از سرگذشت زندگي آدم‌ها در مكان‌ها و زمان‌هاي متفاوت را شرح مي‌دهد و در عين ‌حال‌ با موضوع اصلي داستان ارتباطي برقرار مي‌كند. ادبيات و اسطوره‌ها، كارتل‌هاي مواد مخدر و جنايت‌ها؛ جنگ و خشونت هركدام روايت، فضا و شخصيت‌هاي خاص خودشان را دارند. مهم‌ترين نكته اين است كه بدانيم بولانيو در اين رمان 1200 صفحه‌اي چه چيزي را دنبال مي‌كند. من به عنوان مترجم اين اثر در هر صفحه‌اش مرگ را احساس كردم شايد به اين دليل كه بولانيو در زمان نوشتن كتاب به دليل بيماري‌‌ نارسايي كبد، در صف پيوند كبد بود.

بولانيو در مصاحبه‌اي گفته بود: «بيشتر از اينكه دلم مي‌خواست نويسنده شوم، دوست داشتم كارآگاه جنايي شوم. اين را مطمئنم. دوست داشتم پرونده‌هاي قتل‌هاي زنجيره‌اي را بررسي كنم.» در واقع بولانيو در 2666 هم به بررسي وقايع حول زن‌كشي‌هاي شهر سانتاترسا مي‌پردازد. فكر مي‌كنيد بولانيو آرزوي كارآگاه شدنش را با نوشتن 2666 به سرانجام رساند؟

همانطور كه اشاره كرديد نقطه‌ اوج داستان، سانتاترسا است كه برگرفته از ماجراي واقعي در شهر سيوداد خوئارس است ‌كه سال‌ها به قتلگاه زن‌هاي جوان تبديل شد. بيش از ٣٠٠ زن را با روشي يكسان به قتل رساندند؛ آنان را ربودند، شكنجه كردند، مورد آزار و خشونت قرار دادند و اعضاي بدن‌هاي‌شان را تكه‌تكه كردند. همگي به روشي كاملا مشابه به قتل رسيده بودند. اواخر سال ۲۰۰۴ و اوايل سال ۲۰۰۵ به نظر رسيد كه قاتل يا قاتلان به فعاليت خود پايان داده‌اند. با اين حال بسياري از پروند‌ه‌ها حل نشده باقي ماند و پليس قادر نبود سرنخي در مورد اين قتل‌هاي زنجيره‌اي پيدا كند. بولانيو با مهارتي بي‌مثال ما را به صحنه‌هاي جنايت مي‌برد. و بيشتر از همه‌چيز روايت‌هاي هولناك و ملموس از صحنه‌هاي جنايت است كه بولانيو خواسته شم پليسي خود را هم به نوعي‌ به‌ رخ بكشد. و از اين منظر شايد بتوان گفت بله در ادبيات مي‌توان به همه آرزوها رسيد. خاصيت ادبيات براي خالقان آن همين است.

كتاب 2666 را سال 94 منتشر كرديد كه به تازگي چاپ دوم آن روانه كتابفروشي‌ها مي‌شود. بازخورد انتشار اين كتاب چه بود؟

بله در واقع كتاب در اسفند 93 منتشر شد كه خب مطرح‌ترين و حجيم‌ترين كار اين نويسنده شيليايي است و ترجمه‌اي از آن نبود. علاوه بر اينها، داستان به واسطه فضاي ماليخوليايي‌اش و اينكه مدام خواننده را در تعليق نگه مي‌دارد، كتاب سخت‌خواني است و خوانندگان خاص خودش را دارد و در عين حال مي‌تواند مخاطبان بيشتري را هم جذب كند. به محض اينكه «2666» منتشر شد و به اين دليل كه اثر خوبي است و اميدوارم چون ترجمه‌اي خوب ارايه كرده‌ام، با استقبال خيلي خوب مواجه شد و بازخوردهاي خوبي از آن داشتم. اين در صورتي است كه رمان حجيمي است و قيمت كتاب هم چندان پايين نيست. در واقع سال گذشته بود كه چاپ اول اين كتاب تمام شد و تعداد خيلي محدودي از آن باقي ماند اما به دليل شرايطي كه براي كاغذ پيش آمده است دوستان در انتشارات كتاب‎سراي تنديس تصميم گرفتند مدتي براي چاپ مجدد اين كتاب صبر كنند كه حق هم دارند. بعد از نمايشگاه كتاب امسال، كه آخرين نسخه «2666» هم فروخته شد، ناشر تصميم گرفت براي انتشار چاپ دوم اين كتاب اقدام كند. به نظر من اگر جلسات نقد بيشتري در مورد رمان «2666» برگزار شود و منتقدان و ريويونويس‌ها به معرفي اين كتاب بپردازند، اين رمان مي‌تواند مخاطبان گسترده‌تري را جذب كند. چون 2666 از آن دست رمان‌هايي است كه بايد معرفي و داستان آن به بحث گذاشته شود. چون همچنان پتانسيل ديده شدن بيشتر را دارد. خوانندگان و كتابخوان‌هاي حرفه‌اي و دوستاني كه در اين حوزه حرفه‌اي‌تر هستند، همان سال بلافاصله پس از انتشار آن را خريدند. جاي اميدواري است كه هزار نسخه از اين كتاب 1200 صفحه‌اي در شرايط امروز صنعت نشر فروخته شده است. اما اين كتاب پتانسيل بيشتري دارد و فكر مي‌كنم در آينده بيشتر هم ديده مي‌شود.

فكر مي‌كنيد چرا آثار بولانيو در اين چند سال اخير در ايران طرفدار پيدا كرده است و با گذر زمان به تعداد خواننده‌هاي آن اضافه مي‌شود؟

با توجه به آنچه درباره بولانيو گفتم او جزو نويسندگاني بود كه از نويسندگان نسل پيشين امريكاي مركزي فاصله گرفته است. بولانيو طلايه‌دار و پيشگام نويسندگان نسل جديد امريكاي جنوبي است كه سبك‌هاي جديدتري را پيش گرفتند و از فضاي رئاليسم جادويي دور شدند. آثار او به سبك رئال و ادبيات غرب نزديك شده است اما با نگاه و سبك خاص بولانيو. اين نويسنده در توصيف‌هايش فضايي كاملا ملموسي را از شرايط جامعه‌ -‌ چه جامعه مكزيك چه شيلي يا هر كشور ديگري- ارايه مي‌كند. اين كار را در قالب راوي‌هايي كه شاعر يا نويسنده هستند، انجام مي‌دهد. چون خودش هم در ابتدا شاعر بود و بعد نويسنده شد اين شخصيت‌ها در داستان‌هايش پررنگ هستند. در واقع به سبكي نو، داستان را روايت مي‌كند كه همين نگاه باعث جذب مخاطب مي‌شود. در عين حال «2666» از آن دست كتاب‌هايي است كه پس از خواندن‌شان خواننده ملزم است درباره آن فكر كند. به نظرم آثار بولانيو دقيقا همانند معادن ارزشمندي هستند كه تا به امروز مقدار كمي از محتوياتش استخراج شده و آنچنان كه بايد، كنكاش روي آنها صورت نگرفته، نياز است كه منتقدان و دوستان فعال در اين حوزه بيشتر به بولانيو بپردازند. فكر مي‌كنم بعد از بولانيو بود كه ترجمه آثار نويسندگان امريكاي جنوبي امروزي رشد چشمگيري پيدا كرد و تعداد مترجمان بيشتري سراغ ادبيات اين منطقه رفتند چون مخاطبانش هم وسعت پيدا كردند. فكر مي‌كنم بولانيو با سبك و نگاهي كه داشت مسيري جديد را در ادبيات براي نسل جديد نويسندگان امريكاي لاتين هموار كرد و به همين دليل هم هر روز به تعداد خوانندگان او اضافه مي‌شود.


گاهي بايد نقش محقق ادبي، گاهي كارآگاه جنايي، گاهي سرباز، و شخصيت‌هاي فراوان ديگري را ايفا مي‌كردم تا بتوانم ترجمه‌ درستي ارايه كنم. همچنين بايد خط سير اصلي داستان را كه در هريك از فصل‌ها ردي كمرنگ و مبهم داشت، مشخص و به شكلي به خواننده منتقل مي‌كردم كه داراي جذابيت باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون