برخيز و اول بكش (234)
فصل بيست و دوم
عصر پهپاد- ترور عباس موسوي
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
كاروان دوباره در ساعت 3:57 شروع به حركت كرد. پهپاد مشاهده ميكرد كه آهسته از طريق جيبشيت به سمت شمال ميروند و از پل رودخانه ظهراني رد ميشوند. سپس خودروها سرعت گرفتند، يك رنجروور در جلوي كاروان بود و دو مرسدس بنز پشت سرش و به فاصله يكصد يارد از يكديگر فاصله داشتند در حالي كه رنجروور دومي در عقب كاروان بود. در ساعت 4:05 اپراتور گزارش داد: «بيست ثانيه ديگر و جاده به سمت غرب ميپيچد» كه ميخواست نقطه دقيق محل را براي خلبانان آپاچي مشخص كند.
خلبان فرمانده حمله گفت: «به محل نزديك ميشويم، ليزر فعال شد.» يكي از اپراتورهايي كه در تريلي فرماندهي پهپاد بود، گفت: «مشخصكننده فعال شد.» يكي از خلبانها گفت: «من نميتوانم آن را ببينم»، «اما بعد از چند لحظه گزارش داد»، «ديدم» كه نشان ميداد او توانسته ليزر پهپاد را كه بر هدف اصابت كرده، ببيند. تاييد هدف از فرماندهي كاناري آمد كه «هدف شناسايي شد.» در ساعت 4:09 او به خلبان آپاچي به عبري گفت: «راشايي، راشايي. تكرار ميكنم راشايي.» كه به معناي اين بود «شما آتش به اختيار هستيد.» كه در زبان نظامي امريكايي يعني «اجازه درگيري داريد.» خلبان آپاچي يك موشك هل فاير شليك كرد، آن به خودروي سوم كاروان خورد. مرسدس بنز مثل يك گلوله آتش منفجر شد. هيچ كس جاده را رصد نكرد كه مطمئن شوند يك خودروي شخصي در اطراف هدف از مسير ديگري در حركت نباشد. در حقيقت، يك خودرو بود كه خيلي به مرسدس بنز نزديك بود و زماني كه مرسدس بنز مورد اصابت موشك قرار گرفت آن هم در آتش سوخت. موشك دوم به مرسدس بنز دوم در كاروان خورد و هدف ديگر مورد اصابت قرار گرفت. درهاي يكي از دو خودروي رنجروور كه در كنار جاده ايستاده بود، باز شد و افراد آن بيرون آمدند و شروع به دويدن كردند. يكي از اپراتورهاي پهپاد به خاطر ميآورد: «ما آنجا بوديم و هر حركت آنها را نگاه ميكرديم و آن را به واحد كنترل نيروي هوايي گزارش ميداديم.»
رنجروور دوم مصدومان دو مرسدس را سوار و به سمت نباتيه با سرعت حركت كردند. كاناري به اپراتور پهپاد كه خودرو را دنبال ميكرد، دستور داد: «بگيريدش.» در ساعت 4:32 دقيقه آنها آن را با ليزر به عنوان هدف براي دومين جفت آپاچيها علامتگذاري كردند كه سپس نابودش كرد. دود از آن خودرو بلند شد. آپاچيها سپس آن ناحيه را با آتش مسلسل به رگبار بستند. سكوت مطلق بر اتاق جنگ حاكم بود. باراك در حالي كه از اتاق بيرون ميرفت به شانههاي همكارانش زد و به آنها با زبان انگليسي «كارتان عالي بود» تبريك ميگفت. اما آيا موسوي مرده بود؟ افسران آمان در دفاترشان منتظر تاييد نهايي كشتن موسوي بودند. حول و حوش ساعت 6:00 تاييد نهايي آمد. فردي در واقع در خودروي سوم بود. همينطور زن و پسرش.
مامور واحد 504 كه در شروع عمليات اطلاعات نهايي را براي اتاق جنگ آمان تهيه ميكرد بعدا مدعي شد كه او تذكر داده بود كه همسر موسوي، صيهام و پسرش حسين
شش ساله همراه با او در خودرويش سفر ميكنند. ديگراني كه در عمليات درگير بودند، منكر اين هستند كه آن را ميدانستند اما مئير داگان حرف مامور را باور داشت. «اين ادعا كه آمان نميدانسته كه حداقل همسر موسوي در خودرو بوده بعد از كشف حقيقت اختراع شده. آنها بايد ميدانستند يا در غير اين صورت آنها يك مشت احمقند. همسر موسوي وابستگان سببي درجه يك در جيبشيت را داشت و اين فرصت را از دست نميداد كه آنجا نرود و آنها را نبيند.»
دو ساعت بعد از ضربه، باراك در دفترش جلسهاي را برگزار كرد تا واكنش و انتقام اجمالي حزبالله را پيشبيني كند. هشدارهاي امنيتي و گامهاي ارتباطات مردمي مورد بحث قرار گرفت. مدت كوتاهي بعد از آن تلويزيون اسراييل خبرش را بگ آيتم درباره حمله شروع كرد كه آن را يك «عمليات شجاعانه» ناميد. آرنز وزير دفاع اين زحمت را به خود داده بود تا به استوديو برود و در بخش خبري حاضر شود. او گفت: «اين يك پيام به تمامي سازمانهاي تروريستي است كه اگر حسابي را براي ما باز كنند ما هستيم كه آن حساب را ميبنديم.» اما يك حساب ديگر باز شد و بايد آن حساب بسته ميشد.
پايان فصل بيست و دوم
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه