نخوت اروپايي
هر چند مانند بريتانيا در امور ايران چندان موثر نبود، اما در هر صورت خود را صاحب نظر و راي در مسائل غرب آسيا تلقي ميكرد. اين سابقه تاريخي، امروز در تناقض با واقعيتهاي روز قرار گرفته است، نه تنها اروپاييها ديگر قدرت مسلط در مسائل منطقه غرب آسيا نيستند، بلكه كشوري در اين منطقه تا به اندازهاي مستقل شده است كه آنها را تحت فشار قرار ميدهد و از آنها ميخواهد كه به تعهدات و وظايفشان عمل كنند. براي كساني كه در طول دهههاي گذشته، ميراثدار امپراتوريها و قدرتهاي مسلط گذشته بودهاند و با معادله قدرت با ديگران برخورد ميكردند، امروز بسيار سنگين و تحقيرآميز است كه مجبور باشند از همان اهرم قدرت عليه خودشان استفاده شود. اروپاييها در شرايطي از سوي ايران در منگنه قرار گرفتهاند تا تعهدات قانوني و وظايف حقوقي خود را اجرا كنند كه تك ابرقدرت جهان امروز از سوي ديگر به آنها فشار ميآورد تا از اجراي خواستهها و مطالبات ايران خودداري كنند. ايالات متحده امريكا اكنون اقتصاد برتر جهان و قدرت مسلط در مبادلات بانكي و تجاري جهان است. در شرايطي كه ايران حقوق خود را از اروپاييها مطالبه ميكند، امريكاييها هم دولتها و كمپانيهاي بزرگ اروپايي را تهديد ميكنند كه در صورت رعايت تعهدات و وظايفشان در قبال ايران، آنها را تنبيه خواهند كرد. بريتانيا و ديگر كشورهاي اروپايي مدتي تلاش كردند كه براي حفظ استقلال راي و حاكميت ملي خودشان تلاش كنند و بيانيههاي خوبي را در مورد اجراي برجام صادر كردند. اما فشار امريكا باعث شد كه بعد از نزديك به يك سال و نيم، كشورهاي اروپايي به اين نتيجه برسند كه تلاشهايشان آنچنان نتيجهاي ندارد. جمهوري اسلامي ايران دستكم يك سال به اروپاييها فرصت داده بود كه تعهدات خودشان را اجرا كنند. بعد از گذشت اين يكسال بود كه تهران تصميم گرفت به صورت گام به گام، فشار را بر طرفهاي برجام افزايش دهد. حالا اروپاييها نه تنها از جانب امريكا كه از جانب ايران هم احساس فشار ميكنند. فشار ايران براي اروپا بسيار سنگينتر و دردناكتر از فشار امريكاست. دقيقا به همان دلايل تاريخي كه اشاره كردم، اروپاييها احساس ميكنند به غرور و نخوتشان ضربه خورده است. به اضافه تمام اين مسائل، اروپاييها به تدريج احساس ميكنند كه امريكا براي فشار آوردن به آنها در حال توطئه و خرابكاري است. چه در بريتانيا، چه در فرانسه و چه در آلمان، جنبشهايي با حمايت پيدا و پنهان واشنگتن براي تضعيف سياستهاي چندجانبهگرايي ايجاد شده است. چه در جريان برگزيت، چه در جريان اعتراضات مدني در فرانسه و چه در جريان قدرت گرفتن گروههاي راست افراطي در آلمان، ردپاي تحريك واشنگتن ديده ميشود. اروپاييها به خوبي از اين تحولات آگاه هستند و بعد از گذشت چند ماه از اجراي گامهاي تقابلي ايران در چارچوب برجام، كمكم براي ايجاد تعادل به نفع امريكا در حال تهديد و فشار به ايران هستند، چراكه از افزايش فشارهاي امريكا به شدت نگران هستند و در عين حال تلقيشان اين است كه نبايد به ايران اجازه دهند كه در سياست فشار براي گرفتن حقوق حقهاش موفق شود. به اعتقاد من آينده چندان درخشاني براي رويكرد جديد اروپاييها وجود ندارد. اروپاييها ميدانند كه مطالبات ايران بر حق است و اقداماتش در چارچوب اختيارات برجامي و مواد 26 و 36 برجام است و در برابر هيچ راهكاري هم براي اروپا وجود ندارد كه شرايط فشار به ايران را به پيش از برجام برگردانند. همراهي با امريكا و توقف تلاش براي اجراي تعهدات برجامي اروپا، ممكن است كه تاحدي فشارهاي واشنگتن بر دولتهاي اروپايي را كاهش دهد، اما منفعتي مشخص براي اروپا در روابط با تهران ندارد. اروپاييها متوجه هستند كه در شرايط كنوني امكان بازگشت قطعنامههاي شوراي امنيت تحت فصل هفتم منشور ملل متحد و ايجاد يك اجماع جهاني عليه تهران، با توجه به اجراي تعهدات ايران در برجام، بر اساس 15 گزارش مديركل آژانس بينالمللي انرژي اتمي در عرض چهار سال گذشته و همزمان ناتواني آنها در اجراي تعهداتشان در تمام اين سالها، غيرممكن است. حداكثر كاري كه ممكن است اروپاييها قادر به انجام آن باشند، بازگرداندن تحريمهاي اتحاديه اروپا، همگام با ايالات متحده امريكاست كه عملا فقط يك اعلاميه خواهد بود و به دليل ناتواني اروپا در شكستن حصار تحريمهاي امريكايي عليه ايران، اثر عملي نخواهد داشت.