استفن والت، كارشناس مسائل سياسي و استاد روابط بينالملل دانشگاه هاروارد در مقالهاي در وبسايت «فارين پاليسي» مينويسد: من آخرين هفته ماه آگوست را در كرهجنوبي بودم و در كنفرانسي كه دانشگاه دفاع ملي كره با موضوع مطالعات امنيتي برگزار كرد، شركت كردم. اين سفر ذهن مرا درگير تحول در محيط استراتژيك آسيا كرد؛ جنگ تجاري بين امريكا و چين كه روز به روز تشديد ميشود، گسترش زرادخانه هستهاي و تقويت توانايي موشكي كرهشمالي، روابط رو به زوال كرهجنوبي و ژاپن و همچنين افزايش همكاري ايالات متحده با آسهآن (انجمن ملل آسياي جنوب شرقي)، همگي از جمله مواردي هستند كه بر اين محيط استراتژيك تاثير ميگذارند. مذاكرات صلح افغانستان و اقدامات سركوبگرانه هند در منطقه كشمير از جمله مواردي هستند كه اخيرا برنامه كاري ديپلماتهاي جهان را پر كردهاند.
در چنين مواقعي بهتر است كه تيتر اخبار روز را كنار گذاشته و نگاه وسيعتري داشته باشيد. براي شخص واقعگرايي چون من مهمترين عواملي كه بايد در نظر گرفته شوند در درجه اول توازن قدرت ميان امريكا و چين و دوم پاسخ احتمالي ديگر كشورهاي آسيايي به هرگونه تغيير در اين توازن است. البته اينها تنها عواملي نيستند كه اهميت دارند، اما توانمنديهاي نسبي اين دو كشور قدرتمند جهان - كه اتفاقا يكي از آنها در آسيا قرار گرفته است - قطعا همه كشورهاي آسيا را تحتالشعاع خود قرار ميدهد.
با توجه به مواردي كه گفته شد ميتوان سه احتمال اصلي را در نظر گرفت؛
سناريوي شماره يك: در حالي كه امريكا بهدليل سياستهاي غلط داخلي (مانند اجراي قانون كوتهفكرانه كاهش ماليات، سرمايهگذاري ناكافي در بخش آموزش، قوانين مالي نامناسب، بنبستهاي سياسي و غيره) يا مشكلات و درگيريهاي خارجي در جا ميزند، چين به سرعت به پيشرفت خود ادامه ميدهد. اين سناريويي است كه كارشناساني چون مارتين جك و آرويند سابرامانيان و بسياري ديگر محتمل ميدانند. آنها معتقدند كه سرانجام چين جايگاه امريكا را به عنوان قدرت برتر جهان از آن خود خواهد كرد و البته همين ترس از برتري چين است كه باعث تلاش دولت ترامپ براي كاهش سرعت پيشرفت چين ميشود.
اگر نه همين الان، بلكه در چند دهه آينده چنين اتفاقي روي دهد، بعيد است واشنگتن بتواند جايگاه امنيتي فعلي خود را در آسيا حفظ كند. يك چين بزرگتر و ثروتمندتر كه هر روز بر ثروتش افزوده ميشود، ميتواند در نهايت ايالات متحده را در رقابت تسليحاتي شكست دهد. ظرفيتهاي فناورانه چين نيز كه همواره در حال پيشرفت است، ميتواند در توازن يا حتي برتري سيستم تسليحاتي اين كشور در برابر امريكا تاثيرگذار باشد. بنابراين امريكا همانطوري كه در آغاز قرن بيستم مصرانه سعي داشت دست استعمار بريتانيا را از نيمكره غربي (قاره امريكا) كوتاه كند، اكنون نيز خود به همان سرنوشت دچار شده و احتمالا تصميم ميگيرد نقش خود را در آسيا كمرنگ كرده و به چين اجازه دهد تا آنجا را تبديل به حوزه نفوذ خود كند.
امكان دارد همسايگان آسيايي چين حتي بدون حمايت امريكا اتحاد نظامي تشكيل دهند و با هدف بازگرداندن توازن قوا، به مقابله عليه پكن بپردازند، اما دلايلي وجود دارد كه احتمال اين موضوع را پايين ميآورد. يك ائتلاف آسيايي قطعا ضعيفتر از غول فرضي چين بوده و با معضلات معمول اقدام دستهجمعي روبهرو خواهد شد، مگر اينكه هند بتواند به اندازه چين قدرتمند شود.
چنين نگاهي به آينده، قطعا سناريوي مورد علاقه پكن است و شي جينپينگ، رييسجمهور چين در گذشته بارها آن را عنوان كرده است. خروج ايالاتمتحده از آسيا و اجبار همسايگان اين كشور به تسليم شدن در برابر اولويتهاي پكن موجب افزايش هرچه بيشتر امنيت چين شده و قدرتنمايي اين كشور را در مناطق ديگري مانند خليج فارس تسهيل ميكند، به همين دليل يقينا ميتوان گفت استراتژيستهاي چيني اميدوارند واشنگتن به جنگهاي بيفايده خود در كشورهايي كه از نظر استراتژيك اهميت چنداني ندارند، ادامه دهد و همچنان به دست كساني رهبري شود كه تصميماتشان بيش از آنكه بر مبناي منافع ملي و استراتژي باشد، بر اساس توهم خودبزرگبيني و احساسات هيجاني اتخاذ ميشود.
سناريوي شماره دو: سناريوي فوق كه از نظر امريكا سناريوي غمانگيزي محسوب ميشود، قابل پيشگيري است. در واقع برخي پژوهشگران معتقدند اتفاقات درست برعكس آنچه در بالا گفته شد رقم ميخورند. بر اساس اين ديدگاه، اين چين است كه درجا ميزند و ايالات متحده برخلاف پيشبينيها جلوي سقوط خود را ميگيرد.
در دهه هشتاد ميلادي كساني كه معتقد بودند امريكا افول ميكند اشتباه ميكردند و امروز نيز ممكن است در اشتباه باشند. در حالي كه ايالات متحده از چند نقطه قوت مهم مانند موقعيت جغرافيايي بسيار مطلوب، منابع طبيعي كافي و اقتصاد خلاقانه برخوردار است، چين با چندين مانع جدي ازجمله جمعيت رو به پيري، تخريب محيط زيست، كمبود منابع آبي كافي، محدوديتهاي ژئوپوليتيك، اقليتهاي جداييطلب، عدم توازن مالي و غيره روبهروست.
اگر چنين آيندهاي در پيش باشد، كشورهاي آسيايي كه با هدف توازن قوا عليه چين ميجنگند، باز هم امريكا را به عنوان رهبر خود انتخاب خواهند كرد. اين كشور پيش از اين نيز روابط دوجانبه خوبي با كشورهاي كليدي آسيا (نظير ژاپن، استراليا، كره جنوبي، سنگاپور و غيره) داشته و روابط آن با هند و آسهآن نيز رو به بهبود است. هدف از تشكيل چنين ائتلافي قطعا دفاع و بازدارندگي است. اين ائتلاف ميخواهد چين را از ارعاب همسايگانش يا افزايش بيش از حد نفوذ در اين كشورها منع كند. شرط احتياط اين است كه امريكا و متحدانش چين را از نظر اقتصادي نابود نكنند و به دنبال تضعيف حزب كمونيست چين نباشند، چرا كه چنين سياستي براي متحدان آسيايي واشنگتن خطرناك است و احتمال وقوع جنگ را بالا ميبرد. امريكا بايد با مشكلات عادي خود نظير معضل مفتسواري متحدان (استفاده از امكانات اين كشور و عدم پرداخت بهاي آن) كنار آمده و مشكلات بين آنها را حل كند، اما نقش محوري ايالات متحده ابزارهايي در اختيارش قرار ميدهد كه ميتواند به وسيله آنها به اين مسووليتها رسيدگي كند.
در چنين جهاني، تقريبا مشخص است بيشتر كشورهاي آسيا چه خواهند كرد. ايالات متحده همچنان قدرتمندترين كشور در نظام بينالملل باقي ميماند، اما همسايگي چين با متحدان امريكا خطرناك است. بيشتر كشورهاي آسيا براي مقابله با چين، به دنبال برقراري رابطه نزديك با امريكا خواهند بود. اگر قدرت چين كاهش يابد، نياز به حمايت امريكا كاملا از بين ميرود، اما بعيد است چنين اتفاقي روي دهد و برخي كشورهاي آسيايي احتمالا ترجيح ميدهند ارتباط امنيتي خود را با واشنگتن حفظ كنند.
سناريوي شماره سه: سناريوي شماره دو ممكن است بهترين اتفاق از ديد امريكا باشد، اما احتمال وقوع سومين سناريو از همه بيشتر است. بر اساس اين سناريو چين به رشد خود ادامه ميدهد اما ايالات متحده نيز با سرعت چين جلو ميرود. ممكن است شكاف فعلي ميان دو كشور تا حدي كمتر شود، اما چين نميتواند به سرعت امريكا را پشت سر بگذارد و بالاتر از آن قرار گيرد. در نهايت جهان يا در شرايط دوقطبي (مثل زمان جنگ سرد امريكا و شوروي) قرار ميگيرد يا چندقطبي ميشود، اما در حالت چندقطبي نيز ايالات متحده و چين از قدرتهاي ضعيفتري مانند روسيه و هند بسيار جلوترند.
در صورتي كه آينده بدين شكل پيش رود دقيقا مشخص نيست ديگر كشورهاي آسيايي چه واكنشي نسبت به آن خواهند داشت، اما اگر واقعگرايانه نگاه كنيم بيشتر آنها هنوز ترجيح ميدهند براي توازن قوا، در كنار ايالات متحده بايستند. بيطرفي براي هيچ يك از اين كشورها آسان نخواهد بود، چراكه واشنگتن و پكن هردو به بيطرفها فشار ميآورند تا حصار خود را شكسته و درنهايت يك طرف را انتخاب كنند. اتحاد با چين ممكن است در نگاه اول وسوسهبرانگيز به نظر برسد، اما اين كار به معناي پذيرش جايگاهي وابسته و تسليم شدن در مقابل تمايلات چين است و اگر پكن بخواهد از جايگاه خود سوءاستفاده كند، اين كشورها بسيار آسيبپذيرتر خواهند بود. در مقابل، اتحاد با امريكا كمك ميكند چين را در حاشيه قرار دهند و واشنگتن نيز مجبور است تمام توجه خود را به خواستههاي متحدانش بدهد، چراكه بدون آنها نميتواند هيچ جايگاهي در آسيا به دست بياورد. اگر امريكا و چين هم سطح باقي بمانند - يا امريكا با حاشيه برتري كمتر به رهبري خود ادامه دهد - براي ژاپن، كره جنوبي و بيشتر قدرتهاي آسيايي اتحاد با واشنگتن گزينه مناسبتري خواهد بود.
اما اين نتيجه، قطعي نيست. چنانكه من پيشتر بررسي كردم به دليل فاصله زياد كشورها از هم، وسوسه غيرقابل اجتناب از زير كار در رفتن و «مفت سواري» و روابط شكننده ميان برخي از كشورهاي آسيايي (خصوصا كره جنوبي و ژاپن) مديريت ائتلاف آسيايي امر آساني نخواهد بود. اگر جايي در جهان وجود داشته باشد كه به رهبري دقيق، ماهرانه و متحدانه نياز داشته باشد، آن منطقه آسياست، به همين دليل است كه معتقدم عملكرد دولت ترامپ در اين زمينه بهشدت نااميدكننده و نگرانكننده بوده است. ترامپ به جاي اينكه تلاش كند با استفاده از اكثريت جمهوريخواه مجلس سنا، اقدامات باراك اوباما براي برقراري مجدد توازن قوا و تصويب توافقنامه همكاري با اروپا را پيش ببرد، آن را در سومين روز كارياش پاره كرد. ترامپ به جاي متحد كردن ژاپن، كره جنوبي، اتحاديه اروپا و ديگر اقتصادهاي بزرگ جهان در برابر اقدامات تجاري غيرمنصفانه چين، ترجيح داد تقريبا با همه جنگ تجاري راه بيندازد و امريكا را در تقابل با چين به حال خود رها كرد. او به جاي اتخاذ رويكردي پايدار و پيشرفته در مقابل برنامههاي هستهاي و موشكي كرهشمالي، به گرفتن عكس تبليغاتي بسنده كرد و تقريبا به هيچ جا نرسيد. او باعث شد اعتبار و فراست استراتژيك امريكا زير سوال برود و نهايتا به جاي اينكه تمركز دقيق خود را روي مساله توازن قدرت در آسيا بگذارد، هنوز درگير افغانستان و فشار حداكثري عليه ايران است؛ سياستي كه تنها ايران را به چين نزديكتر خواهد كرد.