• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4510 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۳ آبان

صف؛ آشنا و بي‌عدالتي

نيوشا طبيبي

«در انتظار سوار شدن به هواپيما جلوي باجه ايستاده بودم. خانواده‌اي از فاصله بين مسافران صف كشيده و باجه‌ها عبور كردند و به طرف يكي از متصديان رفتند. اعضاي خانواده، زن و مرد و دختر نوجواني بودند كه به ظواهر مسلماني آراسته بودند. زن و دختر چادر مشكي به بر كرده و مرد پيراهن يقه بسته و كت و شلوار به بر و انگشتر عقيق به دست داشت. مرد با متصدي مربوطه چند جمله‌اي رد و بدل كرد، چمدان‌هاي‌شان را تحويل داد، بليت‌هاي‌شان را گرفتند و رفتند. زمزمه‌ها از لحظه‌اي كه آن خانواده جلوي باجه رفتند شروع شد؛ حتي يكي، دو نفر به اعتراض صداي‌شان را بلند كردند و گفتند: «ما مدتي است اينجا ايستاده‌ايم.» فكر كردم نه علت پذيرش خارج از صف آن خانواده را مي‌دانم و نه تاخير پيش آمده چندان مهم است كه بخواهم به آن اعتراض كنم، اما قضاوت‌هاي حاضران و ربط دادن اين جلو زدن با چيزهاي ديگر برايم تكان‌دهنده و ناراحت‌كننده بود.»

«در بيمارستان در صف پذيرش ايستاده بودم، يك نفر مانده بود كه نوبت به من برسد. كسي به همراه يك پرستار از صف جلو زد، وارد اتاقك پذيرش شدند. پرستار بعد از خوش و بش كشدار و وقت‌گير با مسوول پذيرش، سفارش دوست و آشنايش را براي پذيرش خارج از صف كرد. مسوول پذيرش كارش را رها كرده و كار فرد سفارش‌شده را راه انداخت. كل داستان شايد 5 دقيقه بيشتر طول نكشيد، اما صحنه ناراحت‌كننده بود. فكر كردم، اعتراض به آنها فقط وقتم را بيشتر هدر مي‌دهد و احتمالا بيشتر ناراحتم خواهد كرد. رهايش كردم… اما زمزمه‌هايي در صف مي‌گفتند كه براي هر كاري بايد آشنا تراشيد.»

از اين دست داستان‌ها را روزانه يا مي‌بينيم يا مي‌شنويم؛ آن‌قدر كه براي‌مان عادي شده‌اند. شايد خود ما هم در مراجعه به اداره و بيمارستان و فرودگاه به دنبال «آشنا» بگرديم تا كارمان «زودتر راه بيفتد.»

اما همين «زودتر راه افتادن‌هاي» عادي و پيش پا افتاده، هم حق ديگري را ضايع مي‌كند و عمرش را مي‌سوزاند و هم زخمي گاه بزرگ و ناراحت‌كننده بر روان آدم‌ها به ‌جا مي‌گذارد و حس عميقي از بي‌عدالتي و بي‌انصافي رايج در جامعه به آنها مي‌دهد. خيلي ساده است اما در ساحت زندگي روزمره تاثيرگذار و تعيين‌كننده است. همين امور پيش پا افتاده سبب مي‌شوند كه «توهم بدبختي» از مفهوم و اندازه واقعي «بدبختي» بزرگ‌تر جلوه كند و آدم‌ها را از اجتماع و روابط اجتماعي و آينده‌شان نااميد كند.

اگر اين آشنا تراشيدن‌ها عادي و امري معمول شوند - كه تا حدي شده‌اند - و ما حساسيت خود را روي اين قبيل امور از دست بدهيم، بنيان‌هاي اخلاقي جامعه تهديد مي‌شوند. واقعا چرا براي دريافت دارويي حياتي از داروخانه يا پذيرش در بيمارستان نياز است كه «آشنا»يي داشته باشيم؟

كساني كه رفتارهاي اجتماعي از اين دست از خود بروز مي‌دهند، خود قربانيان همين وضع هستند (يا خواهند شد).

التزام به اخلاق و قانون در رفتارهاي اجتماعي و به جا آوردن ادب شهروندي بر همه فرض و واجب است. چيزي است كه اهميتش از نان شب كمتر نيست. رعايت اين قانون و ادب به ويژه از سوي كساني كه يونيفورم و نشاني به بر دارند يا لباس و ظواهرشان قشر و فكر و قوميتي را نمايندگي مي‌كند ضروري‌تر است. به جا آوردن ادب اجتماعي از سوي متشرعين و كساني كه ظواهر اسلامي را بيشتر رعايت مي‌كنند، مهم‌تر است. ايجاد بدبيني و قضاوت نادرست نسبت به عملكرد دينداران و مومنين مسووليتي عميق‌تر و گسترده‌تر به همراه دارد. فرمود «گر تو قرآن به اين نمط خواني، ببري رونق مسلماني».

كسي كه ظاهر و باطن آيين مسلماني را رعايت مي‌كند لاجرم بايد خوشروتر، گشاده‌دست‌تر، خوشبوتر، تميزتر، قانونمندتر، با ادب‌تر و با حوصله‌تر از ديگران باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون