آغاز جنگهاي صليبي
مرتضي ميرحسيني
در اواخر قرن يازدهم ميلادي امپراتوري بيزانس در جوار سرزمينهاي مسلمانان قرار داشت. سابقه اين همسايگي كه گاهي در جنگ و گاهي در صلح ميگذشت به دوران خلفاي راشدين برميگشت. بيزانسيها تا آن زمان، براي عقب راندن مسلمانان چند بار از پاپ و شاهان اروپايي درخواست كمك كرده بودند، اما اين درخواستها هميشه بيجواب ميماند. تا اينكه سرانجام پاپ اوربان دوم به يكي از اين درخواستها پاسخ داد. در ظاهر چنين به نظر ميرسيد كه مسيحيان ساكن اروپا براي ياري به همكيشان آسيايي خود به شرق ميروند و جلوي پيشروي مسلمانان را ميگيرند. اما چنان كه در سير حوادث بعدي معلوم شد پاپ در اجابت درخواست بيزانسيها صداقت نداشت و از مدتها قبل به اهداف ديگري ميانديشيد. او پاييز سال 1095 به فرانسه رفت و در چنين روزي در جنوب اين كشور، براي مخاطباني كه او را جانشين بحق مسيح ميپنداشتند سخنراني پرشوري كرد و راست و دروغ را به هم آميخت و اخبار و شايعاتي را كه از شرق ميرسيد با اغراق و به ميل خود براي حاضران بازگو كرد. او آن روز، آنجا در آن سخنراني مسلمانان را «گروهي كافر» خواند كه به سرزمين مقدس مسيحيان تاختهاند و بسياري از ساكنان آن را به اسارت گرفته يا زير شكنجه كشتهاند؛ «باشد تا قبر مقدس سرور و منجي ما، كه در حال در تسخير مردمي ناپاك است، شما را برانگيزد». وعده رستگاري را نيز از ياد نبرد: «براي مغفرت گناهانتان، پا در ره اين سفر بنهيد و حتم داشته باشيد كه از شكوه پايانناپذير در قلمرو بهشت برخوردار خواهيد بود.» اين آغاز مجموعه لشكركشيها و نبردهايي بود كه حدود دو قرن، تا اواخر قرن سيزدهم طول كشيد و جنگهاي صليبي نام گرفت. هرچند اقوام و ملل مختلف اروپايي، هر كدام در مقطعي از اين ماجراي طولاني درگير شدند، مسلمانان آن روزگار، جنگهاي صليبي را مقابله با تهاجم فرانكها ميديدند. اين ذهنيت آنان چندان هم نادرست نبود زيرا جنگهاي صليبي اواخر نوامبر 1095 از جنوب فرانسه و با سخنراني پاپ اوربان دوم شروع شده بود. در اين نزديك به دو قرن، هشت يا نه جنگ صليبي درگرفت كه گاهي نبرد فقط ميان خود مسيحيان بود و مسلمانان در آن شركت و چندان نقشي نداشتند. لويي نهم، آخرين پادشاه مسيحي بود كه در وهم كسب افتخار و جنگآزمايي در سرزمين مقدس راهي شرق شد، اما در كارتاژ (تونس) بر اثر بيماري از پا افتاد. ميگويند كه در آخرين لحظات عمر از تب ميسوخت و «اورشليم، اورشليم» ميگفت. جنگهاي صليبي با مرگ او به پايان رسيد، هرچند بعدها ماجراجوياني مثل آلبركرك و واسكو دوگاما و كريستف كلمب نيز خودشان را وارث ارزشهاي شهسواران مسيحي ميديدند. آنها نيز مانند اجداد قرون وسطايي خود، صليبي به گردن ميآويختند و به ثروت سرزمينهاي واقع در شرق درياي مديترانه طمع داشتند.