شايستهترين سبك زندگي
به حقيقت آيه قرآن دقت كنيم: «و محققا ما فرزندان آدم را بسيار گرامي داشتيم و آنها را (بر مركب) در برّ و بحر سوار كرديم و از هر غذاي لذيذ و پاكيزه آنها را روزي داديم و آنها را بر بسياري از مخلوقات خود برتري و فضيلت كامل بخشيديم». اتصال ذات انساني به شايستهترين سبك زندگي كه هر دو جنبه رفاه مادي و كرامت معنوي را در خود گردآوري كرده است. ملاحظه دوم اينكه اعلاميه حقوق بشر در گزارههاي خود، مفاهيمي انساني را به گونهاي مطرح كرده است كه ويژگي «كلي بودن» و «حامل تفسير گوناگون بودن» در آنها موجب پيچيدهتر شدن مساله است و حقيقتا در اينجا ارايه تفسيري انسانمدارانه و دور از منفعتطلبي براي تعيين مصاديق بارز و شيوه تحقق حقوق بشر در بستر تعارضها خود اهميتي دوچندان پيدا كرده است. بديهي است كه پيچيدگي و قابل تفسير بودن همچنان به وضعيتي دامن زده است كه در آن هر دو طرف دعوا از هر سنخي كه باشند ممكن است در برخي مقاطع، حقوق اساسي و كرامت ذاتي انسانها را لگدمال كنند زيرا هر كدام از طرفين درگير ماجرا با استناد به اعلاميه برداشت متفاوت يا سليقهاي از تعيين مصاديق رعايت حقوق بشر داشته باشند. البته اينگونه اختلاف و دعاوي ميان طرفين، قابل رفع و حلشدني است زيرا همانطوركه بيان شد برخي مباني حقوق بشر مورد تاييد آموزههاي ديني است و از قضا قرآن و آموزههاي معتبر ديني از پتانسيل كامل جهت شناسايي مصاديق حقوق بشر برخوردارند؛ از اينرو تعيين مصاديق بارز حقوق بشر در يك جامعه ديني امري نه تنها امكانپذير بلكه ضروري نيز به نظر ميرسد. همچنين در اين ميان، تلاش براي تعيين مصاديق ميتواند مانع بهانهتراشي ديگران جهت اتهامزني نقض حقوق بشر به جامعه دينداران شوند اما نكتهاي مهم نبايد فراموش شود؛ اينكه ممكن است مسوولان جامعه دينداران در برخي مصاديق دچار اشتباه شوند اما راه اصلاح اشتباه در تعيين مصاديق حقوق بشر در انديشه ديني همواره باز است تا در نهايت حفظ حقوق افراد در جامعه دينداران تضمين شود منتها اين روند، نيازمند پژوهش طولاني، پرهيز از برخورد سليقهاي و در نهايت دوري از مطلقگرايي است. ملاحظه سوم و پاياني مربوط به مساله ميزان رعايت و پايبندي به كليات حقوق بشر در مرزهاي اخلاق است يعني اينكه ضامن اجرايي اعلاميه حقوق بشر تنها با آگاهي از بعدِ معرفتي و تئوريپردازي اعلاميه خلاصه نميشود بلكه مهمترين عاملِ ضمانت در حُسن اجراي آنها نهادينه شدن حسِ وجدان اخلاقي و اشتياق عملي براي اصول كلي عدالت و آزادي و كرامت انساني است. بنابراين، رعايت حقوق بشر مستلزم اخلاقي زيستن و اخلاقي انديشيدن در حوزه امر سياسي و اجتماعي و فرهنگي است. چنين است كه برخي نظامهاي سياسي مستبد دنيا مثلا در چند دهه پيش در عراق يا شيلي يا كره شمالي با وجود آگاهي و معرفت به حقوق بشر اما از اجراي آنها سرباز ميزدند زيرا پايبندي به حقوق ساير انسانها نيازمند مبارزه سخت با كششهاي افراطي قدرتطلبي، نفسپرستي است و اين امر بسيار سخت و طاقتفرسا براي بشري است كه روح و نهادش در معرض وسوسه انواع آرزوهايي مانند ثروتاندوزي يا عطش رياستطلبي است. پايانيترين سخن نگارنده در اينجا اين است وقتي ميبينيم كه حتي در ديگر نظامهاي غير ديني پايبندي حقوق بشر مستلزم پايبندي به اخلاقهاي انساني است آنگاه در درجه نخست، حُسن اجراي مباني كلي حقوق بشر (حقوق سازگار با اسلام) در جامعه دينداران، نيازمند اخلاقي زيستن و گونهاي از رياضت نفس در تجربه امر سياسي، اجتماعي و فرهنگي است.