• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4622 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۷ فروردين

تربيت، ملاحظه و رهايي

سيد حسن اسلامي اردكاني

در مركز خريدي آن سوي آب، گفت‌وگوي چند نفر به زبان فارسي نظرم را جلب كرد. يك خانواده ايراني بودند و درباره چيزهايي كه بايد خريد يا نخريد بحث مي‌كردند. در اين ميان سه خانم متمايز بودند: مادر بزرگي مسن، مادري ميانسال و دختري جوان. آشكارترين ويژگي اين سه نحوه پوشش آنها بود. مادر بزرگ افزون بر پوشش كامل، چادر به سر داشت و كاملا روگرفته بود. مادر، مانتويي بود؛ به شكلي كه با همان پوشش تا نزديكي مكان‌هاي مقدس مي‌شد رفت. اما آن دختر بي‌پروا لباس پوشيده بود.
با آنكه هر سه نزديك‌ترين پيوند خوني، فرهنگي و تربيتي را با هم داشتند، هر يك پوششي كه دوست داشت انتخاب كرده بود و گويي اجباري در كار نبود. به نظر مي‌رسيد كه مادر بزرگ ريشه در سنتي داشت كه چادر بخشي از ارزش‌هاي آن به شمار مي‌رفت. لذا به هيچ روي حاضر نبود حتي در جايي كه نظارتي بيروني در كار نبود، آن را كنار بگذارد. چه بسا با دخترش، و بيشتر از آن با نوه‌اش، به خاطر داشتن چادر در آن جا بحث و گفت‌وگو كرده بود. اما هر چه بود احساس مي‌كرد بايد
چادري باشد.
 چادري بودن برايش ارزشي بود كه دروني شده بود و نيازي به امر و نهي بيروني نداشت.
آن مادر، اما، احتمالا اگر در ايران بود با چادر رفت و آمد مي‌كرد، ولي ترجيح داده بود در آن‌جا راحت عمل كند. با اين حال، احتمالا دورانديشي و ملاحظات مصلحت انديشانه مانع از آن مي‌شد كه بيش از حد راحت باشد. بالاخره آشنايي، دري، همسايه‌اي، ممكن بود ببيند و بعد حرف و حديث پيدا شود! لذا ترجيح مي‌داد برخي حريم‌ها را حفظ كند. به خصوص اگر در نظر بگيريم آن مادر در جايي شاغل بود و در عرصه عمومي فعاليت مي‌كرد.
ولي دختر ماجراي ديگري داشت و از نسل ديگري بود. نه ريشه در سنت‌هاي مادر بزرگش داشت، نه ملاحظات اجتماعي و دورانديشانه مادرش را جدي مي‌گرفت. نه شاغل بود و نه تجربه‌اي از اين دست داشت كه چه بسا رفتار و پوشاك امروزش مي‌تواند در آينده شغلي‌اش موثر باشد. در نتيجه اگر هم در ايران ناگزير بود برخي قيدها را رعايت كند، در آن‌جا به خودش اجازه مي‌داد هر گونه بخواهد بپوشد و بگردد. بدين ترتيب، در يك نگاه با سه نسل متفاوت مواجه شدم كه هر يك سودايي در سر داشت و نگرشي كه در رفتار و پوشاكش بازتابيده بود. البته اين برداشت شتابزده من بود و ممكن است يكسر خطا رفته باشم.
مادر بزرگ هنجارهاي رفتاري و پوششي خود را از سنت به شكلي آرام دريافت كرده و دروني ساخته بود و آنها را فارغ از الزامات بيروني «درست» مي‌شمرد. مادر گويي برخي هنجارها به او تحميل شده بود كه حالتي سيستماتيك داشت. لذا به آنها «تن» داده بود نه آنكه آنها را پذيرفته باشد. اما دختر جوان تنها از هنجارهايي تبعيت مي‌كرد كه فكر مي‌كرد هنجارشكن هستند و نه ريشه در سنت دارد و نه مقبول حاكميت است. رفتار مادربزرگ برآمده از «اقناع» بود، مادر «الزام» بود و دختر «امواج». حال مي‌توان پرسيد: كدام يك از اين سه در فراز و فرود زندگي كمتر رنگ مي‌بازد و بيشتر مي‌پايد؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون