• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4656 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۸ خرداد

از آن روز كه مبتلاي محمد علي موحد شدم

در هواي حقّ و عدالت

ميلاد عظيمي در كانال نور سياه از روزي مي‌گويد كه مبتلاي محمدعلي موحد شد؛ «از آن روز هر مقاله‌اي كه نوشت و هر كتابي كه منتشر كرد، خواندم و خواندم. خواندم تا عاقل شوم. پخته شوم. چراغ به كف آورم. معيار بيابم. خواندم تا بدانم و لذت ببرم و لحظات عمر را رنگين كنم.»
ما نسلي هستيم كه با دوم خرداد به عرصه آمديم و در آن حال و هوا، دم زديم و باليديم. اميدهايش را ديديم و نااميدي‌هايش را چشيديم. دوم خرداد كه شد ما جوان بوديم و بي‌تجربه و كتاب ‌نخوانده. نمي‌دانستيم چه به چه است. چرخ حوادث ايام هر روز تندتر مي‌گشت و ما حيران بوديم. زود شاد و سرخوش مي‌شديم و تند غمگين و نااميد. با چاپ يك روزنامه، آسمان برين را سير مي‌كرديم و از استيضاح يك وزير، كاخ آرزوهامان ويران مي‌شد. تندوتند مي‌خواستيم از همه ‌چيز و همه كس عبور كنيم. مدام مي‌خواستيم آن مرد نجيب كه دل خونين و لب خندان داشت، استعفا كند چون نمي‌تواند يا نمي‌گذارند به وعده‌هايش عمل كند. ساده‌نگر بوديم. خام بوديم. حق هم داشتيم چون تاريخ نخوانده بوديم و تجربه نداشتيم.
 سال ۷۸ سال عجايب‌ها بود.كتاب تاريخ تند ورق مي‌خورد. تابستان داغ كوي دانشگاه را گذرانديم. صبح مهر ماه بود و همه در انتظار زمستاني بودند كه در سرماي آن انتخابات آتشيني برگزار مي‌شد. روزنامه‌ها را ديده بودم و در كتاب‌فروشي‌هاي روبه‌روي دانشگاه تفرج مي‌كردم. كتابي دو جلدي ديدم كه بسيار دلربا و گران بود. نامش «خواب آشفته نفت» بود. درباره دكتر محمد مصدق و نهضت ملي ايران. دل به دريا زدم و خريدمش. يك دستم روزنامه خرداد و صبح امروز بود و يك دستم كتاب طرفه محمدعلي موحد و رفتم به سمت دانشگاه. 
مقدمه‌ كتاب را فورا خواندم. ديدم نبيسنده پير به شعر جوان‌پسند شاعر شكست و نوميدي؛ مهدي اخوان‌ثالث استشهاد كرده است:«ما يادگار عصمت غمگين اعصاريم... ما راويان قصه‌هاي شاد و شيرينيم»... همدلش يافتم. همدردش يافتم. نبيسنده پير مي‌خواست براي ما جوانان «قصه گذشته‌اي به‌بن‌ رسيده» را روايت كند به‌ اين ‌منظور كه «اميد فرجي براي آينده» رقم بزند. روزنامه‌ها را كنار گذاشتم و دل سپردم به قصه پير فرزانه. چه انصافي! چه عقلي! چه تحقيقي! چه نثر دلكش و روايت زنده و شيوايي! سرّ دلبران را در حكايت ديگران باز مي‌گفت. پير خردمند كارآزموده در پرده قصه دكتر مصدق به گوش ما جوانان سردوگرم‌ ناچشيده مي‌خواند، امروز نه آغاز و نه انجام جهان است. مي‌گفت تندروي ناسنجيده ولو صادقانه باشد درنهايت آتش استبداد را تيز مي‌كند. مي‌گفت سياست ميدان توازن قدرت‌هاست نه عرصه آرزوپروري. مي‌گفت آرزو مي‌خواه ليك اندازه خواه و اين «اندازه» مقيد و مشروط است به هزار و يك عامل و مولفه پيدا و پنهان. مي‌گفت بايد صبور بود و در حدّ مقدور، منافع ملي را با كمترين هزينه دنبال كرد. مي‌گفت لزوما نه هر كه بهتر شعار مي‌دهد، كارآمدتر و مفيدتر است. مي‌گفت... مي‌گفت...
 از آن روز ديگر مبتلاي موحد شدم. هر مقاله‌اي كه نوشت و هر كتابي كه منتشر كرد، خواندم و خواندم. خواندم تا عاقل شوم. پخته شوم. چراغ به كف آورم. معيار بيابم. خواندم تا بدانم و لذت ببرم و لحظات عمر را رنگين كنم. 
سال ۸۱ بود. ديگر آن اميدها داشت فرو مي‌نشست... شعارها شده بود، اصلاحات مرد! در اين سال موحد كتاب مهم ديگري نوشت؛ در هواي حق و عدالت؛ از حقوق طبيعي تا حقوق بشر. كتاب را براي «جوانان فرهيخته و دانش‌پژوهي نوشت كه بلوغ معنوي خويش را با عشق حق و عدالت آغاز كرده‌اند و با ايمان قوي‌ به حقانيت راه خود، چشم اميد در آفاق آينده دوخته‌اند». سخن كوتاه بود اما تمام بود و هيچ كم نداشت. پير هوشيار مي‌گفت در عشق به حق و عدالت بايد مومنانه استقامت كرد و در انتظار آينده روشن بود. مي‌گفت فراز و شيب بيابان سياست نبايد آتش عشق به حق و عدالت را در دل‌ها بميراند. مي‌گفت نخست بايد حق و عدالت را شناخت سپس به آن دل باخت.
 محمدعلي موحد آميزه‌اي از حقوق و تحقيق و تاريخ و سياست و شعر و عرفان است. معجون ملايم گوارايي از عقل و اشراق است. وقتي يك‌ عمر با چشم باز به جهان نگريستي، وقتي يك ‌عمر در زير و بم كار جهان تامل كردي، وقتي يك ‌عمر كتاب خواندي و تحقيق كردي، وقتي با پاي خرد و اعتدال و استدلال به بررسي و ارزيابي مسائل پرداختي، چكيده خوانده‌ها و ديده‌ها و انديشيده‌ها و تجربت‌ كرده‌هايت مي‌شود: بينش، فرزانگي، حكمت. محمدعلي موحد نماد و نمود بينش و فرزانگي و حكمت در عصر ماست. آفاق علايق او متنوع اما جهان‌نگري او منسجم و معتدل است. قرائت او از عرفان عقل‌پسند و اخلاقي است. قرائت او از تاريخ گذشته و معاصر ريزبينانه و نكته‌سنجانه است. در كار مولوي و شمس ستون استوار است. نوشته‌هايش اگر «ياد گذشته» هم باشد باز «نقد حال» است و «در انديشه آينده». او دوستدار ايران و نگران ايران است. بي‌آنكه هنگامه بگيرد انذار خود را داده است.
 سال‌هاست كه به هر دوم خرداد و سوم تيري از دريچه خرد و تجربه و اعتدال و ايران‌دوستي محمدعلي موحد مي‌نگرم و با ايماني قوي به آفاق دوردست حق و عدالت چشم مي‌دوزم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون