تاملي بر بازيگران سنتي و مدرن در سينماي ايران - بخش سوم
از ملك مطيعي و فردين تا ارجمند و كيانيان
ابوالفضل نجيب
ملكمطيعي چه در نقشهاي كلاه مخملي و چه تاريخي در همان قالب و نقشهاي معمول كاراكترهاي بازاري، ميداندار، قصاب و حتي در قالب آدمهاي بالاي شهري نمونه آنچه در «خاطرخواه» شاهد بوديم اما همچنان در قيد و بند اخلاقيات و ارزشهاي سنتي است. حتي وقتي قرار است به ندرت از كليشه بيرون بيايد اما در نهايت به همان مولفههاي سنتي گره ميخورد و در واقع ارزشهاي مدرن را در تقابل با سنتي معني ميكند. درست در نقطه مقابل او بهروز وثوقي و حتي همدوش و هم طبقه و مهمتر در نقش خواهرزاده ملكمطيعي در «طوقي» اما همچنان رويكردي ضدكليشهاي از كاراكترهاي سنتي ارايه ميدهد. تا جايي كه دختر مورد علاقه دايي كه حكم امانت دارد را تصاحب ميكند. هر چند اين لاقيدي به اصول اخلاقي در وهله اول به رضايت دايي به قتل خواهرزاده و در ادامه با آگاهي از محرميت رابطه به تغيير موضع دايي منجر ميشود اما اهميت آن را بايد در پذيرش چنين نقشي و در نسبت با كاراكتر اجتماعي و برخورد تساهلگرايانه ارزيابي كرد. شايد تعويض اين موقعيتها به هيچ روي به موفقيت حاصله از چينش موجود ختم نميشد به اين دليل ساده كه اساسا ذهنيت تماشاگر از كاراكتر اجتماعي اين دو بر باورپذير كردن نقشها تاثير مستقيم داشت. كاكو شايد نمونه موردي با معنايي از اين رابطه تماتيك باشد. بيرون آمدن ملكمطيعي از كاراكتر هميشگي و تن سپردن او به قانون و قانونمداري كه چندان به مذاق ذهنيت اجتماعي خوش نيامد و به شكست تجاري فيلم انجاميد. شايد اين مثال در اين بحث چندان قريب به موضوع نباشد اما از جهاتي ميتواند بر پيوندهاي نامريي و بازخوردهاي مورد اشاره مثال مناسبي باشد. به اين دليل كه ملكمطيعي براي اولين بار از قالب سنتي كلاه مخملي كه در قيد و بند صيانت از محرومان و ضعفاي محله است به كاراكتري تبديل شده كه در تضاد با ذهنيت اجتماعي و در همسويي با قانونمداري و به تعبيري به يك پهلوان شبه مدرن تبديل شده است.
در همين رابطه ميتوان به فردين به مثابه نمونه ديگري از بازيگران سنتي قبل از انقلاب اشاره كرد. كاراكتر اجتماعي او نيز همچون ناصر ملكمطيعي ارتباط تنگاتنگي با ارايه نقشهاي سينمايي داشت. كاراكتري كه همزمان در نمود حقيقي و مجازي در ذهنيت اجتماعي به مثابه يك نمونه تاريخي تثبيت شد.
به نظر ميرسد اين رويكرد دوگانه سنتي و مدرن بيش از اينكه ريشه در قابليتهاي بازيگري داشته باشد به منش و طرز فكر و روانشناسي فردي و جهان شخصي بازيگر بستگي دارد. البته اين قابليتها ميتواند موثر باشد اما وقتي هيچ تمايلي به تنوعطلبي در نقش نميبينيم حتي در حد يك تجربه شكست خورده و فقط از اين بابت كه ميل به تنوع را بروز دهد در اين صورت گريز و اجتناب از تنوع را بايد به حساب التزام و پايبندي به جهان شخصي گذاشت.
اين بررسي ميداني را ميتوان در سينماي بعد از انقلاب به درجاتي در مقايسه داريوش ارجمند به مثابه يك نمونه سنتي با رضا كيانيان به عنوان نمونه مدرن دنبال كرد. اين مقايسه از اين جهت حائز اهميت است كه ظاهرا و همان اندازه كه تولد و تربيت سنتي همچنين تمايلات اجتماعي و سياسي مشترك اين دو ميتوانسته بر اشتراك فهم و جهتگيري ميداني در حوزه بازيگري بينجامد اما تفاوتهايي در حوزههاي فراگيري دانش بازيگري كه عليالظاهر بايد موقعيت آن دو را به عنوان سنتي و مدرن جابهجا كند اما عملا ارجمند را به بازيگر سنتي و كيانيان را به بازيگر مدرن تبديل كرده است. منظورم از تفاوت، بسترهاي تحصيل سينما و تئاتر ارجمند در پاريس در مقايسه با تحصيلات مشابه كيانيان در دانشگاههاي داخلي است.
اما با اين همه در پهنه نگاه فردي و هم تجربه حرفهاي به دليل وابستگيهاي اعتقادي و دلبستگيهاي حتي عاطفي به افراد و تاثير آنها و بهعلاوه تشديد اين زمينهها از طريق پيوندهاي سياسي و جناحي در يكي(داريوش ارجمند) و عبور آن ديگري(رضا كيانيان) به فرجام متفاوتي در مسير بازيگري ميانجامد. در مورد ارجمند به طور مشخصتر ميتوان به تحصيل جامعهشناسي و تاريخ و پيوندهاي عاطفي و فكري او با شريعتي اشاره كرد. اين مقايسه در مورد كيانيان با اشاره به تمايلات چپگرايانه در جواني شايد به مهمترين فاكتور و تفاوت فضاي ذهني او با ارجمند تصريح و تاكيد داشته باشد.
اين تفاوتها را ميتوان با مقايسه آثار سينمايي و تلويزيوني آنها دنبال كرد. در آثار سينمايي و سريالي كيانيان شاهد طيف گسترده و متنوع از نقشهاي متعارض هستيم. از نقشهاي تاريخي كه بگذريم در پهنه نقشهاي اجتماعي و اين زماني، او را در قالبهايي ميبينيم كه هيچ شباهت و سنخيتي به همديگر ندارند. در مقايسه با آثار ارجمند به جز موارد استثنايي كه در نهايت در چرخه تحول به همان كاراكتر مطلوب و مورد نظر ارجمند ختم ميشود، تمامي به لحاظ شباهتهاي محتوايي نقش با خود واقعي ارجمند در همسويي معنيداري با همديگر قابل مقايسه هستند.
آثار كيانيان به لحاظ تنوع و همزمان مهارت و توانمندي غافلگيركننده است. يك بوس كوچولو، بوي كافور عطر ياس، خانهاي روي آب، دلم ميخواد، آژانس شيشهاي، كيميا، يك حبه قند، روبان قرمز، چتري براي دو نفر، سگكشي، يك تكه نان، كفشهايم كو، نيش زنبور، مسخرهباز، باركد، ماهيها عاشق ميشوند، گاهي به آسمان نگاه كن، سه زن و... به رنگين كماني ميماند كه هر رنگ علاوه بر زيباييهاي قائم به ذات در تركيب نهايي گستره تنوع كاري او را به رخ ميكشد. در نظر داشته باشيم اين تنوع اغلب تضادهاي غافلگيركننده را نمايندگي ميكند. سكانس- پلان 30 دقيقهاي او در نقش يك روحاني در يك سريال تلويزيوني به اذعان بسياري به يك كلاس آموزشي ميماند. اين ميزان تنوع در سريالهاي تلويزيوني بسيار قابل تامل و از وقوف رسانه به جايگاه و محبوبيت او حكايت دارد. مديايي كه در مقايسه با سينما اساسا با اين ميزان تنوعگرايي به خصوص در خلق شخصيتهاي غيرمتعارف ميانه چنداني ندارد. به اين تنوع اضافه كنيد، تجربههاي نمايشي كيانيان و متنهاي خارجي كه اغلب با پيچيدگي شخصيتها و تنوع متمايز ميشوند. اين كارنامه در مقايسه با ارجمند از همان شروع بر تفاوت در نگرش اجتماعي كيانيان بر بازيگري، نقش و جنس و ارتباط دروني با حرفهاش دلالت دارد.
براي ماده كردن اين تفاوتها كه شايد نتوان در قالب كلمات و واژهها معني و مادي كرد، ناگزير به ارجاع يك خاطره سينمايي درباره ارجمند هستم كه اميدوارم باعث سوءتفاهم و برخورنده نباشد. اين خاطره به زمان برگزاري جشنواره موضوعي زن در شهركرد و به تابستان سال 1380 برميگردد. جز زندهياد زاون(قوكاسيان) كه رفت و در حافظه سينما جاودانه شد بقيه هم شاهد و هم به نوعي در اين بحث مشاركت داشتند. در پايان يكي از روزهاي جشنواره و هنگام صرف شام در هتل شهركرد با حضور مينو فرشچي، تهمينه ميلاني و زندهياد زاون قوكاسيان، حسين گيتي و البته چند نفر ديگر كه حافظه به خاطرشان ندارد، حقير از بابت بازي آقاي ارجمند در يك سريال آبكي و پيامدهاي آن ابراز نگراني و تاسف كردم. آقاي ارجمند حضور در اين سريال را با مشكلات اقتصادي توجيه و به ناگزيري تعبير كردند. دفاع ايشان شايد ميتوانست قانعكننده باشد. البته اگر اين پرسش و پاسخ به همين جا ختم و به مجادله خانم تهمينه ميلاني با آقاي ارجمند گره نميخورد. موضوع جر و بحث خانم ميلاني سماجت آقاي ارجمند بر سر نپذيرفتن نقش حاج صفدر در فيلم «واكنش پنجم» بود. آن طور كه آقاي ارجمند استدلال ميكرد، دليل نپذيرفتن اين نقش دافعهاي بود كه ميتوانست در ذهنيت اجتماعي نسبت به جايگاه اجتماعي و اعتقادي حاج صفدر ايجاد كند. تاثيري كه به زعم آقاي ارجمند در تعارض با باورها و اعتقادات شخصي ايشان بود. ارجمند در نهايت و به رغم توضيحات و اصرار خانم ميلاني آن نقش را نپذيرفت و جمشيد هاشمپور را جايگزين كرد. از قضا آن روزها «سگكشي» تازه اكران شده و طبيعي بود به رغم حساسيت ادعايي، بازي در نقش حاجي بازاري سگكشي كه همساني قريب و نزديكي با نقش حاج صفدر واكنش پنجم داشت به هيچ روي نميتوانست قابل دفاع باشد. به همين دليل از ايشان سوال كردم كسي كه نقش حاجي محتكر قبر- زن دزد- زنباره و دروغگوي فيلم سگكشي را قبول ميكند، عليالقاعده نبايد نسبت به نقش حاجي صفدر در واكنش پنجم و فقط به اين دليل كه با ازدواج مجدد عروس خود مخالف است چندان حساس باشد. پاسخ كلي آقاي ارجمند به ابهام حقير بر اين معنا دلالت داشت كه حاجي سگكشي در مقايسه با حاجي واكنش پنجم به غايت اخلاقي و قابل دفاعتر است. توضيحات تكميلي حاوي اين معني بود كه حاجي سگكشي به رغم رودست خوردن و لو رفتن ازدواج موقت با زني درمانده و مستاصل كه براي رها كردن همسر از زندان تسليم هوي و هوس پيرمرد متشرع رياكار و دروغگو شده اما به اين دليل كه در نهايت و آن هم به دليل رودست خوردن به وعده دروغي كه به همسر خود داده عمل ميكند، موجهتر و در نتيجه قابل دفاع است. به زعم ايشان دافعه چنين شخصيتي پلشت و چندشآور در ذهنيت جامعه به مراتب از حاج صفدر كمتر مينمود. كساني كه هر دو فيلم را ديدهاند، ميتوانند شخصيت حاجي قبرفروش سگكشي و هم شخصيت حاج صفدر واكنش پنجم را به خاطر بياورند و درباره نگاه ايشان به تاثير همزمان كاراكتر اجتماعي و مجازي و مهمتر از آن به حساسيتهاي فرامتني ارجمند در همسو كردن نفرت و سمپاتي ذهنيت اجتماعي از يك تيپ اجتماعي سنتي پي ببرند.
در پهنه نگاه فردي و هم تجربه حرفهاي به دليل وابستگيهاي اعتقادي و دلبستگيهاي حتي عاطفي به افراد و تاثير آنها و بعلاوه تشديد اين زمينهها از طريق پيوندهاي سياسي و جناحي در يكي(داريوش ارجمند) و عبور آن ديگري(رضا كيانيان) به فرجام متفاوتي در مسير بازيگري ميانجامد. در مورد ارجمند به طور مشخصتر ميتوان به تحصيل جامعهشناسي و تاريخ و پيوندهاي عاطفي و فكري او با شريعتي اشاره كرد. اين مقايسه در مورد كيانيان با اشاره به تمايلات چپگرايانه در جواني شايد به مهمترين فاكتور و تفاوت فضاي ذهني او با ارجمند تصريح و تاكيد داشته باشد.