اول| تئاتر به عنوان سرمايه بشري معنا مانع از فروپاشي اندام ميشود
كرونا يا همان ويروس كوويد 19، هجوم امر ناشناخته بر روال زيستي ماست. ناشناخته هم از منظر آگاهي ناقصي كه علم پزشكي مدعي است از اين ويروس دارد و هم حقايقي كه اكنون در لايههاي ابهام قرار دارند و شايد روزي برملا شوند. به هر حال آنچه اكنون نوع بشر و زندگي او را در وضعيت مبارزه با نيستي قرار داده، غيرمنتظره بود و همچنان به يقين نميتوان قضاوتي در مورد چيستي آن داشت.
اگر چه محاسني براي اين هجوم ويروسي، از قبيل تنفس زمين و كاهش آلايندهها برشمردهاند، اما عيب آن فقط در مبتلا كردن جسم و جان ما به بيماري و مرگ هزاران نفر از انسانها و تهديد حيات بشري خلاصه نميشود. كرونا روال توليد انديشه، توليد زيبايي، ارتباط با هنر و مناسبات فرهنگي ما كه حاصل صدها سال پيشينه بوده را نيز يا متوقف كرده يا به حالت تعليق درآورده يا عدهاي را در خصوص ماهيت آنها به فكر واداشته.
حالا سوال اينجاست كه استراتژي ما چيست؟ در اين وضعيت چگونه بايد زندگي را پيش ببريم؟ چگونه بايد كار كنيم؟ تكليف تئاتر به عنوان هنري كه مبتني بر تجمع بازيگران و تماشاگران و ارتباط زنده و نفس در نفس است چه ميشود؟
ما زماني ميتوانيم در خصوص امري به يك تغيير وضعيت يا استراتژي جديد برسيم كه نسبت به عامل ويرانگر وضعيت قبلي شناخت و آگاهي كامل داشته باشيم. در غير اين صورت رفتار ما يك جور سازگاري و دگرگوني محسوب نميشود بلكه نوعي وادادگي، ترس، تسليم و ويرانگري دستاوردها به حساب ميآيد و از آنجايي كه ما همچنان نسبت به چيستي ويروس كرونا، چرايي انتشار گسترده آن در سطح جهاني و علت حجم عظيم مانور خبري نهادهاي مختلف سياسي، اجتماعي و ... روي آن اطلاع درست و دقيقي نداريم و هر آن ممكن است كشفي تازه، معادلات ما را در هم بريزد، بنابراين نميتوانيم در خصوص نحوه ادامه مسير زندگي و كار خود، به يك استراتژي دقيق دست يابيم و باور كنيم كه از اين پس بايد زيستمان را بر پايههاي ديگري از نوع مراودات و رفتارها بنا نهيم.
از طرفي حيات تئاتر، مانند حيات بشري مبتني بر ارتباط است. هر قدر حذف ارتباط و مراوده بين انسانها و زيست سلولي در دوران كوتاه يا بلند كرونايي، شدني و امكانپذير باشد، تغيير نوع ارتباط با مخاطب و تبديل ارتباط جمعي به رابطههاي سلولي و محدود امكانپذير است. آيا ادامه حيات بشري به صورت زيست سلولي و دور از لمس اجتماع انسانها، امري قابل وقوع و شدني است؟
در تئاتر، از همان ابتداي تاريخش در يونان، ماهيت شكلگيرياش بر تجمع انسانها در مكاني مشخص بوده. اين تجمع براي اشتراك ديداري، شنيداري، عاطفي و انديشهاي پيرامون يك اجرا شكل ميگرفته. پيش از يونان و در خاستگاه آييني تئاتر هم، گردهمايي انسانها در قبايل كوچك و بزرگ و اشتراك براي انجام كاري يا پرستش چيزي يا غلبه بر نيرويي، همه و همه جز با كنار هم بودن انسانها و ارتباط زنده و پوياي آنها با يكديگر و با آيين مربوطه يا نمايش مورد نظر، امكانپذير نبوده. بنابراين نميتوان با يك هجوم مرموز و ناشناخته و مجهول ويروسي، هر قدر كه حقيقت داشته باشد و همان چيزي باشد كه بشر تا اكنون دريافته، به ناگهان با تكثير چند لفظ مانند تئاتر سايبري يا اجراي آنلاين يا ...، آنچه حيات تئاتر بوده و دقيقا عين حيات بشري است را مجبور يا تشويق به تغيير كرد.
امروز ميل به حيات در انسان، ميل به در آغوش كشيدن همنوع خود، ميل به رهايي در دامن طبيعت، ميل به كنار هم نشستن، ميل بيدغدغه نفس كشيدن، بيترس گرد هم جمع شدن، بيماسك در خيابان و فروشگاه و ... قدم زدن، بيواهمه روي نيمكت پارك نشستن، بياضطراب در صندلي تئاتر و سينما قرار گرفتن چنان شدت يافته كه گاه حتي ترس از بيماري را پس ميزند و خطر احتمال ابتلا را براي پاسخ به اميال طبيعي خود به جان ميخرد. همين ميل طبيعي است كه تئاتر را به وجود آورده و معنا داده. اين ميل يا اميال، چيزهايي نيستند كه بتوان بدون وقوع تبعاتي ويرانگرتر از كرونا، از او گرفت يا با حبس در سلولهاي تنهايي با وجود هزاران سرگرمي، جايگزينش كرد.
تئاتر مانند خود زندگي ميل به ادامه حيات دارد. ميل به نفس كشيدن دارد. ارتباط با مخاطب در گونههاي مختلف اجرا و تجربههاي گوناگون تئاتر طي دهها سال، اشكال متفاوتي داشته و بارها در چيدمانهاي مختلف مورد آزمايش و تجربه قرار گرفته تا معاني و فرصتهاي اجرايي تازه پديدار شود. اما چيزي كه هيچگاه از ميان نرفته، اصل ارتباط و ماهيت حضور انسانها در تعريف مخاطب يا حالا مثلا مخاطب كنشگر است. چيزي كه در تئاتر غيرقابل حذف است، حضور مخاطب و رودررويي با اوست. حالا به صدها شكل و شيوه. اما بستر ارتباط زنده با مخاطب، اگر قرار باشد از فضاي حقيقي به فضاي مجازي منتقل شود، آن وقت بايد گفت يكشبه، تئاتر بيش از صد سال از سينما و تجربههاي تصويري ديگر عقب ميافتد.
كاري كه از تئاتر انتظار ميرود در فضاي مجازي و ارتباط مجازي انجام دهد، سينما با تجربهاي چند ده ساله در مدياي خودش، بهتر از آن انجام خواهد داد، پس چه نيازي به بودن اجراهاي مجازي وجود دارد؟! تلاش براي سازش و پذيرش تحميل ارتباط مجازي در تئاتر، بيش از هميشه و بهتر از هميشه، دارد الزام وجود تئاتر و ارزش والاي ماهيت وجودي تئاتر را اثبات ميكند، چراكه از هر دري براي نفي ارتباط زنده در تئاتر وارد ميشويم، به ديوار بر ميخوريم. تئاتر چنان در رگ حيات بشري گره خورده و زيست اجتماعي بشر را معنا بخشيده كه حذف آن از اين حيات، درست مانند حذف ساير ارتباطهاي اجتماعي، مراودات مختلف بشري و ... است. اگر روزي بشر پذيرفت كه در سلولهاي ايزوله و تنهايي زندگي كند و با ديگر انسانها ارتباطي حقيقي نداشته باشد، آن وقت ميتوان پذيرفت تئاتر هم ميتواند وجود نداشته باشد.
چه بايد كرد؟! مهمترين كاري كه در اين وقفه اجباري ميتوانيم انجام دهيم، توجه بيشتر و خوانش بهتر مولفههاي تئاتر و اجراست. شناخت و آگاهي ما از ظرفيتهاي تئاتر، بدون توجه به ماهيت تئاتر، راه به جايي نخواهد برد. اگر نخواهيم بدانيم كه آنچه تئاتر را پديدار ساخته، چيزي جز ذات زندگي بشري و اصل ارتباط با همنوع و تكثير انديشه و زيبايي در اين بستر زنده نيست، دچار بازي با كلمات خواهيم شد و در نهايت دغدغه انسان دوران كرونا، به جاي چرخيدن حول زنده نگه داشتن تئاتر، بيشتر پيرامون ابداع راههايي است براي حفظ درآمد تحت عنوان تئاتر.
همين رابطه را در خصوص زندگيمان نيز بايد داشته باشيم. كرونا فرصتهايي را از ما گرفت كه در روزهاي اوج قرنطينه، با حسرت فراوان از آنها ياد ميكرديم. فرصت قدم زدن در خيابان، فرصت ديدار دوستان، فرصت سفر، فرصت گردهمايي و مراوده. چه كسي باور ميكرد روزي ما با حسرت به همين روزمرّگيهاي ساده تا به اين حد فكر كنيم و برايمان به آرزو تبديل شوند؟! كرونا ما را نسبت به بسياري از داشتههاي پيرامونمان كه پيش از آن نميديديمشان، بينا كرد. البته اميدوارم باز به چرخه ملال و نابينايي گرفتار نشويم، اما اينها اصل حيات بشري است. ارتباط و مراوده اصل حيات بشري است. ما در ابتداي ورود به اين جهان، پيش از هر كاري، كيسه آب خود را پاره ميكنيم. از آن سلول تنهايي بيرون ميآييم و فريادزنان كسي را ميجوييم كه پناهمان دهد و در آغوشي گرم قرار مييابيم. هر چه كه پيشتر ميرويم، دست و پايمان براي ارتباطهاي بيشتر، بيش از قبل حركت ميكند و دنبال انسانهاي بيشتر ميگرديم. ما موجودات تكزي نيستيم. حيات ما بر اساس ارتباط و زندگي جمعي شكل گرفته و تئاتر دقيقا بر همين اساس ايجاد شده. اگر كرونا توانسته فقدان اين ارزشهاي به ظاهر روزمره را تبديل به حسرت بودنشان كند، حتما بايد بتواند به ما يادآوري كند كه تئاتر چيست؟ براي چه به وجود آمده؟ و چرا بايد باشد؟
دوم| هنرمند به عنوان سرمايه اجتماعي
در ضرورت شكلگيري تشكلها، اصناف، سنديكاها و ... امنيت شغلي، يكي از مهمترين اركان ماهيتي آنهاست. مشاغل و صاحبان مشاغل در شرايط تحميلي بر زمان و مكان، گاهي تا سرحد ورشكستگي و نابودي پيش ميروند. در چنين وضعيتهايي، اين خردجمعي و همگرايي صنفي است كه با بهرهگيري از قوانين موجود يا مجاب كردن دولتها به ايجاد قوانين تازه، در راستاي بقاي شغلي و زيستي همصنفان ميكوشند. مجراي ارتباطي صنف با نهاد دولت، در ابتدا قوانين كار هستند و سپس چانهزني بر سر اين قوانين. در كشور ما از توليدكنندگان اقلام ضروري و غيرضروري تا سيراب و شيردانفروشان و كلهپزها، صاحب صنف و سنديكا هستند اما هنرمندان تئاتر از اين امكان ضروري براي زيست اجتماعي محرومند. فقدان صنف در تئاتر، راه ارتباط منطقي و مبتني بر ديالوگ با دولت را بسته. هنرمندان تئاتر سالهاست كه بر سر ابتداييترين مسائل با دولتهاي مختلف دچار مساله بوده و هستند. اين در حالي است كه مشكلات كلان آنها از قبيل امنيت شغلي، تامين اجتماعي، بيمه، بازنشستگي و ... مورد بيتوجهي قرار گرفته و چندين سال است كه بسياري از هنرمندان تئاتر در وضعيتي تاسفبار، با مشكلات ابتدايي زيستي دست و پنجه نرم ميكنند و در آخر بيآنكه حاصلي براي خود و فرزندانشان از سالها رنج و مرارت باقي بگذارند، از اين بستر ناعادلانه خارج ميشوند.
چرا چنين بيتوجهي در حق هنرمندان ايجاد ميشود؟
تنها در جوامعي هنر و هنرمند مورد بيتوجهي قرار ميگيرند كه مديران كلان آن جامعه، نگاهشان كوتاهمدت باشد. مديران كلاني كه به جاي آنكه يك كشور را در پهنهاي تاريخي قرار دهند، بيشتر تمايل دارند خودشان را در پهنه يك كشور قرار دهند. در چنين شرايطي، برخي مسائل از جمله هنر و انديشه در اولويت قرار نميگيرد. اولويت تنها اموري هستند كه بقاي مديريت و سيستم مديريتي را حفظ كنند. اگر نگاه بلندمدت در مديران كلان يك جامعه وجود داشته باشد، هنرمندان جزو اقشاري خواهند بود كه در بهترين وضعيت زندگي قرار خواهند داشت تا با تمركز لازم، جريان توليد انديشه و زيبايي متوقف نشود.
در نگاه كوتاهمدت، هنر در سطح ابزاري براي شعار و در تملك قدرت سياسي نزول پيدا ميكند و صرفا افرادي ميتوانند به رفاهي نسبي از طريق هنر دست يابند كه بينياز به هيچ استعدادي و فارغ از هيچ انديشه و زيباشناختي ويژهاي، در تملك نهاد قدرت دربيايند و با قبول سفارشات مورد نظر كارفرما، موجب تقويت اين باور غلط در دولتمردان شوند كه هنر ميتواند به تقسيمبندي مبتذل خودي و غيرخودي بازتعريف شود و از اين مجرا، موجود سفارشي كار، بينياز به استعداد، گاهي دغلكار و فريبندهاي به نام هنرمند خودي پديدار شود تا تنها سهم هنرمندان از خزانه عمومي را به كام خود بكشد.
براي كشوري كه نگاه بلندمدت در مديريت اركان جامعه انساني و نظام فرهنگي خود دارد، هنرمندان سرمايههاي اجتماعي ارزشمندي محسوب ميشوند كه هر آنچه به امنيت ذهني و زيستي آنها مربوط ميشود، مورد توجه قرار دارد تا جريان انديشه و توليد زيبايي و بسترهاي رشد خلاقيت در جامعه متوقف نشود. در چنين جامعهاي وقتي وضعيتي مانند شرايط فعلي ايجاد ميشود، خيل عظيم هنرمندان تئاتر دچار بلاتكليفي و درگيري با مشكلات اوليه زيستي نخواهند شد، چراكه آنچه آنان در جامعه انجام ميدهند، از نظر دولت، اولويت محسوب ميشود و قوانين موجود در ايجاد امنيت شغلي آنها راهگشا خواهد بود.
نويسنده و منتقد تئاتر
كرونا يا همان ويروس كوويد 19، هجوم امر ناشناخته بر روال زيستي ماست. ناشناخته هم از منظر آگاهي ناقصي كه علم پزشكي مدعي است از اين ويروس دارد و هم حقايقي كه اكنون در لايههاي ابهام قرار دارند و شايد روزي برملا شوند.
ما زماني ميتوانيم در خصوص امري به يك تغيير وضعيت يا استراتژي جديد برسيم كه نسبت به عامل ويرانگر وضعيت قبلي شناخت و آگاهي كامل داشته باشيم.
حيات تئاتر، مانند حيات بشري مبتني بر ارتباط است. هر قدر حذف ارتباط و مراوده بين انسانها و زيست سلولي در دوران كوتاه يا بلند كرونايي، شدني و امكانپذير باشد، تغيير نوع ارتباط با مخاطب و تبديل ارتباط جمعي به رابطههاي سلولي و محدود امكانپذير است.
در تئاتر، از همان ابتداي تاريخش در يونان، ماهيت شكلگيرياش بر تجمع انسانها در مكاني مشخص بوده. اين تجمع براي اشتراك ديداري، شنيداري، عاطفي و انديشهاي پيرامون يك اجرا شكل ميگرفته. پيش از يونان و در خاستگاه آييني تئاتر هم، گردهمايي انسانها در قبايل كوچك و بزرگ و اشتراك براي انجام كاري يا پرستش چيزي يا غلبه بر نيرويي، همه و همه جز با كنار هم بودن انسانها و ارتباط زنده و پوياي آنها با يكديگر و با آيين مربوطه يا نمايش مورد نظر، امكانپذير نبوده.
فقدان صنف در تئاتر، راه ارتباط منطقي و مبتني بر ديالوگ با دولت را بسته. هنرمندان تئاتر سالهاست كه بر سر ابتداييترين مسائل با دولتهاي مختلف دچار مساله بوده و هستند.