نمايشنامهها و نمايشنامهنويسان/1
يك بازرس تماس ميگيرد
احسان زيورعالم
تصوير اجمالي
اين داستان 3 پردهاي با صحنهپردازي سال 1912 همچون يك تريلر آغاز ميشود. بازرس گول معمايي مهماني نامزدي شيلا برلينگ را مختل ميكند تا با خانواده شيلا تماس بگيرد. او ميخواهد درباره خودكشي زني جوان اطلاعات كسب كند. همه اعضاي خانواده اثبات ميكنند در سرنوشت زن همدست بودهاند. آقاي برلينگ زن جوان را براي فعاليت اتحاديهاي اخراج كرده است. جرالد، نامزد شيلا او را اغوا كرده است. شيلا به تناسب زودرنجي خود باعث اخراج زن جوان از كار بعدياش در يك لباسفروشي ميشود. خانم برلينگ از روي كينه و عداوت از كمك خيريه به دختر امتناع ميورزد در حالي كه دختر باردار بوده است(به نظر ميرسد از اريك، برادر شيلا حامله بوده كه بدون معطلي به دختر، پولهاي دزديده شده از پدرش را پيشنهاد داده است).
با فروكاستن خودپسندي خانواده نسبت به فقرا، بازرس آنان را ترك ميكند؛ در حالي كه جوانان به مجرميت خود ميانديشند و والدينشان دوباره نخوتشان را به دست ميآورند، تلفن زنگ ميخورد: يك بازرس در راه است تا در مورد مرگ زن جوان تحقيق كند. ناگهان نمايش وارد ابعاد تازهاي ميشود- جستوجويي در زمان و آگاهي همانند نمايشنامه پيشين پريستلي، زمان و خانواده كانوي. بازرس گول كيست؟ انتقامجويي از دنياي ديگر؟ يا روحي از آيندهاي برابرگرايانهتر شكل گرفته در «آتش و خون و اضطراب» دو جنگ جهاني؟
اثرگذاري
متقاعدسازي گول مبني بر اينكه «همه ما مسوول يكديگريم» توسط پريستلي به اشتراك گذاشته شد. نمايشنامهها، رمانها و برنامههاي رسانهاي زمان جنگ يك سوسياليست متعهد به پيروزي در انتخابات حزب كارگر بريتانيا در 1945 كمك كرد. اين نخستين نمايشنامهاي بود كه صدايي به دولت رفاه ميداد. «يك بازرس ميگيرد» براي نخستينبار در 1945 در مسكو اجرا شد. پريستلي يكي از معدود نويسندگان بريتانيايي بود كه به اتحاد جماهير شوروي دعوت شد، نسخهاي از نمايشنامه را به محض پايان كار ارسال كرد به جاي آنكه در انتظار خالي شدن سالن تئاتري در بريتانيا شود. اجراي مسكو نسبت به نسخه اولد ويك باسيل دين واقعگرايانهتر بود. نسخه باسيل دين كمتر از يك سال بعد روي صحنه رفت كه از منظر پريستلي نواميدانه بود «صرفا دغدغه كمي هيجان در يك شب سال 1912 داشت... نه تلاشي براي دراماتيك كردن تاريخ 30 سال گذشته يا بيشتر» نقدها درهم بودند با اينكه رالف ريچاردسون خونسرد از كار ستايش كرد اما بابت بازرس وهمآور و ندامت فراموشناشدني الك گينس در نقش جرالد.
ميراث
نمايشنامه در سال 1954 توسط آلاستير سيم در نقش بازرس شوخ طبع و با ذكاوت به فيلم تبديل شد. در اواسط دهه 1950 قالب نسبتا متعارف نمايشنامه آن را از مد افتاده كرد، با اينكه همچنان جزو ستون رپرتواري و مورد علاقه پژوهش در مدارس باقي مانده است. بيبيسي در سال 1982 نسخه تلويزيوني آن را با بازي برنارد هپتون در نقش گول توليد كرد. سپس در سال 1992 استفان دالدري به طور جدي نمايشنامه را براي تئاتر ملي با سبك جسورانه و اكسپرسيونيستي بازنويسي كرد. اين اثر كه توسط يان مكنيل طراحي شد، خانهاي ديوانهوار محل نزاع بود كه در يك چشمانداز پساآخرالزماني تك افتاده بود. همانند نسخه توليد مسكو، لباسهاي گول او را در جهان دهه 1940 قرار ميداد تا او را به عنوان پيامرساني از دنياي ديگري نشانه دهد. اين احياي ستايش شده به عنوان «توليدي در دهه 90» 19 جايزه بيسابقه از جمله يك اوليويه (1993) و يك جايزه توني و حلقه منتقدان بيروني (1994) را به دست آورد. نمايش به آلدويچ سپس به گاريك منتقل شد. نسخه بازاجرا شده در ويندام به سال 2009 تا سال 2012 در تور اجرايي بود. همان طور كه روزنامه تلگراف در سال 2009 اظهار كرد «اين بازرس با گذشت زمان پيروز شد.»
نويسنده: ج. بي. پريستلي (1984-1894)
كارگردان: باسيل دين
طراحي: كاتلين آنكرز (دكور)، لباسها از كارگاه اولدويك و موريس آنجلس
براي نخستين بار در تئاتر كامرني مسكو در 1945 به كارگرداني الكساندرتايروف و با طراحياي كوالنكو اجرا شد.
نخستين اجرا در بريتانيا در نيوتيتر (اكنون سالن نوئل كوارد) لندن در يكم اكتبر 1946.
ديگر آثار ج. بي. پريستلي: زمان و خانواده كانوي(1937)، جانسون بر فراز اردن(1939) و درخت نمدار(1947).