در حوزه عمومي، با حوزه عمومي و براي حوزه عمومي
محسن آزموده
مساله نامگذاري(Naming) يكي از دشوارترين و پيچيدهترين مسائل فلسفي است، منظور نامگذاري روي يك شيء يا فعاليت است. صورتمساله به شكل خيلي ساده و سرراست اين است: چه ويژگيهايي به ما اجازه ميدهد كه يك شيء را مثلا ميز بناميم؟ در نگاه نخست پاسخ گفتن به اين سوال ساده است. مثلا در لغتنامه دهخدا در كنار تعريفهاي متعدد براي ميز يكي هم اين است:«كرسي را گويند كه بر بالاي آن طعام گذارند و بر كرسي ديگر نشسته آن طعام را بخورند.» بخش اول اين تعريف يعني «كرسي» نوعي همان گويي است يعني ميتوان پرسيد كه خود كرسي يعني چه؟ و بخش دوم هم تنها به يكي از كاركردهاي ميز اشاره دارد، زيرا ميزهاي بسياري هستند كه اصلا براي غذا خوردن مورد استفاده قرار نميگيرند. به عبارت ديگر يافتن يك تعريف جامع و مانع براي يك شيء دمدستي مثل ميز به نظر كار محالي ميآيد. اين آزمايش را در مورد نام هر موجود و فعاليت ديگري هم ميتوان به كار برد. مثلا لودويگ ويتگنشتاين، فيلسوف اتريشي نشان داد كه هيچ تعريف مشخصي براي مفهوم «بازي» نميتوان ارايه كرد و هر تعريفي با هر تعداد ويژگي ارايه شود، باز ميتوان مثال يا نمونههايي از «بازي» ارايه كرد كه آن ويژگي را ندارد.
وقتي نامگذاري اشيا و فعاليتهايي دمدستي و به نظر آشنا مثل ميز و بازي اينقدر دشوار و سخت است، تكليف مفاهيم و مضاميني پيچيده و انتزاعي مثل روشنفكر پيشاپيش آشكار است. به راستي چه كسي ميتواند براي روشنفكر يك تعريف جامع و مانع ارايه دهد كه شامل فهرستي از ويژگيهاي مشخص باشد تا براساس آن بتوان گفت كه هر كس اين ويژگيها را داشت، روشنفكر است. البته همچنان در مورد ميز و بازي، تعاريف بسياري ارايه شده و بسياري از صاحبنظران و محققان، ويژگيها و مختصاتي را براي روشنفكري برشمردهاند. براي نمونه گفته شده، مفهوم روشنفكر يك مفهوم جديد يعني متعلق به روزگار متجدد است و بر كساني اطلاق ميشود كه اهل انديشه و فكر هستند، عموما در محل تلاقي 3 مرز دولت، جامعه و دانشگاه قرار ميگيرند، آنچه را حقيقت ميدانند با مردم و دولت در ميان ميگذارند، با كسي تعارف ندارند و حرف و انديشهشان را در حوزه عمومي مطرح ميكنند و در نتيجه مخاطبان ايشان همگان هستند، هم ارباب قدرت رسمي، هم جامعه و هم دانشگاهيان.
تا اينجا به ويژگيهاي عمومي جايگاه روشنفكر اشاره شد اما ميتوان پرسيد آيا هر كس چنان باشد كه آمد، روشنفكر است يا روشنفكر موظف است دغدغههاي خاصي هم داشته باشد؟ براي مثال آيا كسي كه متخصص زيستشناسي است و مباحث زيستشناختي را در فضاي عمومي مطرح كند يك روشنفكر است؟ چنين فردي دانشوري است كه به زبان عموم ميگويد و مينويسد و كارش تا جايي كه به سادهسازي بيحد و اندازه مطالب علمي نكشيده و بدل به شارلاتانبازي نشده، ارزشمند و قابل تقدير است اما قطعا از ديد همگان روشنفكر خوانده نميشود. بنابراين شايد ضروري است كه تبصرهاي بر تعريف فوق زد و افزود، روشنفكر كسي است كه به مسالهها و دغدغههاي عمومي جامعه در شرايط اكنوني توجه ميكند و ترجيحا بيواسطه و شايد هم باواسطه درباره آنها سخن بگويد يا بنويسد يا كار هنري انجام دهد. يعني اگر امروز مشكل جامعه مسائل اقتصادي است، شاعري كه در حوزه عمومي درباره زيبايي طبيعت و گل و گياه شعر بسرايد، فينفسه يك روشنفكر نيست، اگرچه ممكن است، شاعر توانمند و خلاق و چيرهدستي باشد همچنين است فيلمسازي كه در فضاي اختناق سياسي، فيلم علمي- تخيلي ميسازد يا... .
بنابراين روشنفكر، صاحب فكر و انديشهاي است كه تا سر حد امكان بدون تعارف و مجامله، آنچه را در حوزه عمومي، حقيقت مييابد براي حوزه عمومي بيان ميكند، خواه به صورت نوشتن يا گفتن يا ساختن و خلق يك اثر هنري يا... اما در همين تعريف هم بايد دقت به عمل آورد كه روشنفكري با همه اين ويژگيها، صفت ذاتي و جدا نشدني يك فرد يا گروه خاص نيست. يعني اي بسا فردي در دوره يا دورههايي از زندگياش روشنفكر باشد و در دورهاي ديگر نه. بنابراين شايد دقيقتر آن باشد كه چنانكه برخي نويسندگان تاكيد كردهاند به جاي روشنفكر از كار روشنفكري سخن گفت و تعريف فوق را مطابق با آن چنين بازنويسي كرد: كار روشنفكري، كار فكري نقادانه در حوزه عمومي درباره دغدغههاي عموم و براي آنهاست. روشن است كه در اين تعريف دو مفهوم «كار فكري» و «حوزه عمومي» به همان اندازه كه محوريت دارند، مبهم نيز هستند، چراكه بسياري ممكن است بپرسند كه مراد از كار فكري نقادانه چيست و حوزه عمومي به چه معناست؟
اينجاست كه مساله دشوار «نامگذاري» بار ديگر خودنمايي ميكند. راهحلي كه فيلسوفان براي رفع اين مشكل ارايه كردهاند «نشان دادن» است. نشان دادن يعني به جاي ارايه تعريفهاي انتزاعي و تجريدي و فرمول كلي، مثالهايي نشان دهيم از آنچه به اتفاق كار روشنفكري خوانده ميشود، همچنان كه راهحل نهايي براي پاسخ دادن به كسي كه همه تعريفهاي «ميز» را نامناسب ميشمارد اين است كه نمونههايي عيني از ميز را به او نشان دهيم. اين راهحل شايد در نظر نخست سادهانگارانه به نظر برسد اما به نظر چاره ديگري نيست. در مورد تعريف كار روشنفكري نيز بهرغم تلاشهاي فوق شايد تنها راهحل، نشان دادن نمونههايي عيني و مورد اتفاق از كار روشنفكري باشد. بر اين اساس مصداق يا مصاديق ساير كارهاي روشنفكري را برحسب «شباهت خانوادگي» با مصاديق مذكور ميتوان بازشناسي كرد اما اينكه شباهت خانوادگي چيست و چه معنايي دارد، سخن ديگري است كه تفصيل آن مجالي ديگر ميطلبد.