فقر جمعي متمركز
و ناآراميهاي مدني
حسن اميدوار
تفكر جامعهشناسي به ساختار و سازماندهي جامعه و چگونگي ارتباط آن با مشكلات اجتماعي و زندگي فردي متمركز است، از اين رو بسياري از تئوريهاي جامعهشناسي براي درك تحولات اجتماعي است و ايدههاي ارزشمندي براي درك آن پديدهها ارايه ميدهد، فقر پديدهاي جهاني و عمر آن به اندازه تاريخ بشر است اما فقر يك مساله پيچيده اجتماعي است با جنبهها، چهرهها و علل بسيار كه با گذشت زمان اهميت و ابعاد آن تغيير كرده است. در حالي كه پيشرفتهاي زيادي در سنجش و تحليل فقر حاصل شده است و شاخصهايي براي شناسايي ابعاد فقر تهيه و معرفي شده است كه بيانگر اين است كه فقر شديد، نابرابري و محروميت نسبي گروههاي جمعيتي فقير و كمبرخوردار منبع مهم ناسازگاري و تضاد با گروههاي ثروتمند و برخوردار است اما تقاطع تاريخي قدرت سياسي و اقتصادي، ميزان فقر در جهان را گسترش داده است و به نظر ميرسد توزيع آن در برخي از نقاط جهان افزايش نيز يافته است و سياستهاي ضد فقر براي كساني كه در قدرت هستند نيز معني چنداني ندارد و تداوم فقر يك انتخاب سياسي است. در ايران نيز به نظر ميرسد پديده فقر تنها يك مشكل اقتصادي نيست بلكه يك مشكل سياسي است و ابعاد نهادي فقر به تعبيري كاملا مشخص صرفا ناشي از شرايط اقتصادي نيست و بخش مهم آن حاصل انتخابهاي سياسي است كه دولت آن را به گروههاي جمعيتي خاص تحميل كرده است و بهرغم اينكه نابرابري و فقر از جديترين چالشهايي است كه كشور با آن روبهرو است اما چون افراد و گروههاي فقير فاقد قدرت سياسي و صدا هستند به نظر ميرسد كه دولتمردان معتقدند فقرا از نظر سياسي فاقد قدرت هستند و ناچارند از سياستهاي دولت تمكين كنند. سياستها يا دولتهايي كه موجب ناتواني گروههاي جمعيتي ميشوند، فقر اجتماعي را نيز پرورش ميدهند اما جامعه نميتواند بيعدالتي و فقر شديد را تحمل كند، فقر تجريدي و انتزاعي نيست مردم سنگيني آن را بر پشت خود حس ميكنند، فقر داراي اشكال مختلفي است در مقابل فقر چرخهاي يا فقر موقت، فقر پايدار است كه مستلزم كمبود نسبتا دايمي وسايل براي تامين نيازهاي اساسي است كه گونههاي پايدار آن ميتواند بسيار مخرب باشد و بينظمي اجتماعي، بيثباتي مزمن، ناامني و وحشت را به دنبال دارد و اعتراضات مدني فقرا ميتواند با شوك، ترس و دلهره براي جامعه همراه باشد از سوي ديگر با استمرار خردكننده تورم، دست به اصطلاح نامرئي بازار به جاي تنظيم بازار بيسر و صدا سالهاست كه در جيب مردم فرو رفته است و با حمايت همهجانبه دولت و بانكها و... آزادانه داراييها و پساندازهاي يك عمر تلاش خانوادهها را سرقت ميكند بهطوري كه ميزان عمق فقر در كشور به شكل معنيداري در حال گسترش است اما به نظر ميرسد توزيع آن بر برخي گروههاي اجتماعي متمركز شده است و بخشهاي جمعيتي خاص در روند استمرار فقر آسيبپذير شدهاند. بايد توجه داشت زماني كه فقر بهطور نامتوازن بين گروههاي اجتماعي توزيع شود، گونهاي مخرب از فقر شكل ميگيرد به نام فقر جمعي متمركز كه اعتقاد براين است كه اين نوع فقر زيرگروههاي خاص درگير را از نظر اجتماعي و اقتصادي از جامعه جدا ميكند و جامعه را به سوي دو قطب دارا و ندار، جدا و نابرابر پيش ميبرد. بديهي است كه سرطان فقر يكپارچگي جامعه را تهديد ميكند و مانعي جدي براي تحقق فرصتهاي مشترك براي همه افراد در يك جامعه واحد است از اين رو به نظر ميرسد كه مسوولان نيازمند درك بسيار منظمتري از نهادها و ساختارهايي هستند كه نيازهاي اساسي و ضروريات زندگي مردم را مديريت ميكنند. فقر مساله اساسي در حوزه ثبات اقتصادي است و يك مشكل است و بيشتر اوقات فقر وضعيتي است كه مردم ميخواهند از آن فرار كنند اما نكته قابلتوجه اين است كه فقر جمعي متمركز به عنوان يك عامل علّي در تركيبات فقر از طريق جدا كردن انسانها و زيرگروههاي خاص شناخته ميشود و به نظر ويلسون چهره پوياي فقر جمعي متمركز با پيوندي كه بين عوامل ساختاري و رفتارهاي اجتماعي ناشي از فقر شديد ايجاد ميكند بحرانزاست و رفتار فقرا در پاسخ به فقر جمعي متمركز بر سلامت اجتماعي تاثير ميگذارد و ميتواند ويرانكننده نظم اجتماعي باشد در شرايط بحراني شيوع فقر جمعي متمركز، هم فرد و هم جامعه آسيب ديده است، از اين رو به عنوان پايه و اساس جنبشهاي اجتماعي و ناآراميهاي مدني معرفي ميشود و جهش فقر همراه با نااميدي از تغيير شرايط ميتواند باعث ايجاد روحيه خشونت در بسياري از فقرا شود و انرژيهاي مردم را به يك اعتراض خشونتآميز منتقل كند. نبايد عمق فقر توسط حاكميت دستكم گرفته شود، اين امر به حمايت از سياستهاي ناكار آمد كمك ميكند و پيامدهاي فقر جمعي متمركز كه داراي مشكلات متمايز اجتماعي و تشديدكننده فقر فردي است نيز ناديده گرفته ميشود، شرايط كشور نياز به نگرش جديد، درك جديد و از همه مهمتر اراده جديد است بنابراين، نقد فقر فراخواني براي تغيير است فراخواني براي اقدام است، بايد نيازهاي اساسي و منافع همه گروههاي اجتماعي تامين شود و انتخابهاي سخت صورت گيرد زيرا درسهاي نو به ما ميآموزد كه خشونت نميتواند جامعه بهتري ايجاد كند.
طبق تعاريف فقر متمركز، اگر در منطقهاي بيش از 40درصد از خانوارها زير آستانه فقر قرار گيرد آن منطقه از فقر متمركز رنج ميبرد (فقر و مكان،
باريو. 1997) و آستانه فقر، شامل عدم توانايي در رسيدگي كامل به انواع نيازهاي مختلف خانواده تعريف شده است (جارگوفسكي، 1991).
مدير گروه صلح انجمن جامعهشناسي ايران