ما هميشه مردمان عادي
علي وراميني
دوست پزشكي تعريف ميكرد پدري پسر مبتلا به كروناي خود را پيش او ميآورد، بعد از محرز شدن ابتلاي پسر به ويروس همهگير به او توصيه ميكند كه براي حداقل پانزده روز پسر جوان در اتاقي مجزا قرنطينه باشد و حتيالمقدور از سرويس بهداشتي جداگانه استفاده كند. دوست پزشك ميگفت وقتي پدر گفت كه خانهشان كلا يك اتاق و هال دارد و جز خودشان، دو نفر ديگر هم در آن خانه زندگي ميكنند، ديگر مانده بود به او چه بگويد. اين دست مردمان خاص كشور ما نيستند، آمارهاي عجيب و غريب ميگويند تعداد اندكي از مردم جهان به ابزار اوليه زيست نرمال (با متر و معيارهاي امروزي بشر) دسترسي دارند. در حقيقت كرونا بزنگاهي است كه ماهيت شكاف مردمان عادي بسيار زياد و آدمهاي معدود برخوردار را نشان داد. نشان داد كه توزيع ناعادلانه ثروت در جهان چگونه مرگ را هم طبقاتي ميكند. اوج بازنمايي طبقاتي بودن كرونا به عنوان استعارهاي از درد، رنج و البته مرگ در ابتلاي «دونالد ترامپ» به اين ويروس اتفاق ميافتد. براي همه ما بديهي است كه رسانهها لحظه به لحظه از بالا و پايين شدن يك درصد اكسيژن خون ترامپ بگويند. هيچ كس از پخش مستقيم كنفرانس خبري تيم پزشكي او تعجب نميكند. بالاتر از آن تاثير خبر ابتلاي او بر قيمت نفت، بازارهاي سهام جهان، ارزش دلار، طلا، بيتكوين و... هم براي همه ما پذيرفته شده است. همين طبيعي بودن همه اينها غيرطبيعي است. كرونا بشر را نسبت به بسياري از دستاوردهايش دچار شك و ترديد كرد و هيمنه آن را شكست، از دستاوردهاي پزشكي گرفته تا سياستهاي مهار بيماريهاي همهگير. اما كرونا جاي ديگري هم ما را به تفكر و نقد مسير بشر وا ميدارد. سوال اساسي اينجاست كه فارغ از دستاوردهاي تكنولوژيك به لحاظ مفاهيمي مانند عدالت يا جديدتر حقوق بشر و برابري انسانها بشر چقدر پيشرفت داشته است؟ آيا دوراني كه هزاران آدم فداي يكي ميشد و جان يكي از ميليونها با ارزشتر بود، گذشته است؟ آيا بشر توانسته اندك پيشرفتي از اين بابت داشته باشد؟ براي همه ما طبيعي است كه رييسجمهورها هزاران بار بيشتر مورد مراقبت قرار بگيرند، آن هم رييسجمهوري كه با وجود تمام هشدارها نه لحظهاي ماسك ميزد و نه حتي قيد يك مهماني را ميزد. دور نرويم در همينجا صرف اينكه آدمي چند ماهي است كه با راي همين مردم بر صندلي مجلس مينشيند خودش را متمايزتر از فرد ديگري ميداند و در حالي كه بسياري افراد سالمند و مريض نگران رسيدن يا نرسيدن واكسن آنفلوآنزا هستند با ويژهخواري پيش از همه براي خود واكسن ابتياع ميكند. مگر تمام تلاش نظري و عملي بشر، آن همه مبارزه، آن همه انديشه و مصيبت براي اين نبود كه هر جاني عزيز باشد نه جاني عزيزتر؟ مگر تلاش نشده بود كه حداقل در مواقع استيصال دولت بتواند حامي شهروند باشد، پس چرا خانوادهاي كه در خانهاي 50 متري زندگي ميكند ابتلاي يك نفرشان يعني ابتلاي همه اما وكلا و وزرا نميدانند كدام يك از املاكشان را براي گذران قرنطينه استفاده كنند. در عوض اين چه اتفاقي افتاده؟ همان برتري كساني به كسان ديگر كه همواره در تاريخ وجود داشته است و رانه اصلي براي رسيدن همه به قدرت بوده، به ميانجي مديا براي ما كاملا بديهي و طبيعيتر از هر زمان ديگر در تاريخ شده است. همچنان رييسجمهوري حتي براي معرفي وزير پيشنهادي خود به مجلسي كه آن هم ايزوله است پا نميگذارد، اما هم او حاضر نيست كه مدتي با استفاده از آتوريته مقامش و تمام توان اقتصادي دولت كشور را تعطيل كند كه فوجفوج آدم هر روز كشته نشوند، رييسجمهور ديگري در حالي كه از پس ويروس كرونا در بيمارستان است براي طرفدارانش (بخوانيد قربانيانش) كه جلوي بيمارستان به خاطر او تجمع كردهاند، پيتزا ميخرد و مزد بلاهتشان را ميدهد و لحظهاي به اينكه ممكن است آنها همگي مبتلا شوند فكر نميكند. باري كرونا نشان داد كه كماكان و به روال تاريخ فرد صاحب قدرت بيش از مردم عادي حق برخورداري از رفاه، سلامتي و حيات دارد. بدتر اينكه بيش از هر زمان ديگري اين تفاوت براي ما عادي شده و بسياري حتي با فرمولهاي عجيب و غريب استدلال ميكنند كه مثلا حفظ جان ترامپ اولويت دارد بر آن بيخانمان امريكايي. در صورتي كه حتي ترامپ هم بميرد چند روز بعد از آن دنيا مسير خودش را ميرود.