براي دروازهبان وفادار« رئال مادريد» در واپسين روزهاي حضورش
«ايكر» در خط پايان
حسين مظفري |بدون شك لقب «بيرحمترين هواداران فوتبال» شايسته پايتختنشينان مادريدي است، با فاصلهاي معنادار نسبت به ساير رقبا. حكايت ويترين كهكشانيها و سطح توقعات طرفدارانشان بيربط به داستان مرغ و تخممرغ نيست. به سختي ميتوان علت و معلول را تفكيك و مشخص كرد؛ تيمي كه به تنهايي افتخاراتش بيش از مجموع افتخارات بسياري از تيمهاي مطرح اروپاست و باارزشترين و متنوعترين موزه باشگاهي جهان به حساب ميآيد. شايد در همه جاي دنيا هواداران به پيروزي و كسب افتخار و جام بسنده كنند و سقف آرزوهايشان باشد ولي در مادريد اين شرط لازم اما كافي نيست تا تضمين بقا و حمايتت باشد. نمونه پر واضح آن «فابيو كاپلو» است كه سال ٩٦ به اعتبار قهرماني اروپا با ميلان و شكست ٤ - صفر بارسا پاي به سانتياگو برنابئو گذاشت و در همان سال قهرماني لاليگا را كسب كرد ولي اين قهرماني هم حتي ضامن ادامه حضورش نشد و مادريديها او را به جرم ناتواني در فتح اروپا بركنار كردند. دون فابيو به افتخاراتش در رم ادامه داد و بار ديگر در سال ٢٠٠٦ بخت خود را در مادريد امتحان كرد و باز هم يك لاليگاي ديگر كسب كرد، لذت اين جام به آن بود كه دشمن ديرينه (بارسا) در هفته آخر تسليم مادريديها شد و جام را به آنها هديه كرد، ولي كسب لاليگا بعد از چهار سال انتظار هم رضايت هواداران را جلب نكرد و معلوم شد فلسفه فابيو كه معتقد بود «كسب جام مهمتر از بازي زيباست» با فلسفه كهكشانيها يكسان نبود و او باز هم به رغم قهرماني فرصت فصل دوم را پيدا نكرد. ستارههاي گرانقيمت هم هرگز در امان نبودند. بكم، زيدان، فيگو، رونالدو و خيليها با كوچكترين لغزشي چنان مورد بيمهري سكوها قرار ميگرفتند كه تاب ادامه مسير برايشان سخت و گاه غير ممكن بود. شايد دليل آنكه همه مربيان و بازيكنان با سابقه حضور در سانتياگو برنابئو مشتركا يك جمله را به زبان ميآورند همين است، و آن جمله يعني «بازي در رئال با هيچ تيمي در دنيا قابل مقايسه نيست، حق نداري اشتباه كني يا فقط يك روز بد باشي». شايد اين خود توجيه عدم موفقيت بسياري از ستارههايي باشد كه با هزار و يك آرزو پا به مادريد گذاشتند ولي خيلي زود آرزوهايشان به كابوس تبديل شد. استيو مك منمن، مايكل اوون، آنتونيو كاسانو، محمد ديارا، متسلدر، گاگو و... از همه گرانقيمتتر كاكاي برزيلي فقط بخشي از اين ستارههاي بداقبال بودند. فقط و فقط پسر سانتياگو برنابئو بود كه هميشه محبوب قلبها بود، نه تنها در مادريد بلكه در تمام ٥٠ استان اسپانيا. حتي در خاك دشمن قسم خورده (كاتالان) هم رائول محترم و قابل ستايش بود. رئال مادريد يكي از با ثباتترينها و اصيلترينهاي اروپا و جهان در طول حيات خودش پر بوده از افتخار و قهرماني و به تبع آن بهترين ستارههاي دنيا و يكي از متمولترين تيمهاي دنيا تا آنجا كه دانشگاه هاروارد طي پژوهشي اعلام كرد برند «مارك» رئال يكي از ٢٠ برند معتبر جهان است. شايد تاريخچه باشگاه هواداران را آنقدر پرتوقع و بيرحم كرده باشد يا شايد هم اين احساس مشترك هواداران باعث ديكته استراتژي فتح جام و بازي زيبا شده باشد. اين روزها شايد آخرين بازي ايكر كاسياس فرابرسد، همان پسر بچه ١٨ سالهاي كه تربيت شده آكادمي رئال بود و يك شبه ره صد ساله را رفت و با بخت و اقبال قرعه به نام او افتاد و با شايستگي ١٦ سال سنگربان مادريديها بود. ايكر تنها بازيكن تاريخ است كه تمام افتخارات ممكن را به عنوان كاپيتان و يك رهبر واقعي فتح كرد. فتح سه جام قهرمانان و دو سوپر جام اروپا، پنج لاليگا، چهار سوپرجام و دو جام حذفي افتخارات باشگاهي اوست و كسب متوالي دو جام ملتهاي اروپا و يك جام جهاني در رده ملي او را منحصر بهفرد كرده. ايكر مجموعا شش سال بهترين دروازهبان اروپا و جهان شد و بسياري افتخارات فردي ديگر او را به يكي از بهترينهاي تاريخ تبديل كرده است. پسرك جواني كه در سالهاي ابتداي حراست از دروازه كهكشانيها حتي سن دريافت گواهينامه هم نداشت و با دوچرخه به تمرين ميرفت، ادامه داد و ادامه داد و با كمك چاشني شانس (پاره شدن تاندون پاي كانيزارس به وسيله شيشه after shave) سالها مرد اول مادريد و ماتادورها بود. ايكر سهم بزرگي در ايجاد همدلي و اتحاد در اردوي ماتادورها داشت تا آنجا كه بالاخره تمام اعضا باور كردند كه يك تيم هستند و افتخارات ملي اسپانيا آغاز شد. او همواره احترام دشمن جدي و رقيب ديرينه خود (بارسا) را حس ميكرد، تا آنجا كه براي نخستين بار بازيكنان اصلي اين دوتيم به دوستان نزديك هم بيرون از مستطيل سبز تبديل شدند. ايكر هرچقدر در كسب افتخار حريص و سيريناپذير بود در قلب هواداران محبوبتر ميشد، تا آنجا كه پسرك نوجوان تبديل به «ايكر مقدس» شد. ايكر در وفاداري هم بيهمتا بود، هيچگاه پيشنهادهاي نجومي و تجربههاي جديد او را وسوسه ترك مادريد نكرد حتي بيمهري و ناملايمتيهاي كادر فني رئال و مديران باشگاه كه گهگاه او را دلسرد ميكردند هم تاب مقاومت در مقابل تعلق خاطر ايكر به سانتياگو برنابئو را نداشتند. شايد نزديكترين فرد براي مقايسه با رائول در ذهن طرفداران ايكر مقدس بود، هرچند افتخارات ايكر بسيار بيشتر از رائول بود. ولي اين سكوهاي بيرحم حتي به ايكر مقدس هم رحم نكردند. يك فصل نيمكت نشيني معنادار در زمان هدايت مورينيو را تاب آورد و لب از لب باز نكرد مگر در وصف عشق خود به مادريد و در آخر مزد وفاداري خود را بار ديگر گرفت و به حسرت بيش از يك دهه طرفداران براي فتح «لادسيما» جام دهم اروپا پايان داد. جام بر دستان ايكر مقدس خوش نشست ولي انگار اين افتخار هم براي سكوها كافي نبود. سقوط ايكر از جام جهاني كابوسوار در برزيل شروع شده بود، بعد از هر باخت يا هرگلي كه دريافت ميكرد - چه مقصر بود يا نبود - از نظر هواداران او مقصر شناخته ميشد. ايكر مقدس ظاهرا به پايان راه رسيده است. مسير طولاني، باشكوه و البته حسرتبرانگيز براي تمام دنياي فوتبال. شايد سالها طول بكشد تا مادريد و دنيا دروازهباني به بزرگي، وفاداري و پر افتخاري او به خود ببيند شايد هم تكرار نشود هرگز. نسل وفاداران پر افتخار عجيب در حال انقراض است. شايد كمي قدرشناس باشند و در شب خداحافظي او برايش سنگ تمام بگذارند به پاس اين همه غرور و افتخاري كه به آنها هديه كرده، ولي قطعا روزي در نبودش اشك حسرت خواهند ريخت. شايد شنبه عصر ايكر دستكشهايش را در سانتياگو برنابئو جا بگذارد و براي هميشه با آنها وداع كند. ايكر مقدس خسته نباشي.