براي سهيلا بسكي و جهان باقياش
جواد ماهزاده
سهيلا بسكي را زماني شناختم كه جايزه ادبي هوشنگ گلشيري را بيش از يك دهه پيش برد و بعد از آن پيگير كارهايش شدم و با ترجمهها و فعاليتهايش در زمينههاي ادبي، معماري و انتشار مجله آشنا شدم. سهيلا بسكي را هيچوقت از نزديك نديدم ولي داستانها و نوشتههايش هميشه مسحوركننده بودند و هستند. دو روز پيش خبر درگذشت سهيلا بسكي در تركيه را روي خروجي خبرگزاريها ديدم. او حالا در ميان ما نيست – كه البته از مدتي پيش نبود و كسي هم نميپرسيد چرا – و ما به فاصله چند روز پس از كوچ محمدعلي سپانلو، با خلئي ديگر مواجه شدهايم. خلأ و فقدان هنرمندان پرنشدني است. هر نويسنده، شاعر و هنرمندي كه ميرود، جهان ذهن و خيال و فكرش را هم با خودش برده است. واپسين دنيايي كه بسكي براي ماي خواننده گذاشت و رفت، مجموعه داستان «عكسهاي فوري» است كه يك ماه پيش در نشر ققنوس منتشر شد. او البته به دليل مشكلات سانسور نتوانست برخي كارهايش را در ايران عرضه كند و لاجرم در خارج از كشور منتشرشان كرد تا بگويد دستنوشتهها نميسوزند.
اما «عكسهاي فوري» و آنچه دربارهاش نوشتهام: مجموعهاي است از 36 داستان يا برش داستاني در 135 صفحه. داستانهاي كتاب از زبان راويهايي ريزبين و توصيفگر نوشته شده است؛ گويي كه نويسنده در موقعيتهاي مختلف دوربيني در دست داشته و همه زوايا و نقوش را كه شايد به چشم عادي نيايد ثبت كرده باشد (سهيلا بسكي شهرشناس و فعال معماري هم بود). ميتوان گفت هر داستان اين مجموعه يك قطعه عكس است و كل كتاب يك عكسخانه با عكسهاي جورواجور. نويسنده كتاب، نوشتن را براي ثبت تصاوير و مكانها به كار گرفته است تا از رهگذر توصيفهاي عيني و دقيقش به جستوجوي هويت اشيا، مكانها، شهرها و رابطه انسانها با محيط برود. شايد مقصودش اين باشد كه ما هماني هستيم كه مينماييم. يا اينكه هر آنچه را هستيم و زندگي ميكنيم خوب و دقيق ببينيم و نسبت خود را با جهان اطراف بسنجيم. تصويرسازيهاي نويسنده در اين داستانها، گاه به كار هنرمندانه قاليبافها يا مينياتوريستها شبيه ميشود و مثل يك بوم نقاشي، چشم مخاطب را تمرين ميدهد. كمتر نويسندهاي اين روزها اطرافش را از پس شيشههاي رنگي قديمي و با ديد مدرن ميبيند. سهيلا بسكي كه سالها تجربه نوشتن و ترجمه را دارد، مجموعه «عكسهاي فوري» را به مجموعهاي از درنگها بر جزييات و محيطش تبديل كرده است. با داستانهاي اين كتاب ميتوان به مكانهايي افسونگر و به چشمهاي عميق آدمها سفر كرد. ميشود راهي مكانهاي تاريخي در شيراز، تهران، زواره و... خيابانها، باغها، بازار، سينما و مساجد شد و از هر يك رنگ و بوي خود را گرفت. سهيلا بسكي در آخرين كتابي كه از خود برايمان گذاشته، همچون يك مستندنگار داستاني عمل كرده و به نوشتههايش علاوه بر خصلت زيباييشناسانه و نوستالژيك، وجهي جامعهشناختي داده است.