مصاحبه با سباستين لايرال، هنرمند فرانسوي
بايد خودم و دنيا را تغيير دهم !
اگر موفقيت ادامه دادن نقاشي به طور كامل و آزادانه است، چيزهاي ضروري، در اينجا فرانسه به نظر نميآيد. ميدانم كه در كشورهاي ديگر اينچنين نيست به همين خاطر است كه هنر و فرهنگ به طور كلي بايد جهل و بيخبري را كاهش دهد. اين جهل كه بالهاي آماده به جنگ ترس قصد دارند كه به تدريج اميد، عشق و همبستگي را از ميان ببرند
تمام لحظاتي كه از هشت سالگي تا الان زندگي كردهام، هر بار، حتي سختتـرين لحظات را دوست داشتهام. هيچگاه در نهان وجودم احساس تنهايي نكردم. هيچوقت نترسيدم. كمكم ياد گرفتم كه در مقابل ديگران به خودم اعتماد كنم. در برخوردهايم با ديگران عشق و مهرباني
بـه آرامــي به وجــــود مــيآيد
اميد يعقوبي / سايت معتبر ساچي ارت و گالري ساچي لندن كه كيريتورهاي آن به كشف استعدادهاي منحصر به فرد در جهان مشهور است در هفته گذشته يك هنرمند فرانسوي را به عنوان يكي از آرتيستهاي هفته خود اعلام كرده است. اميد يعقوبي، انتيماتور و گرافيست كرماني از طريق اينترنت با سباستين لايرال، اين هنرمند موفق فرانسوي گفتوگويي داشت و براي ما ارسال كرد. سباستين لايرال متولد 1972 در رودز، فرانسه است. وي در رشته هنرهاي كاربردي در دانشكده هنرهاي زيباي تولرز تحصيل كرد. در طول تحصيلش مدير يك مدرسه مخصوص كودكان مبتلا به اوتيسم با او تماس گرفت و از او براي همكاري در يك پروژه براي ساختن محيطي كارگاهي براي توانمندسازي و نشان دادن آثار دانشآموزان دعوت كرد. سباستين لايرال دو سال (يعني تا قبل از اينكه استوديوي خودش را راهاندازي كند و در سال 1998 بالاخره به يك هنرمند مستقل تبديل شود) در آنجا كار كرد. اوايل بيشتر كارهايش پرترههايي در شكلهاي مختلف با با استفاده از عكسهاي مدلهاي مجلات بود. او آنها را برش ميداد و روي بوم ميچسباند و بعد صورتهاي آنها را با نقاشيهاي خود جايگزين ميكرد. فرمتها و نمونهها در اين كارها متفاوت بودند چرا كه بعضي از آنها به سبك كتابهاي ABC (به ترتيب حروف الفبا) ارايه شدند. با ادامه اين روند او تصميم گرفت كه به مشاركت و تعامل با مدلهايش بپردازد و اين كار مشاركتي را در سه پروژه تا به امروز ادامه داده است. نخستين پروژه به اواخر سال 1999 برميگشت اين شروع يك كار ادامهدار بود كه رابطه عميق بين پرتره، هنرمند و مدل را نشان ميداد. در سال 2000 آثار او در دو نمايشگاه رودز به نمايش گذاشته شد. آثار اين هنرمند همچنين در نمايشگاه هنرمندان جوان در پاريس در سال 2001 بهدنبال كار «مدل- مجله» او به نمايش درآمدند. هرچند اينبار تصاوير با عكسهاي شخصي و واقعي جايگزين شده بودند. عكسها را همكارانش به صورت آنلاين براي او فرستاده بودند. لايرال در سال 2001 در موزه هنر آوران منطقهاي معاصر (FRAC Auvergne) و در نمايشگاه هنرمندان جوان در پاريس سال 2002 (سالن لاويلت پاريس) يكسري از پرترههاي خلق شدهاش را كه با عكسهايي از شركتكنندگان آنلاين ناشناس كار شده بود، ارايه كرد. او مكالمات ويديويي خود را با مدلهايش نيز روي كاغذ رونويسي كرده بود و درون بوم نقاشي زير پرسپكس چسباند. در اين پروژه هنرمند در طول اين تبادلات وقت بسيار كمي براي استفاده از آبرنگ دارد. نقاشي بسته به مكالمه و مدلي دارد كه به طور مستقيم با كار نهايي همكاري ميكند. كار نهايي به وسيله وبكم و با مشاركت مدل توسط هنرمند تكميل ميشود. حتي انتخاب مواد و عناصر فني در طول كار مورد بحث قرار گرفته ميشوند كه به اين معناست مدل خودش عمل نقاشي كشيدن را تحت تاثير قرار ميدهد (و بر عكس اين موضوع صادق نيست). بنابراين مدل ديگر تسليم اراده و تصميم نقاش نيست. در سال 2004 سباستين لايرال پروژه ديگري تحت عنوان@ go Part I ارايه كرد. نمايشگاه سه طبقه بود و انواع نقاشيها، فيلمها در آن ديده ميشد. پروژه شامل اتاقكي شبيه به اتاقك يك غرفه عكس بود كه در آنجا بازديدكنندگان مبلغ دو يورو ميدادند. انگار كه بخواهند عكس پاسپورت بگيرند. به جاي عكس فوري، پروژههاي صفحه نمايش و يك فيلم زنده از نقاشي سباستين از عكس آنها در غرفه عكس بود. هدف در اينجا هم مانند نمايشگاه قبلي بود و در اينجا هم مخاطب براي مدل شدن دعوت ميشد. اغلب وقتي كه مدلها نقاش را ميبينند كه در حال بازسازي تصوير آنهاست نظرشان را عوض ميكنند، ممكن است كه احساس راحتي نكنند يا حالت خودشان را تنظيم كنند پس نقاش هم بايد با اين تغييرات خودش را وفق دهد. به اينترتيب دوباره پيوندي ميان هنرمند و بازديدكنندگان به وجود ميآيد. مدلها براي تغيير دادن تصوير خودشان آزاد هستند پس او فرصتي ايجاد ميكند كه مدلها با خودشان و با او به طور كامل ارتباط برقرار كنند. در سال 2005 سباستين براي ارايه يكسري كار جديد در رودز دوباره دعوت شد. موضوع اصلي اين بود: چگونه روي لب كسي لبخند ايجاد كنيم؟ او اينبار نيز براي فكر كردن به مردم بازميگردد. (براي اين كار@ go pART II را ميسازد) و يكسري دندان متعلق به دوستان خود را به تصوير ميكشد. لبخند يكي از خاصيتهايي است كه براي روابط اجتماعي و ايجاد رابطه با ديگران مورد نياز است. تتويي از دندانها و لبخند خودش پشت جمجمهاش براي ضبط اين دوره حك شد. او در سال 2005 براي موزه Denys Puech در رودز بخشي از نمايشگاه@ go pART I را به نمايش گذاشت. در سال 2007 قسمت سوم پروژه (go pART III@ Peintomaton) در يك گالري با موضوع احساس آغاز شد. بازديدكنندگان در طول ماه برگزاري با وقت قبلي به نمايشگاه دعوت شده بودند. در اين ملاقات مدل، در اتاقي قرار ميگرفت و لباسي سفيد بر او پوشانده ميشد. داخل اين فضا يك صندلي دستهدار، دوربين، ريموت كنترل و صفحه نمايش ويديويي (AوB) قرار داده شده است. مدل آزاد است و ميتواند تصوير زنده را روي صفحه نمايش A مشاهده كند. تصوير هم از اتاقي است كه هنرمند در آنجا روي پرتره كار ميكند در حالي كه به شكلي فيلمبرداري ميشود كه انگار مدل ميتواند آن را روي صفحه نمايش B ببيند. مدل ميتواند ببيند كه چگونه تصويرش تبديل به نقاشي ميشود و ميتواند حلقه اتصالي كه آنها را با هم متحد ميكند درك كند و به اين شكل يك نوع خودآگاهي به وجود ميآيد. به اينترتيب سباستين به تبادل تجربه با ديگران براي يك دوره زماني طولاتر ادامه ميدهد. تتوي روي صورتش سمبل اين مفهوم است و مثل يك نشان واقعي از بدن خودش براي نشان دادن ايده اثر عمل ميكند. در سال 2010 اين هنرمند خالكوبي ديگري روي بازوي خود حك كرد كه خاصيت شك و ترديد را نشان ميداد. كار بعدي اوخ go pART IV يكسري نقاشي سياه و سفيد بود. او در سال 2011 يك اجرا با صفحه نمايش ويديويي سه جهته در موزه Denys Puech در رودز به نمايش گذاشت. يك دوربين به طرف بوم نقاشي، دومي به دست مدل و سومي در دست يكي از مردم حاضر قرار داشت. نقاش (سباستين) در سمتي كه مدل بود در كنار او قرار داشت. تمام شركتكنندگان ميتوانستند با استفاده از سيستم نورافكني (پروژكتور) همديگر را ببينند و ديدگاههايشان را با يكديگر در ميان بگذارند و بفهمند. وقتي كه نقاش نقاشي را كامل ميكند آن را به همه مردم نشان ميدهد و جلوي چشم آنها به طور كامل آن را پاك ميكند و بعد شخص ديگري براي مدل شدن دعوت ميشود. اين تجربه در سال 2011 در استوديوي اين هنرمند در چاتل گويون و همين طور در يورپاووكس كه جشنوارهاي در همان سال در كلرمونت فراند بود تكرار شد. بين سالهاي 2011 و 2012 او پروژهاي با عنوان INO ONI ارايه كرد. ابتدا هنرمند از مدل ميخواهد يك خود توصيفي خيلي دقيق بنويسد و در همين حين يك پرتره عكاسي از او گرفته ميشود. هنرمند شروع به كشيدن تصوير مدل ميكند قسمتهاي قابل رويت بدنش را سفيد و قسمتهاي پوشيده شده با لباس را رنگي ميكشد. قدم بعدي شن و ماسه مالي كردن سطح نقاشي براي تغيير دادن و محو كردن پرتره است كه باعث شكننده و فاني شدن آن ميشود. اين بدون بافت بودن كار را سختتر ميكند. كلمات نوشته شده توسط مدل در طول گفتوگوهايش با آرتيست باعث به تصوير كشيده شدن اين تجربيات ميشود. سمبل جديدي به عنوان يادگار از اين عمل متقابل پايين گردن و روي نيمتنه بالاي هنرمند خالكوبي شده است. در سال 2012 سباستين لايرال نمايشگاهي در گالري نيكلاس دمن در پاريس جايي كه بازنگري به خود توصيفهاي مدلهايش را در 40 سالگي نمايش داده بود برگزار كرد. تمام پرترهها ژستهايي متنوع داشتند كه با كمي طنز و شكسته نفسي همراه بودند. 15 نقاشي براي نشان دادن. 15 نظر منتقدانه مختلف و يك جمله حك شده روي بوم براي ايجاد رابطهاي ميان اثر و قضاوت مردم و براي به وجود آوردن صلح با استفاده از نظرات آنها درست شده بودند. خالكوبي ديگري كه سمبل اين كار بود در روز افتتاحيه نمايشگاه روي كمر هنرمند انجام شد. يك هنرمند خالكوبي با آزادي عمل در طراحي، طراحي يك درخت و نماد شكوفههاي گيلاس را روي جاهايي از بدن هنرمند كه شركتكنندگان پيشنهاد ميدادند اجرا كرد و در پايان سه نفر از بازديدكنندگان همان طرح را براي نشان دادن اين ارتباط روي بدن خود خالكوبي كردند. در سال 2013 در مانور سنت فليكس در رودز، سباستين 80 پرتره از تصاوير عكاسي شده كه در طول يك دوره شش ماهه براي كلكسيوني به نام وينت (بيفايدگي) گرفته شده بود، نقاشي كرد. در اين پروژه وقتي كه اثر كامل ميشود مدلها خود با اضافه كردن ديدگاهشان به نقاشي تصوير را اصلاح كرده و كامل ميكنند. سباستين تا زماني كه مدل روي نقاشي كار نكرده است كار را تمام شده و كامل نميداند. براي پروژه بعدي به نام آرزو، نمايشگاهي در هنگكنگ در مه 2014 برگزار شد. براي اين سري كار هنرمند از مدلها خواست كه درك خود را از مفهوم آرزو بنويسند كه اين نوشتهها براي كتابي در آينده ثبت ميشد. همچنين از آنها خواسته شد كه رنگي را كه درك آنها از كلمه آرزو را بيان ميكند، انتخاب كنند. لبهاي مدلها در پرتره به همين رنگ در ميآمد. بعد عكسي از بالاتنه آنها كه لباسي هماهنگ با موضوع از نظر خودشان پوشيده بودند، گرفته ميشود. پس از آن براي تكميل كردن نقاشي با استفاده از دو رنگ به استوديو دعوت ميشوند. رنگ اول به انتخاب خودشان و رنگ بعدي سفيد تيتانيوم است (كنايهاي از بيان فيزيكي آرزو) . نخستين احساسي كه در مخاطب با ديدن نقاشي برانگيخته ميشود نبايد ترس يا مانعي براي تغيير ايجاد كردن در تصويرشان باشد بلكه بايد منجربه مورد سوال قرار دادن تصوير شود كه به آنها اين امكان را ميدهد كه آزادانه تصوير را تغيير دهند.
تعريف شما از هنر چيست؟
به نظر من هنر راهي براي لذت بردن از زندگي در دنياي ما است. براي آزادانه پرورش يافتن و بازگشت به يكديگر با سازگاري، صلح و عشق فراوان.
به نظر شما عامل اصلي موفقيت يك هنرمند چيست؟
من معتقدم كه كار هنري باعث تكامل ويژگيهاي انساني ميشود. به اين معني كه يك پل ارتباطي قوي بين آنها به وجود ميآورد. موفقيت هم صحبتي مداوم است كه اطراف يك سازنده (سازنده موفقيت) درست شده است. به نظر من براي موفق شدن بايد با روحي مثبتگرا و تلاشي خستگيناپذير كار كرد.
شما چند ساعت از روز را به كار كردن اختصاص ميدهيد و اوقات فراغت از كار خود را چگونه سپري ميكنيد؟
من روزانه حدود 10 ساعت كار ميكنم. در جايي ديگر حدود سه الي چهار بار در هفته به تمرين آيكيدو (يك هنر رزمي ژاپني) ميپردازم.
شما در كارتان با شكست هم روبهرو شدهايد؟
به نظر من كار هنرمند راهي است كه هدفي ندارد، مسيري كه برنامه و نقشه خاصي تا به حال نداشته است. ميليونها مسير ممكن وجود دارد. با اين حساب هيچ شكستي هم وجود ندارد. هنرمند... هست يا نيست. از زماني كه هر روز صبح شروع به كار كردن ميكنيم اهميت چيزهاي ديگر از بين ميرود.
شما براي خلق يك اثر هنري چه راهي را طي ميكنيد؟
من هميشه سعي ميكنم سوالي طرح كنم و پروسهاي پيشنهاد دهم كه مدل را به فكر كردن، گفتن و عمل كردن وا دارد. بنابراين من براي وفق دادن احساسات و عقلم اين پيشنهادها را مطرح ميكنم. ابزار من نقاشي فيگوراتيو با بنيادي كلاسيك است. افكارم را فراتر از كار اين نقاش (خودم) ميبرم تا به آنچه ميخواهم با اين كار انجام برسانم علاقهمندتر شوم.
چه برنامهاي براي آينده خود داريد؟
دلم ميخواهد دنيا را تغيير دهم! تغيير به اين معنا كه ما بپذيريم چه چيزهايي را قادريم تغيير دهيم يا با چه چيزهايي همراه شويم. بايد مرتب خودم را تغيير دهم.
در اين سالهايي كه به فعاليت هنري مشغول هستيد از چه لحظاتي لذت بردهايد؟
تمام لحظاتي كه از هشت سالگي تا الان زندگي كردهام. هر بار، حتي سختترين لحظات را دوست داشتهام. هيچگاه در نهان وجودم احساس تنهايي نكردم. هيچوقت نترسيدم. كمكم ياد گرفتم كه در مقابل ديگران به خودم اعتماد كنم. در برخوردهايم با ديگران عشق و مهرباني به آرامي به وجود ميآيد. اطرافم را آدمهاي استثنايي و متواضع پر كردهاند؛ هر ملاقات يك نور، يك روشنايي. مطمئنا اين مهمترين چيز است: ظرفيت رو به رشد براي قدرداني از چيزهاي خيلي بياهميت با هزاران نور و روشنايي در جامعه.
شما در فرانسه زندگي ميكنيد. آيا محيط اطراف شما در آثار و كارتان نقش داشتهاند؟
اگر موفقيت ادامه دادن نقاشي به طور كامل و آزادانه است، چيزهاي ضروري، در اينجا فرانسه به نظر نميآيد. ميدانم كه در كشورهاي ديگر اينچنين نيست به همين خاطر است كه هنر و فرهنگ به طور كلي بايد جهل و بيخبري را كاهش دهد. اين جهل كه بالهاي آماده به جنگ ترس قصد دارند كه به تدريج اميد، عشق و همبستگي را از ميان ببرند. اين كشور من نيست، اين من نيستم، من هيچ چيز ندارم، من فكر ميكنم كه هيچم. تنها چيزي كه اينجا در اطراف من باعث تحركم ميشود اين گروه از مردم فوقالعاده متفاوت و خاص هستند كه از مدتها قبل به اين تصميم رسيدند كه آزادي اصلي است كه اين فضا ميتواند با آن اداره شود. اين فوقالعاده است كه به دنبال روشن كردن و نوراني كردن باشي و هر روز بيشتر به اين پي ببري كه اصل اين كار آزادي است.
رابطه شما با موسيقي چگونه است؟
من در پروژههاي موسيقي فعاليت داشتهام اما خودم موسيقيدان نيستم. به صدا حساسم، خيلي حساس. پس به انواع موسيقي در هر سبكي گوش ميدهم. گوش دادن من معمولا با زمان آب و هوا تنظيم ميشود و در تمام طول مدت كارم به موسيقي گوش ميدهم.
نظر شما در مورد يك گالري موفق چيست؟
صلاحيت يك گالري به اين نيست كه در آن به اين فكر كنيم كه ما با هم ميتوانيم دنيا را تغيير دهيم.
در پايان چه پيشنهادي براي دانشجويان و نوآموزان هنر در ايران داريد؟
مسير هنر و زندگي را در آزادي، تفكر، عشق و اعتماد طي كنيد و اين مسير را تا جايي كه ممكن است با ديگران سهيم شويد. در راهتان با ديگران همراه شويد اگر كه اين كار باعث ميشود كه به آنها كمك كنيد راه خودشان را بهتر پيدا كنند.