• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5636 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۲ آذر

دوستي با نويسنده‌اي‌بزرگ

اسدالله امرايي

يك تابستان با پروست اثر لورال مكي و ديگران با ترجمه عباس عبدالمالكي در انتشارات نگاه منتشر شده است. اين كتاب را چند تن از پروست‌شناسان درباره جنبه‌هايي از پروست يا «در جست‌وجوي زمان ازدست‌رفته» نوشته‌اند. اين گروه متشكل از آنتوان كمپنيون، رافائل آنتوون، ميشل اِرمان، آدرينگوئتز، نيكلا گريمالدي، ژوليا كريستوا، ژروم پريور و ژان ايو تاديه بود؛ معلمان، فيلسوفان، نويسندگان، مقاله‌نويسان، فيلمسازان يا مورخاني است كه همه شيفته پروست هستند. خواندن اين كتاب مثل دريافت نامه‌اي پر از اخبار دوستان قديمي از قاره‌اي ديگر است. پروست در نوشته‌هايش كليدهايي براي ما گذاشت تا وارد خاطرات‌مان شويم، احساسات‌مان را تحليل كنيم و از لحظات كوچك زندگي لذت ببريم. چون او نويسنده‌اي است كه لحظه‌هاي كوچك را مي‌گشايد، زيبايي آنها را مي‌بيند و به ما مي‌گويد كه زيبايي در دسترس ماست، اگر توجه كافي داشته باشيم. «يك روز صبح مارسل پروست كه تازه از شبي كوتاه چشم گشوده و هنوز روي تختش دراز كشيده بود، به خدمتكار باوفايش، سلست آلباره مي‌گويد: «كلمه پايان را نوشتم»، حالا ديگر مي‌توانم بميرم. اين داستان در سال ۱۹۶۲ از زبان زني كه منشي‏ او هم بود در جريان برنامه تلويزيوني روژه استفان با عنوان «تصوير خاطره» نقل شده كه پروست را به همه معرفي مي‌كرد. اين ماجرا مربوط به زماني است كه پروست، با بروز مشكل براي انتشار كتابش، به نويسنده‌اي در دسترس براي بچه‌هاي نسل جنگ تبديل شد. پس از پشت سر نهادن برزخ بين سال‌هاي ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، اكنون اثرش براي همه در دسترس است و به زودي در نسخه جيبي چاپ و به زبان‌هاي زيادي ترجمه مي‌شود. امروز جست‌وجو وارد فهرست كلاسيك شده و كتابي بنيادي شناخته مي‌شود، حتي با اينكه كميسترگ و خوشبختانه ناكام است و اين نهايت ستايشي است كه مي‌توانم بكنم. چيزهاي عالي از مد مي‌افتند. اين كتاب شبيه رمان روان‌شناختي فرانسوي، از شاهزاده‏خانم كلو گرفته تا پل بورژه، نيست. اين كتاب به‏طرز انكارناپذيري همه را شگفت‌زده كرده. پس شايد پروست نبايد از اولين ناشراني كه قبل از چاپ كتابش نزد انتشارات برنارد گراسه به خرج خودش و با بهايي سنگين، دست رد به سينه‌اش زدند كينه زيادي به دل مي‌گرفت... بااين‏حال وقتي بالاخره رمان چاپ شد، اولين نقدها خوب بودند، همين‌‌طور فروش بين نوامبر ۱۹۱۳ و آگوست ۱۹۱۴: حدود سه هزار نسخه كه براي آن موقع و براي كتابي سخت‏خوان بسيار زياد بود. منتقدان خيلي سريع متوجه شدند كه اين رمان، رماني جديد و مهم است. بلافاصله اين نويسنده بزرگ در خارج از كشور معروف شد. يك ماه پس از انتشار كتاب، هفته‏نامه ادبي تايمز ليتريري ساپلمنت و نيز مجله‌اي ايتاليايي گزارشي از آن نوشتند. در فرانسه شرايط سخت‌تر بود، چون شهرت پروست، شهرت نويسنده كرانه راست، دشت مونسو، از خود او پيشي گرفته بود، درحالي كه ژيد نويسنده باغ لوكزامبورگ بود. پروست كتاب خوشي‌ها و روزها را با مقدمه‌اي از آناتول فرانس و آبرنگ‌هاي مادلن لومر كه سرپرست يك سالن بود، در سال ۱۸۹۶، چاپ كرده بود. اين پيشداوري‌ها نقش داشتند و ناشران اصالت اثر را نسنجيدند.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون